یادداشت| کارت هدیه، یادگاری بیقصه

کارت هدیه فقط یک تکه پلاستیک نیست؛ تصویری است از دنیایی که راحتی را به اصالت ترجیح داده
هفت صبح، مهناز چترفیروزه| گاهی وقتها، آدم دلش میخواهد یک هدیه بدهد که اثرش سالها در خاطر بماند؛ رد دست و دلش در تکتک جزئیات بستهبندی و انتخاب کادو حس شود. خاطره آن لحظه باز کردن هدیه، لمس روبانها و صدای پارهشدن کاغذ کادو، بخشی از قصه روابط انسانی است؛ نشانی از توجه، وقت گذاشتن، شناخت و حتی رنج شیرین گشتن و انتخاب کردن اما جهان امروز، آرامآرام، این لحظات را به نسخهای سریع و بیدردسر فروکاسته؛ کارتی پلاستیکی با مبلغی روی آن، یا چند کلیک و ارسال یک عدد دیجیتال.
کارت هدیه، این اختراع ساده و البته هوشمندانه، معادل تمام چیزهایی است که روزگاری نماد صمیمیت بودند اما حالا در حال محو شدناند. کسی که کارت هدیه میدهد، دیگر لازم نیست شب تا صبح به سلیقه گیرنده فکر کند، در مغازهها سرگردان شود یا حتی از دایره حدسها و تردیدهایش عبور کند. همه چیز خلاصه میشود به انتخاب یک مبلغ و در نهایت، یک لبخند رسمی: «هر طور دوست داشتی خرجش کن!» اینجا همه چیز «آماده مصرف» است، حتی احساسات.
کارتهای هدیه، هرچند عملی و کاربردی بهنظر میرسند اما همانقدر بیتکلف و بیمهر هم هستند. آنها نیامدهاند که جادوی کادو دادن را تکمیل کنند؛ آمدهاند تا راه را میانبر کنند اما این میانبری است که به مقصدی تازه میرسد؛ جایی که مناسبات انسانی بیرنگتر و استانداردتر شدهاند. آیا در این استانداردسازی، جایی برای شور و هیجانِ دستسازها باقی مانده است؟ شاید کسی بگوید کارت هدیه انعطافپذیری دارد و انتخاب را به خود فرد میسپارد، اما مگر نه اینکه اصل لذت در هدیه گرفتن، در کشفِ انتخاب فرد مقابل و توجه او نهفته است؟
جهانِ امروز، جهانِ سرعت است؛ همه چیز باید سریع، ساده و بدون دردسر باشد. آدمها از صفهای طولانی فراریاند و حتی احساساتشان را فشرده، خلاصه و واریزپذیر میخواهند. کارت هدیه پاسخی است به این نیاز جمعی: احساسی سریع، بدون ریسک، بدون زحمت و مهمتر از همه، قابل اندازهگیری. رقمی روی کارت یا در پیامک، گویای همهچیز است؛ نیازی به پرسش یا گمانهزنی نیست اما آیا عددها میتوانند جای قصههای مشترک، دستپاچگی موقع انتخاب یا حتی اشتباهات دوستداشتنی در خرید کادو را بگیرند؟
از سوی دیگر، کارت هدیه، بازتاب تغییرات فرهنگی است؛ عصری که مرز میان هدیه و تراکنش مالی باریکتر شده. هدیهها از دل خاطرات مشترک و دغدغههای شخصی بیرون نمیآیند، بلکه شبیه خرید یک کالا از قفسهی فروشگاه شدهاند: بینام، بیهویت، اما تضمینشده. این تغییر شاید نشانه بلوغ روابط باشد؛ آدمها حالا به استقلال و سلیقه طرف مقابل احترام میگذارند. اما آیا در این بلوغ، چیزی از لطافتِ بیواسطه و لحظههای پیشبینینشده باقی میماند؟
کارت هدیه فقط یک تکه پلاستیک نیست؛ تصویری است از دنیایی که راحتی را به اصالت ترجیح داده. دنیایی که احساسات را هم در قالبهای دیجیتال و اعداد میریزد، تا کسی به زحمت نیفتد یا چیزی از قلم نیفتد. اما گاهی، در لابهلای همین راحتیها، چیزی از جنسِ لمسِ روبان و عطر کاغذ کادو گم میشود؛ چیزی که شاید بیصدا، اما پررنگتر از هر عددی، در یادها بماند. هدیه دادن، هنوز هم میتواند آیینی باشد برای ایستادن مقابل موج سرعت و مصرف؛ تلاشی کوچک برای حفظ همان لطافتهای انسانی که در جهان کارتهای هدیه، کمکم محو میشوند.