کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۱۸۱۷
تاریخ خبر:

الگوی عزّت‌‌خان، برای‌ کریم‌‌ آقا | مربی ۳۳ساله‌‌ای که پرسپولیس را قهرمان لیگ کرد

الگوی عزّت‌‌خان، برای‌ کریم‌‌ آقا | مربی 33ساله‌‌ای که پرسپولیس را قهرمان لیگ کرد

کریم تنها بازیکن متاخر این دو سه نسلی بود که رابطه محترمانه دورادوری با او داشتم

هفت صبح| یک: اولین و آخرین شرط‌بندی شفاهی عمرم با کریم باقری در میانه‌‌های دهه هشتاد رخ داد که آمده بود روزنامه نگاه‌‌ورزشی و با قاطعیت می‌‌گفت «امکان ندارد تا آخر عمرم  مربیگری کنم.»  این آخرین مصاحبه حضوری‌‌مان با او بود. ضبط‌‌صوت خبرنگاری آیوا را دادم به بردیا و مزدک که نشستند مقابلش و من هی رفتم و آمدم. هی رفتم و آمدم. از فریادها و نهیب‌‌ها و شرمرویی‌‌های دوطرف، می‌‌دیدم که این یکی از بهترین مصاحبه‌‌های عمر کریم خواهد شد. بچه‌‌ها در نهایت احترام و علاقه‌‌ای که به او داشتند پیله کرده بودند و او در نهایت جنتلمنی و فروتنی جواب‌شان را می‌‌داد.

 

اما انگار به دلم برات شده بود که بازیگوشی بردیا، کار دست‌‌مان خواهد داد. هی می‌رفتم تو اتاق مصاحبه و آن دوتا گردالی‌‌ وسط کاست داخل ضبط را نگاه می‌‌کردم که ببینم می‌‌چرخند و ضبط می‌‌کنند یا متوقف شده‌‌اند؟ هر دفعه هم که بردیا می‌‌گفت «آقا نگران نباشید ضبط می‌‌شود» بیشتر دلواپس می‌‌شدم. کریم تنها بازیکن متاخر این دو سه نسلی بود که رابطه محترمانه دورادوری با او داشتم. مصاحبه سه ساعته که تمام شد دیدم بردیا دارد از دستم درمی‌‌رود و سکوتی هولناک تحریریه را فرا گرفته است.

 

اعتراف می‌‌کنم که آن روزها بسیار سگ بودم و بدفرم برج زهرمار. خودم از موبایل استفاده نمی‌‌کردم و گیر می‌‌دادم به موبایل‌‌ بچه‌‌ها که حتما سایلنت باشند و نباید آرامش تحریریه را به هم بزنند. گاهی حتی پیش می‌‌آمد که گوشی بچه‌‌ها (نمونه‌‌اش علیرضا) را به خاطر اینکه ونگ ونگش تحریریه را برداشته و خودش بالای سرش نیست انداخته باشم توی ظرف خورشت قورمه‌‌سبزی ناهار یا بیندازم توی کوچه. طفلک داشت تا یک ماه، با نوک سوزن، شنبلیله‌‌های قورمه‌‌سبزی فرونشسته در اطراف حروف را تمیز می‌‌کرد و ما می‌‌خندیدیم. عصر جاهلیت بود.

 

دو: حالا از اولین مصاحبه‌‌ام با کریم که در اواخر دهه‌‌شصت رخ داده بود که کریم 17ساله پشت دروازه تیم تراکتور تمرین می‌‌کرد و هنوز سبیل‌‌هایش سبز نشده بود 15، 16 سالی می‌‌گذشت شاکریم مشرف شده بود به نگاه ورزشی. موهایش همچنان مرتب و کم‌‌پشت بود و دیگر هیچ شباهتی به «چارلی چاپلین» نداشت که واسیلی گوجا به خاطر اینکه کریم پاهایش را کج می‌‌گذاشت لقبش داده بود. در اولین مصاحبه، در گزارش مفصلی که برای کیهان‌‌ورزشی نوشتم این جمله‌‌اش یادم مانده که «این پسره بیلمز، عجب دفاع غریبی است. مگر می‌‌گذارد کسی مقابلش هد بزند.»

