روزهای باشکوه شهر کوچک!
روزنامه هفت صبح، حمید رستمی| یک: خیلی پیشتر از آنکه ورزشدوستان، شهر اردبیل را با وزنهبرداری و حسین رضازاده، سجاد انوشیروانی و سعید علیحسینی بشناسند یا حتی با فوتبال و علی دایی و مهاجمان جوان بعدی که تحتتاثیر اشتهار و گلزنیهای بیپایان شهریار به زمین چمن دل بستند و سر از آکادمی استعدادیابی اینترکمپوس درآورند تا از میان دهها نوجوان ترکهای گلزنانی چون کریم انصاریفر، سجاد شهباززاده و مهرداد بایرامی به فوتبال ایران معرفی شوند، در دهه ۶۰ اردبیل را با کشتی فرنگی میشناختند و معمولاً از جمع ۱۰نفره تیمملی کشتی فرنگی ایران در اوزان مختلف دستکم ۴، ۵ کشتیگیر اردبیلی حضور داشتند تا با مربیگری یعثوب جوانصالح همشهریشان در مسابقات آسیایی و جهانی روی تشک کشتی دلبری کنند.
قهرمانانی چون احد پازاج، احد جوانصالح، علی خوشطینت، مرحوم جابر عباسزاده، حمید صمدی و داور جدی که بعدترها علی اشکانی هم راه پیشینیان در پیش گرفت و در مسابقات بینالمللی مدال بر گردن آویخت. روزگاری که نوجوانان قد و نیمقد در زمستانهای سخت و کشنده و در نبود کمترین امکانات ورزشی دنبال سالنی سرپوشیده بودند تا با نفسهای گرم خویش به آنجا رونقی بخشیده و بدون احساس خستگی و سرما ساعتها با هم سر و کله بزنند تا بهترینها از جمعشان انتخاب و با عنوان قهرمانان ملی تقدیم ورزش ایران شوند.
دو: در دوران برهوت برنامههای ورزشی، گزارش ورزشی عصر پنجشنبههای شبکه اول که معمولاً در تایمی نزدیک به یک ساعت گزارشهای کوتاه و نهایتا نیمساعت از ورزشهای مختلف و مهجور بهخصوص اسبدوانی را پوشش میداد، کورس بهاره گنبد یکی از پرطرفدارترین مسابقاتی بود که میتوانست کوچک و بزرگ را پای گیرندههای سیاه و سفید بنشاند و صدای آن گزارشگر پرهیجان که به زبان ترکمنی در زمینه تصاویر شنیده میشد، لحظات جذابی را برای مخاطب بهوجود میآورد.
ما آن روزها گنبد را نه با ابوالفضل داماد خاله میشناختیم و نه حتی با سردار آزمون و والیبالش که امروزه بعد از ارومیه این شهر را تبدیل به پایتخت والیبال ایران کرده است. بلکه این اسبهای اصیل و زیبای ترکمنی بودند که آرامآرام تشخصی به مسابقات و کورسهای بهاره و پاییزه این شهر بخشیدند تا از سراسر ایران شرکتکنندههای زیادی برای مطرح کردن خود و اسبشان راهی گنبد کاووس شوند و سعی در نشان دادن استعدادهای خود داشته باشند.
سه: اسم فوتبال ساحلی که میآید ذهن آدم ناخودآگاه میرود به سمت شهرهای بندری، از بوشهر و بندرعباس تا انزلی و شهرهای ریز و درشت مازندران، چراکه اسمش رویش است و نوعی از بازی فوتبال است که باید در ساحل برگزار شود اما وقتی که میشنویم ۸ بازیکن دعوت شده به تیم ملی ۱۲نفره فوتبال ساحلی ایران از شهر کویری یزد هستند که حتی آب خوردن هم به سختی در آنجا پیدا میشود، آدم میخواهد دو عدد شاخ تر و تمیز بر روی سر خود سبز کند تا اندکی از حجم عظیم تعجب و شگفتیاش کاسته شود.
وجود شن و ماسه فراوان در کویر و شهر یزد باعث شده که ورزشکاران زیادی به سمت فوتبال ساحلی گرایش پیدا کنند و سه تیم از این شهر در مسابقات کشوری حضور یابند و معمولاً ۷۰درصد ترکیب تیمملی را هم بهخود اختصاص دهند. افرادی مثل محمدعلی مختاری، حمید بهزادپور، مهدی شیرمحمدی، محمد معصومیزاده، علی میرشکاری، سیدمهدی میرجلیلی از تیم مقاومت گلساپوش و موحد محمدپور و سعید پیرامون از تیم چادرملوی اردکان ازجمله این ورزشکاران هستند و نکته بامزهتر اینکه یزد هیچگاه در فوتبال ایران جایگاه خاصی نداشته و کمتر فوتبالیست معروفی را میتوان یافت که اصالتی یزدی داشته باشد.
