کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۱۸۱۱
تاریخ خبر:

دریای شما نهنگ دارد؟

دریای شما نهنگ دارد؟

آیا «طنز ایرانی» به دره‌‌های ابتذال و بی‌‌دردی سقوط کرده است؟

هفت صبح| ‌یک: .... آیا «طنز ایرانی» به دره‌‌های ابتذال و بی‌‌دردی سقوط کرده است؟ آیا خنده‌‌آوری طنازان ممتاز ایرانی به جایی رسیده که جز پناه بردن به جوک‌‌های یخ عامیانه و صدای بزغاله درآوردن و آویزان شدن از دامنه هزل‌‌های کلیشه‌‌ای مرسوم، هیچ دست‌‌آوردی ندارد؟ آیا محصول این‌همه غول طنز شفاهه از نمایش«طنز ایرانی»در بزغاله‌‌بازی خلاصه می‌‌شود؟ شاید جز این بیت مولانا هیچ چیز دیگری نتوانست جمع‌بندی سرپایی‌‌ام را از این همه شلوغ‌‌کاری مضحک نشان دهد که: « شهر شد پُر لولیانِ عقل‌‌دزد/ هم بدزدد هم بخواهد دستمزد»

 

دو: انگاری دنیا از نیشخندهای جسورانه طنازان راستین زمانه خالی شده است. انگاری دنیا از زهرخندهای پرسشگرانه تهی شده است که نهایت درخشش طنز ایرانی در صدای بزغاله درآوردن خلاصه شده است. مجسم کنید مخاطبی را که سی، پنجاه یا صدسال دیگر هوس خواهد کرد به دستپخت شما نگاه کند. با خود چه خواهد گفت؟ نخواهد پرسید که آیا این تولیدکنندگان انبوه قهقهه و علی بیغم‌‌های زمانه ما، از گرداب‌‌های مخوف مشکلات زیستی و بیدادگری و ریاکاری موجود در زمانه خود آگاه نبودند که صدای بزغاله درآوردن را به بزرگترین رویکرد تولیدی کارخانه طنز خود تبدیل کرده‌‌اند؟

 

چنان ساده‌‌دلانه و کودکانه که حتی بر خویشتن خویش نیز ترحمی نکردند. این جهل و جنون چیست که در آن، سخن گفتن از دردهای نامکشوف ناپیدا، طناز را چنین به گرگیجه انداخته است. این چیست که در آن، ‌‌هیچ طعنه‌‌ای به آشفتگی‌‌های زندگی امروزش نیست. این طنز سازشکارانه مضحک از نوع بی‌‌دردش چیست و چه کسانی را به خنده می‌‌اندازد. چرا دیگر در طنز ایرانی، هیچ عصیانی، هیچ نعره مستانه‌‌ای، هیچ ارادتی به تحقیرشدگان زمانه، هیچ ملانصرالدین و عبیدی یافت نمی‌‌شود. نهایت رستگاری در آن، این است که «بچه‌‌ها از گلویتان صداهای ناهنجار دربیاورید کمی بخندیم.»

 

این تمام مانیفست مَخلص مشاطه‌‌گران و مسخ‌‌شدگان طنز شفاهی ایرانی است. یک جریان یکنواختِ مبتذل که هیچ آفریده‌‌ای ندارد جز خندیدن به بیعاری. می‌‌دانم که شرایط برای ارائه طنزی پرده‌‌درانه، مناسبت خاصی ندارد. می‌‌دانم حتی برای ارائه طنز سورئال و سیاه هم شرایط بازار، مناسب نیست. اما تنها پرسشی که به ذهن می‌‌رسد این است که آیا خودتان وقتی در مقام یک مخاطب نرمال، محصول کارتان را تماشا می‌‌کنید از محتوای طنز خود شرم نمی‌‌کنید؟  به قول «منجیک ترمذی»: «ای مجلسیانِ حضرت شاه/ دریای شما نهنگ دارد/ از بهر خدا مرا بگویید/ تا نان شما چه رنگ دارد؟»

 

