هجوم دوباره سوررئالیستها
![هجوم دوباره سوررئالیستها](https://cdn.7sobh.com/thumbnail/RpYYJJP52pzz/mplrKFaRlbMrw__LR0BO23SAIhAOCfR1Ma8tLslqfPKU08AJaznHtiyFd47s988b/%D9%85%D9%88%D8%AC+%D8%B3%D9%88%D8%B1%D8%B1%D8%A6%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85.jpg)
نگاهی به «شوی وینس استیپلز» و موج جدید فراواقعگرایی
روزنامه هفت صبح، علی ملاصالحی| با اینکه دیگر در دهه شصت میلادی زندگی نمیکنیم و جریانهای هنری تغییر کردهاند، بهنظر میرسد که شاهد بازگشت سوررئالیسم به عالم سینما هستیم. علاوه بر یورگوس لانتیموس که از دل سینمای هنری اروپا بیرون آمده و سلیقه خود را به جریان اصلی تحمیل کرده است، این روزها در دنیای سرگرمی و حتی در میان سریالهای کمدی عامهپسند هم ایدههای خلاقانه و غیرمنتظره بهوفور یاد میشود که در پیوند با خردهفرهنگ سیاهپوستی به موج جدید افروسوررئالیسم منجر شده است.
«شوی وینس استیپلز» را میتوان نمونهای بسیار مشخص از آثاری دانست که این روزها با نام «افروسوررئالیسم» شناخته میشوند. نامی که از دهه هفتاد در توصیف آثار نویسندگان رنگینپوستی مانند آمیری باراکا، هنری دوماس و باب کافمن استفاده شد. اما در سال 2009 با انتشار «مانیفست افروسوررئالیسم» توسط دکتر اسکات میلر، بار دیگر این لفظ به اذهان عمومی راه یافت و این روزها هم در توصیف آثار پرطرفدار مثل سریال «آتلانتا» ساخته دونالد گلاور، فیلم «ببخشید مزاحم شدم» از بوتس رایلی و حتی جنبههایی از فیلم جایزهبگیر امسال «داستان آمریکایی» استفاده میشود.
«شوی وینس استیپلز» هم شاید در نگاه اول اسمی مانند تعدادی از معروفترین سیتکامهای کمدی تاریخ تلویزیون از جمله «شوی دیک ون دایک» یا «شوی مری تیلور مور» داشته باشد؛ سنتی قدیمی در تلویزیون که در آن نام یک کمدین یا بازیگر معروف بر اثر گذاشته میشد تا مخاطبان آن را بشناسند و به تماشایش بنشینند. سنتی که البته چندین دهه است کمتر استفاده میشود. اما «شوی وینس استیپلز» بسیار متفاوتتر، عجیبتر و سوررئالتر از آن چیزی است که در نمونههای نامبرده دیدهایم.
اول اینکه وینس استیپلز آنقدرها هم معروف نیست، او رپری متولد 1993 در آمریکاست که از موسیقیاش در فیلمهایی مثل «اسپایدرمن: درون دنیای عنکبوتی» یا «کرید» و «پلنگ سیاه» استفاده شده. نقش مکمل کاراکتر موریس در سریال تحسینشده «مدرسه ابتدایی ابوت» و حضوری مکمل در بازسازی فیلم «مردان سفید نمیتوانند بپرند» هم نشان میدهد که کارنامه بازیگری او چندان پربار نیست، اما شهرت روز افزونش نتفلیکس را قانع کرد که به او فرصتی بدهد تا در یک سریال کمدی استعدادهای خود را بهنمایش بگذارد.
باید اشاره کنیم که افروسوررئالیسم در اصل نقطه پیوند ایدههای سوررئالیسم گسترش یافته در میانه دهه بیست میلادی توسط افرادی مانند سالوادور دالی و آندره برتون و هویت اقلیت سیاهپوست با ریشه آفریقایی در دنیاست که ترکیبی غریب را میسازد. در همان مانیفیست «افروسوررئالیسم» چنین گفته شده است:
«افروسوررئالیسم، ایدههای عجیب سوررئالیسم را با هویت سیاهبودن و قدرت ترکیب میکند و اجازه میدهد که جستوجویی بزرگتر در ماهیت سیاهبودن انجام شود. اگر سیاهبودن، سیاهپوستان را زیر فشار لهکننده و خصومتآمیز سیستمهای سرکوبگر غربی و نژادپرستی سیستماتیک، کوچک میکند، افروسوررئالیسم فضایی برای خلق واقعیتهای جدید در جهت بازسازی زیباییشناسی سیاهبودن ایجاد مینماید.»
بگذارید با مثالی از همین «شوی وینس استیپلز» بهتر افروسوررئالیسم را توصیف کنیم. یک رپر که شهرتی در تلویزیون پیدا کرده بهدلایلی که خودش نمیداند، شب را باید در بازداشتگاه بگذراند. در آنجا به محض ورود با فردی مواجه میشود که در حال نوشتن چیزی است که بهنظر میآید قرار است این باشد:
«من از کاکاسیاهها متنفرم!» البته در لحظه آخر «کاکاسیاه» را به «کابوس» تبدیل میکند و همه نفسی راحت میکشند. این رپر در آن بازداشت یکشبه تا اثبات بیگناهی خود، با یک خواننده آماتور و یک زندانی بیاعصاب مواجه میشود که بیدلیل به او پیله میکنند و قول میدهند که بهمحض همسلولی شدن او را حسابی خطخطی میکنند!
ذات زندگی بهعنوان یک اقلیت نژادی در آمریکای قرن بیستویکم، سیاهان را در موقعیتهای عجیبی قرار میدهد که آثاری مانند «آتلانتا» و «شوی وینس استیپلز» قصد به تصویرکشیدن آن را دارند. جامعهای که در آن مردم به مانند چند قرن پیش به شما بهعنوان برده نگاه نمیکنند، اما هنوز نشانههایی از تبعیض سیستماتیک علیه شما وجود دارد و حس اینکه شما موجود دیگری هستید، در تعاملات انسانی روزمره جاری است.
در یکی دیگر از اپیزودهای این سریال کمدی، استیپلز بهدنبال گرفتن وام است و درگیرشدن در فرآیند بوروکراتیک بانکهای آمریکایی و گاهی ریشههای ترسناک این موسسات مالی، سوژه کمدی قرار میگیرد. ماجرا وقتی بامزهتر میشود که بچه محلهای وینس شروع به زدن بانک میکنند و حالا استیپلز به مهره مهمی برای مذاکره بین مدیران بانک و سارقین مسلح بدل میشود!
«شوی وینس استیپلز» پر از چنین موقعیتهای ابزوردی با درونمایه نژادی است. در میهمانی خانوادگی همه بهدنبال بهکار گرفتن گوش وینس و پیشنهاد سرمایهگذاری به او هستند یا مادر وینس معتقد است نامزدش آنطور که باید سیاهپوست نیست، چون پدرش سفید بوده و بچهاش رنگش، شکلاتی کمی روشن شده!
در این شش قسمت که هرکدام زمانی زیر نیمساعت دارند، استیپلز در موقعیتهایی ابزورد و سوررئال و البته گاهی بامزه و گاهی تراژیک، هویت یک مرد سیاهپوست مشهور را زیر ذرهبین میبرد. در این شش قسمت خشونت پلیس، تبعیض سیستماتیک سیستم بانکی، دینامیک خانواده، مکانهای تفریحی و فضای خصومتآمیز مدارس رنگینپوستان، سوژه شوخیهای استیپلز برای نمایش عجیب بودن زندگیاش در قرن بیستویک قرار میگیرد.
در فرم «شوی وینس استیپلز» آشکار تحتتاثیر «آتلانتا»ی دونالد گلاور است. دوربینی که با فاصله میایستد و سیاهپوستی که میخواهد یک زندگی عادی داشته باشد، اما رنگ پوستش دائم او را به سمت موقعیتهای ناجور و گاهی سوررئال میکشاند که گاهی به نفع و گاهی به ضررش تمام میشود و صد البته همیشه چیزی متفاوت و غریبتر از انتظاراتش پیش میآید.
امتیاز «شوی وینس استیپلبز» دقیقا همان چیزی است که «آتلانتا» را به یک سریال بسیار محبوب بدل کرده بود. هرچند «شوی وینس استیپلز» عمق و ظرافت شخصیتپردازی «آتلانتا» را ندارد، زمان کوتاه و تعداد پایین اپیزودهایش آن را به اثری مناسب برای آغاز آشنایی با جریان سینمایی و تلویزیونی افروسوررئالیسم بدل میکند.
به دلایلی که بیشتر به اختلاف فیزیک و ظاهر مرتبط است، آثار مربوط به سیاهپوستان، معمولا در فضای رسانهای و خوراک سریالبینهای ایرانیان جایی ندارد. اما به طرز عجیبی بسیاری از چالشهای یک سیاهپوست در آمریکای قرن بیستویکم، به وضعیت یک ایرانی در ایران قرن 21شباهت پیدا میکند؛ درگیری با بروکراسی، خشونت جاری در خیابان، ارتباطات نزدیک خانوادگی و... باعث شده که زندگی روزمره ایرانیان مخصوصا در گروههای آسیبپذیرتر بیشتر شباهت به زندگی سیاهان داشته باشد تا سفیدپوستانی که در یک جامعه لیبرال غربی پیریزی شده توسط اجدادشان زندگی میکنند؛
اما بهدلیل تفاوت ظاهر و رنگ پوست، معمولا جز فیلمهای مهم و برنده اسکار، مخاطب فیلمبین و سریالبین ایرانی کمتر به سراغ آثاری از این دست و تماشای آنها میرود. با این وجود میشود استدلال کرد که یک جوان خاورمیانهای درگیر همان دست مشکلاتی است که در «شوی وینس استیپلز» تعریف میشود: جامعهای که همه روزه در حال زندگی در آن است، برای او طراحی نشده و هر روز درگیر تنشها و چالشهایی میشود که گرفتاریاش انتخاب او نبوده و تنها بهدلیل جبر جغرافیای و تاریخی به داخل آن کشیده شده است.