چهار: در فوتبال ایران تیمهای زیادی نیستند که بتوانند خارج از ورزش هم دارای اهمیت باشند و در گذر زمان تمام مشکلات شهر را به دوش کشیده و بهعنوان نماد موفقیت آن شهر ایفای نقش کنند و تمام رخدادهای ریز و درشت آنجا را تحتتاثیر خود قرار داده و در ادامه با خردهفرهنگهای ایجاد شده، یکی از مهمترین نقشها را در زمینه وحدتبخشی بین لایههای مختلف جامعه بهعهده گرفته و شرایط متفاوت فرهنگی ایجاد کنند.
در دهه شصت و بروز ممنوعیتهای حداکثری در حوزههای مختلف، فوتبال بهعنوان یکی از معدود لذتهای مجاز، در جذب تودههای فرودست جامعه، نقش ویژهای داشته و نفوذ فراگیرش رفتهرفته شرایط را بهگونهای رقم زد که در برخی از شهرهای کوچک تمام مطالبات توده به موفقیت یک تیم گره خورد و یک برد در زمین فوتبال به فراموشی مشکلات جامعه انجامید و تبدیل به دغدغه جمعی بخش زیادی از اهالی شد تا بدون در نظر گرفتن اختلافات طبقاتی و نگرشهای متفاوت به مسائل، چون کوهی استوار در پشت تیم خود ایستاده و بهعنوان یار دوازدهم نقش ایفا کنند و با بهثمر رسیدن یک گل همگی به آسمان بپرند و با یک باخت مغموم و دردمند در پی یافتن گوشهای دنج برای تخلیه روحی روانی خویش باشند.
این ضلع سومی بود در کنار رقابتهای سنتی همیشگی تیمهای سرخابی پایتخت و گاهی بدون توجه به آن و در سطحی بسیار عمیقتر و دوستداشتنیتر که عموما در شهرستانها نمود پیدا میکرد و شدیدترین و مثالزدنیترین نوعش را در سه شهر آبادان، انزلی و قائمشهر شاهد بودیم که عشق به فوتبال در لایهای بسیار متفاوتتر از علاقه اصفهانیها یا شیرازیها به فوتبال برگزار میشد. در آن روزگار حتی تیمی پرطرفدار همچون تراکتورسازی هم ۱۰درصد فراگیری امروز را نداشت و فوتبال تبریز با رقابتی متعادل بین سبزپوشان ماشینسازی و سرخپوشان تراکتورسازی دنبال میشد که راه چندانی به بیرون مستطیل سبز نداشت و از توان موجسازی آنچنانی برخوردار نبوده و مسیر بسیار طولانی و غیرقابل تصوری تا تبدیل شدن به یک پدیده اجتماعی داشت.
درست برعکس آنچه در سه شهر رخ داد و تیمهای نفت آبادان، ملوان انزلی و بعدها نساجی قائمشهر پرچمدار نوع دیگری از عشق مفرط مردمان یک شهر به فوتبال و تیم شهرشان بودند که در شهری مثل ناپل ایتالیا مشابه آن را سراغ داریم که حتی این گرایش عاشقانه در کارگردانی مثل سورنتینو هم بهشدت موجود بوده و در فیلمهایش بهخصوص دست خدا میتوان نشانههای آشکارش را دید.
پنج: ویژگی مشترک دیگر این سه شهر مرکز استان نبودن و محدودیتهای خاص شهرستانهای کوچک و رقابت قدیمیشان با اهواز، رشت و ساری در زمینه تقسیم ناعادلانه امکانات و بودجههای تخصیصی و همواره خود را در موقعیت مظلوم پنداشتن، باعث شده بود که شهروندان دنبال پیدا کردن راهی خارج از بروکراسی برای اثبات شایستگیها و سبقت گرفتن از مرکز استان و در اصطلاح عامیانهترش «رو کمکنی» و «کم نیاوردن در برابر رقیب» باشند و فوتبال دقیقاً همان پارامتر موفقیت بود که میتوانست در درازمدت آنها را از سایه درآورده و باعث سربلندیشان شود و تکتک افراد برای موفقیتش دست به دعا شوند و از جان و دل خود هزینه کنند.
این چنین است که امروز بعد از گذشت چهار دهه از آن دوران باز هم فوتبال بهعنوان مهمترین دغدغه مردمانش مطرح است و وقتی بهعنوان مثال نساجی در جامحذفی قهرمان میشود و راهی مسابقات جام باشگاههای آسیا مردمان این شهر خسته چنان آکنده از لذت میشوند و خود را میان ابرها میبینند که با هیچ سرمایهای نمیشود مشابه آن را ایجاد کرد، حالا تو فکر کن این برتری احساسی در مواجهه با آشنایان ساروی باشد، چقدر در بالا رفتن روحیهشان تاثیر دارد مشابه آن چیزی که انزلیچیها در فوتبال نسبت به اهالی رشت دارند و یک غرور خاصی همواره در وجودشان است که بیشتر از اسم ملوان و اسطورههایی چون سیروس قایقران میآید. چه کسیست که بتواند نقش نتایج تیم نفت آبادان را در حال عمومی و روحیه جمعی مردمان این شهر نادیده بگیرد؟ اصلا مگر میشود؟ این تیمها و مردمانش عهدی ناگسستنی و تاریخی با هم دارند که فقط فرشته مرگ میتواند آنها را از هم جدا کند.