سه: می‌‌دانم طنازان قدیمی، بددهنی و اروتیسم را جزو لاینفکی از طنز شفاهی خود تلقی می‌‌کردند  و امروز جایگاهی بر آن مترتب نیست. می‌‌دانم وقتی که دیگ بزرگ یک جامعه توسعه‌‌نیافته، در تولید دیالوگ‌های سیاسی، قفل شده باشد چیزی جز مباحث شکمی و زیرشکمی در حوزه طنز باقی نمی‌ماند. اگر طنازی بر مبنای یک مربع استوار باشد که اضلاعش را «قومیت، جنسیت، سیاست و نیز آیین‌ها و تابوها» تشکیل بدهند واقعا طنزآور ایرانی کار سختی در پیش دارد.

 

چرا که در پهنه این خاک پرگهر، دریچه‌‌های هر چهار ضلع‌ این مربع تقریبا به روی طنزساز بومی بسته است. اما طنز خلاقانه نیز معمولا در چنین عوالم پرمحدودیتی قیام می‌‌کند که با حفظ چارچوب‌‌های عرف و سنت، رویکردهای غریبی ارائه می‌‌دهد نه اینکه فقط به صدای بزغاله پناه ببرد. در کار جوکر اگر طنزسیاه وجود ندارد حتی از امتیازهای طنزسفید هم برخوردار نیست. حتی هزل و مطایبه ماندگاری هم چندان به چشم آدمی نمی‌‌خورد.  ‌

 

می‌‌دانم انتظار ارائه طنز تاریخ‌گشا و تابوشکن از چنین برنامه‌‌ها و چنین فضاهایی محال است و همین مدل‌ هِرهِر کرکرهای دورهمی برخاسته از طنز قهوه‌خانه‌‌ای، نهایت رکن رکین تولیدات به شمار می‌‌رود. لابد خودتان بهتر می‌‌دانید که طنز اصیل و متعهد ایرانی (نه صرفا فارسی) در طول تاریخ همیشه با دردمندی و مقاومت و انتقام سفید و توپیدن به زورگویان و خناسان همراه بوده است نه با صدای بزغاله درآوردن.

 

 من هر جا خندیدم فقط به میمیک صورت رادش و بقیه بود. حتی در تولید همین «خندیدن صرف» و خنده بی‌‌خطر هم چندان موفقیتی کسب نشد. چه رسد به خندیدن همراه با تفکر. به عبارتی دیگر، نه در حوزه تکنیک، چیزی فراتر از انتظار تولید می‌‌شود که ما قبیله فرمگرا لذت ببرد نه در محتوا. نه از تقصیرکاران خرابی‌های جامعه نیشگونی می‌‌گیرند که دل‌‌مان کمی خنک شود نه از ریاکاران و تنبلان و بیعاران. 

 

آخر این طنز یلخی فاقد آفرینندگی که با تولید صدای بزغاله و پناه بردن به میمیک دفرمه صورت همراه می‌‌شود جز وقت‌‌کُشی چه ارزش هنری دارد؟ مردمی که از گریستن برای تراژدی‌‌ها و اشک‌آلودگی‌‌ها و اندوه‌پروری‌های مرسوم خسته شده‌‌اند خود بلدند صدای بزغاله دربیاورند.

 

چهار: «طنازان شفاهی» زمان‌های قدیم، معمولا از بدنه اجتماع و کف خیابان بودند و جامعه دیوانه‌باز، آنها را به عنوان آفرینندگان خنده و مطایبه و مسخرگی، به جان می‌پذیرفت و پاداش‌شان نیز می‌داد. شاید تقصیر بزرگ مهدی‌ مصری‌‌ها و مستجاب‌الدعوه‌‌ها و بقیه آفرینندگان گمنام طنز شفاهه که مجالس و قهوه‌خانه‌ها را با شیرین‌زبانی‌شان گرم می‌کردند در این بود که زود به دنیا آمدند و جوکرها را به چشم ندیدند. ....نمی‌‌دانم چه کسی گفته اما درست گفته است که «خنداندن دیگران از جویبار دلسوختگی و ناامیدی سرچشمه می‌‌گیرد.»

کدخبر: ۵۶۱۸۱۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر