کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۱۶۶۴
تاریخ خبر:

قصه‌گوها خاموش نمی‌شوند

قصه‌گوها خاموش نمی‌شوند

قصه‌گوها دیگر محدود به آتش‌های نیمه‌سوخته شب‌های دهکده‌ها یا مادربزرگ‌های کنج حیاط نیستند

بابک نبی دبیر گروه سیاسی

هفت صبح| در گوشه‌ای از شهر، شبی که آژیرها دوباره در کوچه‌ها و خیابان‌ها پیچیده‌اند، پسربچه‌ای زیر پتو خودش را جمع کرده و به صدای مادرش گوش می‌دهد؛ مادری که روایت قصه‌ای را از دل تاریکی برای فرزندش زمزمه می‌کند، قصه‌ای که قرن‌هاست از نسلی به نسل دیگر چرخیده و هر بار رنگ و طعم تازه‌ای به خود گرفته است.

 

قصه مادر، سرشار از امید و رؤیاست، از شهری که دوباره سبز خواهد شد، از صبحی که دور نیست. و همین امید است که مثل نفس، مثل خواب، مثل خاطره‌های نانوشته، در دل کودک می‌ماند تا روزی که خودش قصه‌گو شود.

 

این روزها شهرها به اندازه خاطره‌هایشان زنده‌اند. گاهی صدای انفجار و هیاهوی بی‌امان رسانه‌ها می‌کوشد بر زندگی سایه بیندازد، اما در گوشه‌های این شهرها، در اتاق‌های روشن و خاموش، روایت تازه‌ای جاری‌ست. قصه‌گوها دیگر محدود به آتش‌های نیمه‌سوخته شب‌های دهکده‌ها یا مادربزرگ‌های کنج حیاط نیستند.

 

این نسل جدید، قصه‌هایشان را بر بستر موج‌ها و سیم‌ها می‌فرستند: پادکسترها با صدای گرم و دلنشین‌شان، اینفلوئنسرهایی که هر روز تکه‌ای از امید را در میان خبرهای سخت، مثل نان گرم صبحگاهی تقسیم می‌کنند، معلمانی که با صدای آرام و دستان لرزان، شعر و قصه را به کلاس‌های مجازی آورده‌اند و مادرانی که شبانه، قصه‌های مقاومت و بقا را برای کودکانی که با ترس خوابیده‌اند، آرام آرام روایت می‌کنند.

 

راویان امروز ایران، به فرم‌های تازه‌ای پناه برده‌اند. یکی میان پادکست‌های شبانه، قصه شهامت و امید می‌گوید، تا شوق برخاستن را در دل شنوندگان زنده کند. دیگری در ویدئویی کوتاه، با لبخندی ساده و صمیمی، داستانی از مهربانی‌های کوچک را با جهان تقسیم می‌کند. کودکی را نشان می‌دهد که در سایه ترس و بی‌برقی، روی دیوار، خانه‌ای آبی و خورشیدی زرد نقاشی می‌کند. این تصویر ساده‌تر از آن است که انگشت‌های جهان از یادش ببرند.

 

معلمی که صبح کلاسش را با پرسش از امید آغاز می‌کند و تا پایان درس، شاگردانش را به قصه‌های شیرین تاریخ و شعرهای لطیف می‌برد.

 

مادری که زیر صدای هشدار، داستان بازماندن یک درخت سبز از خشکسالی را آرام آرام برای دخترش بازگو می‌کند و او را به خوابی بی‌هراس می‌برد. اینفلوئنسر جوانی که میان آشفتگی شبکه‌های مجازی، پیام آرامش و پیوند را پخش می‌کند و مخاطبانش را به بخشیدن و ساختن فردایی بهتر دعوت می‌کند.

 

در این میان، قصه‌گوها چیزی بیش از حاملان روایت‌های گذشته‌اند. آنها آینه‌ای هستند که ترس و امید، اشک و لبخند، تردید و شهامت را بی‌پرده نشان می‌دهند. قصه‌هایشان بر دوش هزاران خاطره نشسته است؛ خاطراتی که جهان امروز را به فردا پیوند می‌زند. این روایت‌ها، ریشه در اعماق فرهنگ ایران دارند. همان‌طور که اجداد ما گرد آتش، قصه پایداری گفتند، امروز نیز قصه‌گوها، هرکدام به زبان و ابزار خود، مشعل امید را روشن نگه داشته‌اند.

 

آسمان هر شب، به رنگ دیگری می‌تابد. گاهی ابری و سنگین، گاهی پرستاره و سبک‌بال. اما در دل این همه تغییر، قصه‌گوها بی‌وقفه راه‌شان را ادامه می‌دهند. حتی اگر صدایشان در میان هزاران صدای بلندتر و پرهیاهوتر گم شود، آن نور کوچک و کم‌رمق، قلبی را گرم می‌کند و راهی را برای کسی روشن می‌سازد.

 

داستان هرکدام‌شان، پلی‌ست میان انسان‌های غریب، حلقه‌ای میان کودک و پدر، دلخوشی خاموشی در دل شب. روایت‌گرانی که با شجاعت، ضعف‌ها و امیدهای خود را بی‌پرده به نمایش می‌گذارند و از دل همین شجاعت، جامعه‌ای مقاوم‌تر و انسانی‌تر شکل می‌گیرد.

 

این روزها امید به دستور و تبلیغ جان نمی‌گیرد. امید زنده است چون قصه‌گوها خاموش نمی‌شوند. صدای آنها، حتی در دل تاریکی، حتی وقتی بمباران همه واژه‌ها را تهدید می‌کند، از زبان به گوش، از گوش به دل، راه خودش را پیدا می‌کند. قصه‌گوها مرز نمی‌شناسند، حتی دیوارهای قطور و سیم‌های خاردار، حریف صدای آن‌ها نمی‌شود.

 

و شاید روزی، نسل بعد وقتی قصه این روزها را نقل می‌کند، از قصه‌گوهایی خواهد گفت که در تاریک‌ترین شب‌ها، امید را مثل مشعلی کوچک، دست‌به‌دست گرداندند تا روشنایی دوباره سر برآورد و طلوعی دیگر به این خاک سلام کند.


 

برای پیگیری اخبارتک نگاریاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۶۰۱۶۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر