رونق بازار حکمهای شاذ | درباره غلامحسین ساعدی و کارلو آنچلوتی!
رئال مادرید همچنان نتایج معجزهآسایی کسب میکند
هفت صبح| یک: حوادث بازی والنسیا و رئالمادرید آکنده از درام و هیجان بود. پر از پستی و بلندی. وقتی والنسیا یک بر صفر پیش میافتد و رئال با مجموعهای از بداقبالیهای سرنوشت روبهرو میشود. پنالتی که به تیر میخورد، گلی که به شکل میلیمتری آفساید اعلام میشود و بعد هم اخراج فوق ستاره تیم با سختگیری مبالغهآمیز داور. در انتهای این حوادث ده دوازده دقیقه به انتهای بازی باقی مانده بود. بازی در زمین حریف در حالیکه یک گل عقبی و دوازده دقیقه تا آخر بازی باقی مانده و یک یار کمتر داری و به لحاظ روحی از هم پاشیدهای.
اما شاگردان آنچلوتی در دقایق 85 و 92 به شکلی باورنکردنی دو گل میزنند و از یک باخت حتمی یک پیروزی بزرگ به دست میآورند. یعنی در بدشانسترین روز و در مسابقهای که طالع نحس همه دندانهای خود را به مادریدیها نشان میدهد آنها به شکلی معجزهآسا به پیروزی دست پیدا میکنند. این توان روحی غیرعادی احتمالا به خاطر سرمربیشان باید باشد. چرا که طی این چهارفصل اخیر بازیکنهای بیشماری از تیم جدا شدهاند اما رئال مادرید همچنان نتایج معجزهآسایی کسب میکند.
دو: مواجهه با افسانه «سنت روشنفکری ایرانی» کار بسیار سختی است. از هردو سو. موافقان متعصب و مخالفان کینه توز کار را سخت کردهاند. این روزها به خاطر توهین به قبر غلامحسین ساعدی این داستان اوج گرفته است و جالب این که در این مناقشه اصلا پای اصولگرایان و اصلاحطلبان وسط کشیده نشده است. یک نبرد درون گروهی است بین اپوزیسیون چپ با سلطنت طلبها.
جالب این که مرجعیت اجتماعی روشنفکرها اصلا در دوره پهلوی دوم شکل گرفت. به هرحال هردو گروه میدانند برای آنکه حرفشان مخاطبان بیشتری را هیجان زده کند باید از نوعی قاطعیت و «حکمهای شاذ دادن» سود ببرند. باید بیانصاف باشند و باید همه را از دم تیغ بگذرانند. چرا که میدانند به جز این شیوه راهی برای دیده شدن و جنجال درست کردن ندارند.
زمانی در دهه شصت، اردوگاه اصولگرایان چهرهای مثل یوسفعلی میرشکاک داشت که استاد این حکمهای قطعی و سنگین در مورد آثار و حیات جریان روشنفکری ایران بود اما خودش سالها بعد عنوان کرد که دیگر به آن نوع قطعیت و خشونت کلامی معتقد نیست.
به جایش کسان دیگری آمدهاند که حاضرند اهانت فیزیکی را با مجموعهای از ایدههای تئوریک خوشمزه و عامه پسند همراه کنند و برای خود یار جمع کنند. حالا غلامحسین ساعدی بهانه است. شخصا علاقهای به متون این دکتر ادیب و سرشناس دهههای چهل و پنجاه ایران ندارم اما مشخص است که ساعدی و آنچه بر سر مزارش رخ داده بهانهای برای یک تسویه حساب مفصلتر و ریشهدارتر است .
جریان روشنفکری ایرانی پر از سایه روشن است. پر از مبالغه و افراط. پر از بیانصافی و پر از قاطی شدن مروارید با خزه و جلبک. روزی باید ارزش حقیقی آثار حرکت روشنفکری ایران در شعر و رمان و تئاتر و نقاشی و سینما و موسیقی به شکلی منصفانه مورد بازبینی و ارزیابی قرار گیرد. بدون صف کشیها و جبهه بندیها. جریانی که از میانه دهه بیست تا سال 57 در اوج قدرت بود و بعد حیاتش دچار تشویش و لرزش شد.