 

ظاهرا آن روزها «آت قلی» (قلیِ اسب) به بازی نرسیده بود واسیلی مجبور شده بود از کریم در پست دفاع یارکوب جلوزن استفاده کند و او در کمال شجاعت  همه توپ‌‌ها را در آسمان و زمین زده بود. من یک عمر از اینکه واژه فانتزی و صمیمی «بیلمز» (نادان) را درباره او به کار برده بودم از خودم شاکی بودم و عذاب‌‌وجدان داشتم. اگرچه این کلمه در دایره واژگانی من، به هیچ وجه معنای نادان را نمی‌‌داد بلکه یکجور طنز معکوس بود درباره اینکه او وقتی می‌‌جنگد بزرگی و کوچکی و یا شیرینی و تلخیِ آدمِ مقابل را نگاه نمی‌‌کند.

 

چشمش را می‌‌بندد و می‌‌رود وسط معرکه. کریم هم هیچوقت از این بابت گلگی نکرد. یک احترام متقابل دوطرفه در تمام این سال‌‌ها بین‌مان مانده بود تا اینکه وقتی بچه‌‌ها دعوتش کردند «نگاه» که «سردبیرش همهشری‌‌ات ترک‌‌اوغلان است» او هم منت روی سرمان گذاشت و آمد.  از قضا مصاحبه قیامتی هم شد. بردیا و مزدک افتاده بودند به جانش و من هر وقت سری به‌شان می‌‌زدم می‌‌دیدم که او دارد سرخ و سفید می‌‌شود و هیچ نمی‌‌گوید.

 

کمی به‌‌شان نهیب زدم که بابا همشهری مرا اذیتش نکنید، و آنجا بود که صحبت از پیش‌بینی آینده و روی آوردن به مربیگری افتاد و کریم با قاطعیت گفت «من به هیچ وجه و هرگز در عمرم به مربیگری روی نخواهم آورد.» یواشکی در گوشش گفتم که آینده را کی دیده کی گرفته؟ ولی او با اشاره به استرس‌‌های وحشتناک کار مربیگری و مناسبات پیچیده حاکم بر این حوزه علنا قول داد که از کار مربیگری فراری است و فراری خواهد ماند.

 

حالا 18 سال بعد از آن روزها و آن شرطبندی‌‌های سرپایی، صحبت از نشستن او روی نیمکت سرمربیگری پرسپولیس است و او در نهایت فروتنی اعلام کرده که «پرسپولیس مربی بزرگتر از من می‌‌خواهد.» طبیعتا در زمانه‌‌ای که مربیان ایرانی برای گرفتن یک نیمکت کوچک، به انواع حیله‌‌ها و رابطه‌‌ها و رانت‌‌ها و دلال‌‌بازی‌‌ها و لابیگری‌‌ها دست می‌‌زنند این کار کریم، یک فروتنی بالفطره و دلپذیر است و احترامش را پیش آدم‌‌هایی چون من زیادتر خواهد کرد. اما بگذارید از سرنوشت آن واپسین مصاحبه 18سال پیش‌‌مان نیز بگویم.

 

گفت‌وگویی که شاید بهترین مصاحبه کریم بود. وقتی از بچه‌‌ها خواستم گلدن‌‌تایم‌‌های مصاحبه اختصاصی را سریع برای روزنامه امروز آماده کنند به ناگهان دیدم که همه دارند درمی‌‌روند. آخرش نمی‌‌دانم فرهاد بود یا مهدی که آمد درگوشم گفت «از مصاحبه 3 ساعته کریم حتی یک دقیقه‌‌اش هم ضبط نشده است!» حالا دیگر دیدن داشت حال من. الان یکی باید مارادونا را ول می‌‌کرد و من غضنفر را می‌‌گرفت. یا باید خودم را می‌‌کشتم یا آنها را. خدا لعنتت کند بردیا چه به روزم آوردی!

 

بردیا رفت و فردا قرار شد به همراه مزدک و محمدپور، هر چه از گفته‌‌های کریم یادشان است به صورت تحت‌‌اللفظی و برداشت آزاد، تنظیم کنند و بیاورند اما دیگر آن مصاحبه از اصالت و سندیّتش افتاد. این یکی از بدترین روزهای عمرم در دوران روزنامه‌‌نگاری بود. مخصوصا از این نظر که انگار به دلم برات شده بود که مصاحبه، بلایی سرش خواهد آمد. چون چندین بار در وسط گفت‌وگو، ضبط صوت را چک کردم و  از بچه‌‌ها خواستم حواس‌‌شان به آن باشد و ببینند حتما ضبط می‌‌کند یا نه.

 

(من البته یکبار هم قبلش تجربه‌‌ این ضبط‌‌نشدگی را داشتم که در روزی از روزهای دهه شصت، با کاظم‌‌آقا محمدی به مصاحبه با استاد شهریار رفتیم و ساعت‌‌ها حرف زدیم اما وقتی از خانه ایشان خارج شدیم و در وانت کیهان نشستیم، کاظم ضبط را زد به اولش و هر چه گوش کرد دید جز سکوت صدایی درنمی‌‌آید. آن شب آنقدر پکر شدیم که شب را در کیهان تبریز ماندیم و تا خود صبح سیگار کشیدیم و از تکنولوژی نالیدیم.) حالا «بردیا» آن گوشه دنیا و در لندن مه‌‌گرفته، همچنان دارد کار رسانه‌‌ای می‌‌کند. مزدک به تازگی کتبا «حادثه‌‌جو» (زندگینامه یک لات معروف- امین‌‌آقا فرزانه) را چاپ کرده است  و مهدی در دامغان دارد در باغ پسته‌‌اش کار کشاورزی می‌‌کند و بیست سال بیشتر است که دست به دوربین نبرده است.

 

سه: حالا همین پرسپولیسی که کریم 51ساله را برای نشستن روی نیمکتش جوان و بی‌‌تجربه می‌‌داند نمی‌‌داند که نیم‌‌قرن پیش، یکبار با یک مربی جوان 33 ساله خود قهرمان لیگ ایران شده است. سال  1354 بود که بویوک‌‌آقا وطنخواه تیمش را گاماس‌‌گاماس به پیش برده و در نهایت، قهرمان جام سوم تخت‌‌جمشیدش کرد. همان پرسپولیسی که همیشه به تیم سراسر هجومی شهرت داشت و معمولا رکورد بهترین خط حمله ایران را با افتخار به سینه می‌‌چسباند آن سال به این گمان افتاد که باید نقشه دیگری بچیند و بی‌گدار به آب نزند.

 

بویوک‌‌آقا برای این منظور، به این نکته توجه کرد که بیشتر از آنکه روی خط آتش خود تکیه کند متوجه باگ‌‌های سنگر دفاعی‌‌اش باشد. آن خط دفاعی مرعوب‌‌کننده و سلحشور  که پیش از آغاز فصل، با جدایی 4سردارش (جعفر کاشانی، محراب شاهرخی، وطنخواه و مسیح مسیح‌‌نیا) تنها ابراهیم آشتیانی را نگه داشته بود به فکر ساختن ایجاد سیستم جدید سدسازی افتاد تا ابتدا از سوراخ‌‌سوراخ شدن دروازه‌‌اش پیشگیری کند و سپس چشم امید به ساق خط‌‌آتش خود بدوزد.

 

بویوک‌‌آقا که خود در تمام عمرش در خط دفاع جنگیده بود در آن فصل، یک سیستم دفاعی بی‌‌روزن ساخت که در پایان فصل، رکورد جاودانه گلرش بهرام مودت در کلین‌‌شیت را ورد زبان‌‌ها کرد. او از دقیقه 15 هفته نهم مقابل ذوب‌‌آهن که دروازه‌‌اش را علیرضا شوقی گشود تا دقیقه 52 هفته هجدهم مقابل ملوان در استادیوم آزادی که از علی نیاکانی گل خورد در مجموع 847 دقیقه دروازه سرخپوشان را بسته نگه داشت و رکوردی به جا گذاشت که نزدیک به 40 سال در ایران پابرجا ماند.

 

آن سال پرسپولیس با 12 گل خورده در سی بازی، رکورد بهترین خط‌‌دفاعی لیگ را کسب کرد و با این سدسازی‌‌ها بود که در دربی برگشت نیز ‌تاج را با یک برتری 2- صفر زخمی کرد. تنها ناکامی آن سال پرسپولیس این بود که دندانش در پوست تیم چغر هما فرو نرفت و با کسب دو تساوی در دیدارهای رفت و برگشت، خیالش از گربه سیاهش نیز راحت شد و در مجموع با کسب 16 پیروزی، 12 مساوی و دو شکست از 30 مسابقه و با 5 امتیاز بیشتر از نزدیک‌‌ترین رقیبش، جام را به بولینگ عبده برد.

 

چنین پرسپولیسی مدیون یک مربی 33 ساله محجوب به نام بویوک‌‌آقا بود که عزت صدایش می‌‌کردند. عزت وطنخواه مردی بود که نامش را به عنوان جوانترین مربی قهرمان لیگ ایران جاودانه کرد. آن روزها بسیاری از کارشناسان، این قهرمانی را بیش از هر چیزی مدیون صمیمیت و یکدلی تیم می‌‌دانستند؛ کاری که از کریم امروز هم ساخته است. اگرچه بلافاصله بعد از آن قهرمانی بود که ویروسی به نام شکاف به بهانه «تقسیم درآمد فصل سوم» در جان بازیکنان و رهبران باشگاه نشست و این تیم را به فروپاشی عاطفی نزدیک کرد.

 

پرسپولیس که تا آن زمان، معمولا با بازیکنان خود قول و قرار شفاهی می‌‌گذاشت و بیشتر ستاره‌‌های وفادارش بدون قرارداد مکتوب به میدان می‌‌رفتند دیگر از آن پس به این فکر افتاد که ضوابط نوینی برای استخدام بازیکنان تدارک ببیند. بیوک‌‌آقا در تحلیل این قهرمانی ساده‌‌اش در دی ماه 1354 به خبرنگار دنیای‌‌ورزش گفت «وقتی من تیم را تحویل گرفتم موقعیت پرسپولیس چندان مناسب نبود.

 

در همان موقع خوشبین‌‌ترین افراد هم معتقد بودند اگر پرسپولیس بین سه تیم اول قرار گیرد کلی شق‌‌القمر کرده است اما به تدریج که بچه‌‌ها صمیمیت و همکاری نشان دادند راه قهرمانی هموار شد. شما به تاج نگاه کنید که با وجود در اختیار داشتن 8 بازیکن ملی‌‌پوش، به علت اینکه در یک قالب محکم نبودند چگونه شکست خوردند. یکی از دلایل پیروزی ما آمادگی خوب بدنی بود که از زمان آلن راجرز همیشه جزو امتیازات پرسپولیس محسوب می‌‌شد و ما تنها لازم بود که کار با توپ را بیشتر کنیم.

 

در این میان ما یک خط دفاعی نیرومند نیز به وجود آوردیم که با 12 گل خورده بهترین خط‌‌دفاعی لیگ شد. البته ما در خط فوروارد نیز دارای وزنه‌‌های معتبری بودیم ولی متاسفانه آسیب‌‌دیدگی زودهنگام حاج‌‌رحیمی‌‌پور و متعاقب آن صدمه دیدن پای ایرانپاک، بسیار دردناک بود. مطمئنم اگر این اتفاقات رخ نمی‌‌داد پرسپولیس عنوان بهترین خط‌‌حمله را هم به خود اختصاص می‌‌داد.

 

متاسفانه در میان صدمه‌‌دیده‌‌هامان، علی پروین هم بود که مینیسک پای چپش آنقدر آسیب دیده بود که در همه مسابقات با پای چپ کمتر توپ زد و جالب اینکه در خط میانی‌‌مان سلیمانی، ادیبی و خلعتبری نیز فارغ از آسیب‌‌دیدگی نبودند. به طور کلی در بعضی مواقع تیم ما آنقدر لنگ بود که من با سختی می‌‌توانستم 11 نفر را به داخل میدان بفرستم.»

 

چهار: بویوک‌‌آقای 33ساله چگونه توانست آن تیم پخش و پلا را قهرمان کند؟ تیمی که کاپیتانش جعفرآقا کاشانی دیگر دیپلمات شده و کفش‌‌ها را به دلیل مشغله ‌‌کاری زیاد آویخته بود، مهاجم سرطلایی‌‌اش حسین روس (کلانی) بعد از آنکه احساس کرده بود آبش با بقیه بازیکنان به یک جوی نمی‌‌رود، دیگر میلی به ادامه بازیکنی نشان نداده و پیچیده بود سمت شهباز.

 

خود بویوک‌‌آقا وطنخواه نیز به همراه گلرشان هادی‌‌خان طاووسی به اذن خود با دنیای فوتبال الوداع گفته بودند و این در حالی بود که بمب سیاه‌‌شان محراب شاهرخی نیز به سمت شهباز نوپا چرخیده بود و صدالبته مهم‌‌ترین استعداد دفاعی‌‌اش  مسیح جوان (مسیح‌‌نیا) نیز با پرداخت ده هزارتومان به پرسپولیس رضایتنامه خود را گرفته و سر از ابومسلم تازه به لیگ آمده درآورده بود.

 

پرسپولیس مدل 54 چنان از ستاره‌‌هایش تهی شده بود که هیچ مربی جرات نمی‌‌کرد روی اسب مرده شرطبندی کند و در چنین شرایطی بود که ابتدا همایون سرطلایی به رهبری نیمکت رسید و برای پرکردن جای خالی سرداران تیم، آنقدر گشت و گشت تا جوان‌‌هایی چون بیژن ذوالفقارنسب، یعقوب فاطمی مقدم، جهانگیر فتاحی و محمد زادمهر را به تیم آورد. روزگار تیم سرخپوش پایتخت چنان مه‌‌آلود بود که هرچه همایون‌‌خان از امیدواری حرف می‌‌زد اما ته دل تیفوسی‌‌های زیرساعت خالی بود که چرا پرسپولیس از ستاره خالی شده و تاج 8 ملی‌‌پوش فیکس را یکجا در خدمت دارد؟

 

همان پرسپولیس حتی جام سوم تخت‌‌جمشید را با شکستی تلخ (3-2) استارت زد. هنوز سگرمه هواداران درهم بود که دو برد شیرین برابر آرارات و ملوان، آنان را از گردنه خطر رد کرد. بهزادی وقتی در هفته هفتم در مصاف خونین با رقیب سنتی، 3-1 مغلوب تاج شد علنا یاران «دو ریه»‌‌ای تیم رقیب را متهم به نیروافزایی و «دوپ» کرد و بعد از نپذیرفتن رای کمیته ضددوپینگ، سرش را انداخت پایین و از تیم قرمزها پر کشید تا دستیارش بویوک‌‌آقا وطنخواه رهبری تیم را در دست بگیرد و دلواپسی طرفدارانش بیشتر شود. اما بویوک‌‌آقای محجوب و فروتن در حالی که به تازگی کفش‌‌ها را آویخته بود همان پرسپولیس درهم‌‌ و برهم را در پایان فصل به قهرمانی رساند.

 

یک قهرمانی باورنکردنی که البته هنوز شیرینی‌‌اش در دهان‌‌ها ته‌‌نشین نشده بود که ناگهان موضوعی به نام تقسیم غنایم و درآمدها، بین مدیران و بازیکنان شکاف انداخت. کیهان‌‌ورزشی در دیماه 1354 در تحلیل این موضوع نوشت: «در صحبت با تنی چند از بازیکنان متوجه می‌‌شویم که مسئله توزیع و تقسیم درآمد باشگاه در جام سوم تخت‌‌جمشید تبدیل به یک گره کور شده که شاید به این زودی‌‌ها گشودنی نباشد.

 

در لیگ سوم، کل درآمد باشگاه پرسپولیس یک میلیون و هشتصد هزار تومان بوده که این بزرگترین درآمد یک تیم ورزشی در طول تاریخ ورزش ایران است اما با این وجود، رهبران فوتبال پرسپولیس ادعا کرده‌‌اند که بعد از کسر هزینه‌‌های تیم و پرداخت حقوق و پاداش بازیکنان تیم و سایر مخارج، تنها 250 هزار تومان در صندوق باقی مانده است که تازه این مبلغ را هم باید به حساب حقوق و پاداش سه ماه اخیر بازیکنان نوشت و در واقع باشگاه پرسپولیس در این دوره نیز آنچنان سودی نداشته  است!

 

اما در همین مورد، اعتراض بعضی بازیکنان شدیدتر است. گویا قرار بوده که 80 درصد درآمد تیم فوتبال به بازیکنان داده شود اما موقع حساب و کتاب، هزینه‌‌های تیم‌‌های ورزشی دیگر باشگاه نیز به حساب تیم فوتبال منظور شده و اکنون حرف بچه‌‌ها این است که به ما چه که تیم بسکتبال هزینه دارد و یا کف سالن والیبال باید مکالئوم شود؟ بچه‌‌های پرسپولیس می‌‌گویند پول ما باید یکجا داده شود، نه آنکه هرچند وقت مقداری پرداخت گردد.

 

اما در مقابل این اعتراض‌‌ها قائم‌‌مقام باشگاه می‌‌گوید: «پرسپولیس تنها باشگاهی است که در فصل جاری چیزی حدود 50هزارتومان به هر کدام از بازیکنانش پرداخت کرده و هیچ باشگاهی قادر به پرداخت چنین پولی به صورت مداوم به بازیکنانش نیست!»

 

اوضاع سمّی این تیم در اثر همین زیاده‌‌خواهی‌‌ها و نابرادری‌‌ها چنان پیش رفت که پرسپولیس در دو فصل بعدی (1355 و 56) زیر پای «پاس» قهرمان (به رهبری حسن حبیبی) ایستاد و به نایب‌‌قهرمانی رضایت داد اما کار شگرف بیوک وطنخواه، به عنوان الگویی لوکال در خاطره‌‌ها ماند.  الگویی که شاید کریم باقری نیز با تاسی از آن، بتواند تیمش را به سمت قله‌‌ها هدایت کند.  

 

 

کدخبر: ۵۷۱۸۱۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر