کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۱۸۲۲
تاریخ خبر:

مرگ در سینما / ببخشید... شما قراره بمیرید!

مرگ در سینما / ببخشید... شما قراره بمیرید!

بازخوانی 8روایت از 8کارگردان با نگاه‌های مختلف درباره مواجهه با مرگ ‌در فیلم‌های سینمایی

هفت صبح| حتما شما هم گاهی به این موقعیت فکر کرده‌اید؛ اگر امروز به شما اطلاع دهند فقط تا 3ماه دیگر در قید حیات هستید و به‌دلیل ابتلا به یک بیماری لاعلاج در این بازه زمانی، پیمانه عمر شما پر می‌شود، چه می‌کنید؟ این چالش، پاسخ‌های متنوعی می‌تواند داشته باشد و همین الان که این جملات را می‌خوانید هم احتمالا در حال مرور برخی از واکنش‌های ممکن در ذهن‌تان هستید اما بیایید صادقانه اعتراف کنیم که تا زمانی که واقعا در این موقعیت قرار نگرفته‌ایم، نمی‌دانیم که چه خواهیم کرد!

 

«مرگ» اساسا، پدیده غریبی است که نه فقط فرصت تجربه آن را نداریم تا درباره‌اش صحبت کنیم که گویی همه موقعیت‌های مرتبط با آن هم در قاعده «شنیدن کی بود مانند دیدن» به‌شدت وابسته به تجربه فردی است و قابل تصور و درک برای دیگری نیست. تا امروز دیده‌اید که حس و حال پس از مواجهه با مرگ مادر، قابل وصف باشد؟ اگر هنوز در این موقعیت قرار نگرفته‌اید، قطعا نمی‌توانید پاسخ صریح به این پرسش بدهید و کاش هیچ‌وقت نتوانید!

 

این مقدمه طولانی لازم بود تا برسیم به ایده مواجهه با مرگ در فیلم‌های سینمایی. داستان فیلم سینمایی «عطرآلود» به کارگردانی هادی مقدم‌دوست درباره جوانی به‌نام علی است که شیفته عطرسازی است و پس از شروع یک زندگی عاشقانه و در آستانه پدر شدن، به او اطلاع می‌دهند که قرار است در آینده نزدیک بمیرد و فرصت چندانی ندارد؛ او هنوز آرزوهای بسیاری دارد که حالا باید در سایه بحران ترس از «نبودن» با آن‌ها مواجه شود. اکران این فیلم بهانه‌ای بود برای پرونده‌‌ای که پیش رو دارید.

 

عطرآلود/ 1401

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

مصطفی زمانی بازیگر اصلی «عطرآلود» است. او ایفاگر نقش علی رزاقی است که هم تلاش می‌کند دنیا را با «دماغ» ببیند و هم تخصص ویژه‌ای در ساخت عطر دارد. چالش اصلی فیلم یعنی مواجهه با خبر مرگ در آینده‌ای نزدیک هم برای او رقم می‌خورد. زمانی اجرایی به‌قاعده و به اندازه در این نقش داشته و به همین دلیل هم برای آن کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بازیگری شد. در کنار او هم هدی زین‌العابدین نقش عاطفه را ایفا کرده است. دختری که به‌صورت اتفاقی با علی رزاقی هم‌مسیر و بعد از دل‌بستگی، زندگی مشترک‌شان آغاز می‌شود. زین‌العابدین هم که مدتی است دوران پختگی خود در بازیگری را سپری می‌کند، برای این نقش‌آفرینی کاندیدای سیمرغ شد.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

«داری می‌میری و هنوز خری!» این یکی از کلیدی‌ترین دیالوگ‌های کاراکتر اصلی «عطرآلود» است که گویی بخشی از دکترین فیلم در مواجهه با مرگ را هم نمایندگی می‌کند. علی رزاقی تخصصی دارد که دیگران تلاش دارند آن را نادیده بگیرند و او در اوج تکاپو برای اثبات این توانمندی و تحقق یک رویای بزرگ، با خبر‌ «مرگ» مواجه می‌شود.

این مواجهه ولی او را به استیصال نمی‌رساند و تلاش می‌کند با موقعیت تازه کنار بیاید اما برای عبور از چالش‌هایی که برسر او آوار شده‌اند، گویی به تنهایی توان ایستادگی ندارد. درست در لحظه‌ای که به زانو در می‌آید، این دیالوگ را فریاد می‌زند. انتظاری که او از مواجهه با مرگ دارد، درک عمیق‌تر از زندگی است. گویی اینکه می‌داند در آستانه مرگ قرار گرفته است، نه دلیلی برای بریدن و ناامیدی که اتفاقا فرصتی است تا دیگر‌ «خر نباشد» و درکی عمیق‌تر از زندگی و بایسته‌هایش داشته باشد؛ پیام مرگ، برای درک زندگی است.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

هادی مقدم‌دوست مسیر فعالیت حرفه‌ای در سینما را با فیلم‌نامه‌نویسی آغاز کرد و همزمان هم در عرصه فعالیت‌های مطبوعاتی دستی به قلم داشت.

 

یکی از ویژگی‌های مهم فیلم‌نامه‌های او هم خلق کاراکترهایی منحصر به فرد با مشغله‌هایی به‌ظاهر روزمره، اما به‌شدت عمیق است. او که پیش‌تر با حمید نعمت‌اله در خلق جهان تحسین‌برانگیز سریال «وضعیت سفید» مشارکت داشت، در اولین فیلم بلند سینمایی خود یعنی «سر به مهر» سراغ ایده چالش‌های یک دختر برای نمازخوانی رفت و حالا در فیلم تازه‌اش یعنی «عطرآلود»‌ روایت‌گر زندگی جوانی شده است که در آستانه تجربه مرگ، می‌خواهد به تعاریف تازه‌ای از نسبتِ زندگی خود با دیگران برسد. مقدم‌دوست این‌بار البته فیلم‌نامه‌نویسی را به فرد دیگری سپرده است.

 

جهان با من برقص/ 1398

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

علی مصفا بازیگر نقش اصلی در «جهان با من برقص» است. او همان جهانی است که متوجه شده است در آینده‌ای نزدیک قرار است مرگ را تجربه کند و حالا جماعتی در تلاشند تا او اسیر ناامیدی نشود!

 

مصفا در ادامه همین همکاری درخشان در سریال خانگی سروش صحت یعنی «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» هم خوش درخشید. در کنار او ترکیبی درجه یک از بازیگران، ویترین «جهان با من برقص» را قابل‌توجه کرده است. از جواد عزتی، کاظم سیاحی و پژمان جمشیدی گرفته تا هانیه توسلی که بی‌راه نیست اگر بگوییم یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های کارنامه خود را در همین فیلم به یادگار گذاشته است. یکی از برگ‌برنده‌های اصلی فیلم همین ترکیب بازیگران است.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

اینکه خود فرد در مواجهه با خبر مرگش چه تصمیماتی می‌گیرد، یک وجه از ماجراست و اینکه اطرافیانش چه واکنشی به این موقعیت نشان می‌دهند هم وجهی دیگر. سروش صحت در اولین دورخیز خود برای ورود به عرصه کارگردانی سینما سراغ داستان مردی میان‌سال از طبقه متوسط رفته است که وقتی باخبر شده در آستانه مرگ قرار دارد، گوشه‌نشینی در پیش گرفته و به زعم خود تارک دنیا شده است. حالا رفقای او تصمیم گرفته‌اند، چند صباح باقی ‌مانده را به کام او خوش کنند و این ایده محوری تبدیل به فیلم «جهان با من برقص» شده است.

 

صحت برای این فیلم از جشنواره جهانی فیلم فجر سیمرغ گرفت اما آنچه این تجربه را ماندگار کرد، مواجهه متفاوت آن با مرگ‌اندیشی و مهمتر از آن پل زدن میان «باور به مرگ» و «ایمان به زندگی» است. صحت به‌خوبی توانسته المان‌های آشنای دنیای شخصی‌اش را به خدمت بگیرد و فیلمی به‌شدت حال خوب کن، درباره مرگ بسازد.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

در همین چندماه اخیر خبرهای مرتبط با استقبال از کتاب تازه او، در رسانه‌ها منعکس شده است. «تاکسی سواری» عنوان کتابی است که سروش صحت با گردآوری مجموعه‌ای از تک‌نگاری‌های روزانه خود که پیش‌تر در ستونی با عنوان «تاکسی‌نوشت» در روزنامه منتشر می‌شد، آن را روانه بازار کرده است. کتابی که با ادبیاتی بسیار ساده و روزمره، مفاهیم عمیق و چالش‌های مشترک انسانی را روایت می‌کند و همین نکته را هم می‌توان مهمترین ویژگی سروش صحت در فیلمسازی دانست.

 

«جهان با من برقص» اولین تجربه سینمایی در کارنامه صحت بود که با استقبال ویژه منتقدان و مخاطبان مواجه شد و او در گام دوم فیلم درخشان «صبحانه با زرافه‌ها» را ساخت که هنوز اکران نشده است.

 

مقیمان ناکجا/ 1397

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

هر چند مانند تجربه قبلی شهاب حسینی در مقام کارگردان، این‌بار هم او ایفای یکی از نقش‌های اصلی فیلمش را خود برعهده گرفته است اما بازیگر محوری‌ای که داستان با سرنوشت او آغاز می‌شود، آرمان درویش است. او همان جوانی است که در ابتدای فیلم وارد مهمان‌سرایی غریب می‌شود و آرام‌آرام در گفت‌وگو با آدم‌هایی که در آنجا می‌بیند، متوجه موقعیت خود می‌شود.

 

در این فیلم پریناز ایزدیار هم حضوری مهم دارد. ایزدیار که پیش‌تر در سریال «شهرزاد» تجربه همکاری مشترک با شهاب حسینی را داشت، این‌بار در مقام بازیگر در فیلمش حضور پیدا کرده و نقش یکی از متولیان ناکجا آبادی که سرنوشت انسان‌ها پس از تجربه مرگ در‌ آن رقم می‌خورد را برعهده دارد.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

اگر دیگر فیلم‌های مورد اشاره و آنالیز در این پرونده درباره موقعیت انسان‌هایی است که مطلع می‌شوند قرار است مرگ را تجربه کنند، شهاب حسینی کمی پیش‌تر رفته و داستان را از جایی آغاز می‌کند که کاراکتر اصلی‌اش در حال تجربه مرگ است. فیلم «مقیمان ناکجا» اقتباسی از نمایشنامه «مهمان‌سرای دودنیا» از اریک امانوئل اشمیت است.

 

شهاب حسینی تلاش کرده، در مقام کارگردان روایتی متفاوت از مواجهه انسان‌ها با مرگ را در این فیلم به تصویر درآورد. البته فیلم هیچ ارجاع مستقیمی به مضامین دینی همچون بهشت و دوزخ ندارد اما موقعیتی که به‌تصویر درآوره است، یادآور برزخ و سرگردانی انسان‌ها میان دو دنیا است. کاراکتر اصلی فیلم در همان تایم تیتراژ دچار سانحه تصادف می‌شود. او زمانی که به مهمان‌سرای غریب پا می‌گذارد عملا جسم خود را ترک کرده اما وقتی متوجه می‌شود در حال تجربه مرگ است، عصیان می‌کند و نمی‌خواهد این موقعیت را باور کند؛ او هنوز نمرده و نمی‌خواهد بمیرد.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

شهاب حسینی این روزها «مست عشق» را روی پرده دارد و در این فیلم ایفاگر نقش شمس تبریزی است. کاراکتری که حسینی به خوبی از پس آن برآمده و می‌توان این اجرای درست را متاثر از نسبت شخصی شهاب حسینی با دنیای عرفان و سلوکی از جنس شمس دانست.

 

این بازیگر سینما که معمولا در انتخاب هم بسیار گزیده عمل می‌کند، در مقام کارگردان تا به امروز نشان داده است که توجه ویژه‌ای به مضامین اعتقادی و فلسفی دارد. «ساکن طبقه وسط» اولین فیلم بلندش بود که به وضوح محاکات شخصی یک نویسنده را در آن تصویر کرده بود و «مقیمان ناکجا» هم در قالب اقتباس، فرصتی شد تا او از جهان پس از مرگ، بگوید.

 

تنها دوبار زندگی می‌کنیم/ 1386

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

علیرضا آقاجانی در اولین تجربه بازیگری خود، ایفای نقش سیامک را در این فیلم برعهده گرفت و جالب است بدانید جنس ورودش به سینما بسیار شبیه به همایون ارشادی بوده است.

 

او خودش اینگونه تعریف کرده است:‌ « بازیگر شدن، جزو آرزوهایم نبود. سینما رفتن را دوست داشتم. اما نه این که آرزو کنم کاش جای فلان بازیگر بازی می‌کردم. آقای بهزادی کارگردان فیلم مرا در خیابان دیدند و پرسیدند دوست داری فیلم بازی کنی؟ گفتم تا حالا به این موضوع فکر نکرده‌ام. چند جلسه با هم قرار گذاشتیم. از بین سه چهار نامزد، من انتخاب شدم.» آقاجانی در این فیلم با نگار جواهریان هم‌بازی شد و بعدتر با طیفی متنوعی از کارگردانان، همکاری کرد.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

یکی از متفاوت‌ترین و تحسین‌برانگیزترین ایده‌های مرتبط با مواجهه یک شخص با خبر مرگ قریب‌الوقوع خود مربوط به همین فیلم «تنها دوبار زندگی می‌کنیم» است. داستان فیلم درباره راننده مینی‌بوسی به نام سیامک است. او در حین فعالیت روزمره‌اش دچار بدحالی می‌شود و وقتی به پزشک مراجعه می‌کند با این خبر مواجهه می‌شود که به دلیل بیماری‌ای که دچار شده، فرصت چندانی ندارد و در آینده نزدیک خواهد مرد.

 

سیامک در مواجهه با این خبر، تصمیمی متفاوت می‌گیرد و قصد می‌کند تمام حسرت‌های زندگی‌اش را در همین مدت کوتاه برآورده کند. از انتقام تا عشق. در همین مسیر است که او با شهرزاد آشنا می‌شود. دختری پرانرژی که همچون شازده کوچولو، رنگ و بویی متفاوت به دنیای سیامک می‌دهد و حالا این سیامک است که باید نسبت خود با زندگی و عشق را تعیین کند، آن هم در‌آستانه تجربه مرگ. فیلم بهزادی هرچند به‌دلیل برخی سوءتفاهم‌ها درباره مضامین سیاسی، در مقطع رونمایی قربانی شد اما ماندگار ماند.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

بهنام بهزادی خیلی زود و با همین اولین فیلم بلندش در کانون توجه قرار گرفت. فیلمسازی که البته به‌طرز عجیبی بعد از موفقیت این فیلم تا پنج سال از کارگردانی فاصله گرفت و فیلم دوم خود یعنی «قاعده تصادف» را در سال 91 ساخت. بهزادی البته در ادامه مسیر خود هرچند توانست مسیر ورود به جشنواره‌های جهان و کسب جوایز معتبر را پیدا کند اما فیلم‌های بعدی‌اش هیچ‌گاه در زمینه ارتباط با مخاطبان و منتقدان، نتوانست تاثیرگذاری اولین تجربه‌اش را تکرار کند. بهزادی نگاهی متفاوت به مقوله «امید» در فرآیند مواجهه با مرگ را در فیلم «تنها دوبار زندگی می‌کنیم» به تصویر درآورده که از نظر قرابت مضمونی، به سینمای عباس کیارستمی نزدیک شده است.

 

استشهادی برای خدا/ 1386

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

نقش اصلی فیلم سینمایی «استشهادی برای خدا» را جمشید هاشم‌پور ایفا کرده است. او بازیگر نقش کاراکتر فتحی است و به‌خوبی هم در فیلم توانسته استیصال و هراس توامان این کاراکتر که فردی قرارگرفته در آستانه مرگ است را به تصویر درآورد. البته بخش عمده‌ای از نقش‌آفرینی هاشم‌پور در سکوت است و شاید به همین دلیل هم شاهد درخشش بیشتر دو بازیگر دیگر یعنی محسن تنابنده و احمد مهران‌فر در فیلم هستیم.

 

تنابنده در این فیلم ایفاگر نقش یک روحانی است که وقتی از نیت فتحی برای حلالیت از مردم مطلع می‌شود، او را همراهی می‌کند تا به هدفش برسد. همین نقش‌آفرینی متفاوت، منجر به شکار سیمرغ بلورین از سوی تنابنده در سال‌های گمنامی‌اش شد.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

یکی از اولین واکنش‌هایی که یک فرد معتقد به مواجهه‌اش با خبر مرگ دارد، احتمالا چیزی شبیه همین واکنشی است که محور اصلی شکل‌گیری ایده «استشهادی برای خدا» شده است. فیلمی که علیرضا امینی و محسن تنابنده آن را تبدیل به فیلم‌نامه‌ای متفاوت کردند و اتفاقا در زمان رونمایی‌اش در جشنواره فجر هم مورد توجه قرار گرفت.

 

داستان فیلم درباره شخصی به نام فتحی است که یک راهبان قدیمی قطار بوده است. او در روزهای پایانی زندگی‌اش قرار دارد و می‌داند که قرار است به زودی بمیرد. همین اطلاع از مرگ، باعث می‌شود او برای جبران اتفاقات گذشته به روستای زادگاه خود بازگردد تا از مردمی که با گفتن حرف و حدیث‌هایی، سبب سوءظن وی نسبت به همسرش و بانی فرار او از روستا شده بودند، حلالیت بگیرد. در واقع او درصدد استشهادی برای خدا با امضای مردم است تا آسوده بمیرد. البته فیلم بیش از تمرکز بر مرگ، روی مقوله قضاوت متمرکز است.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

علیرضا امینی از کارگردانانی است که در گام‌های اولیه فیلمسازی علاقه ویژه‌ای به فیلم‌های مبتنی بر فضاسازی و حتی تا حدود ضدداستان داشت. فیلم «استشهادی برای خدا» اما به‌واسطه همراهی محسن تنابنده در نگارش فیلم‌نامه تبدیل به اثری موفق در داستان‌گویی شد.

 

امینی در گام بعد هم فیلم به‌شدت تلخ و تکان‌دهنده «هفت دقیقه تا پاییز» را با مضمون مواجهه با مرگ یک کودک ساخت اما واقعیت این است که مواجهه او با مقوله مرگ در هر در تجربه‌ای که به آن اشاره شد، تنها دراماتیک بوده و کمتر نگاهی تحلیلی و فلسفی به این مقوله شد. در فیلم «استشهادی برای خدا» هم مرگ، بیش از ایجاد یک موقعیت دراماتیک کارکردی ندارد.

 

خواب تلخ/ 1383

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

«من که مردم و رفتم ولی خدایی بازی من تو «خواب تلخ» بهتر بود یا بهترین بازیگر جشنواره فجر سال ۸۲ و حتی ۸۳؟ ولی نمی‌دونم چرا آقامحسن این پیام من را چاپ نکرد؛ شاید چون آخرش جشنواره فجر را نفرین کردم که ایشالا اولین سالی که من مردم و نیستم (که همین سال ۱۴۰۰ است) بدترین و سوت و کورترین دوره جشنواره باشه. البته بدتر از جشنواره‌های پاستوریزه و فوق محافظه‌کارانه ۹۳ و ۹۶ و ۹۸ که نمی‌شه!»

 

این بخشی از سوگنامه‌ای است که محسن امیریوسفی بعد از درگذشت نابازیگر اصلی فیلم «خواب تلخ»‌ یعنی مرحوم عباس اسفندیاری منتشر کرد. امیریوسفی این متن را از زبان «آقا اسفندیار» کاراکتر اصلی فیلم نوشته بود.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

آنچه «خواب تلخ» را تبدیل به روایتی متفاوت از مرگ کرده، مواجهه طنزآمیز آن با این موضوع است. محسن امیریوسفی در این فیلم، جنسی از کمدی سیاه را به خدمت گرفته تا برخی باورها نسبت به فرشته مرگ و زندگی انسان‌ها پس از مواجهه با آن را به چالش بکشد. «خواب تلخ» داستان مرده‌شور پیری به نام آقااسفندیار است که در خمینی‌شهر مشغول به فعالیت است و طبیعتا با مرگ و میر اهالی ارتباطی نزدیک دارد. او روزی با عزرائیل مواجه می‌شود و می‌فهمد که نوبت به خودش رسیده و حالا تلاش دارد تا از دست فرشته مرگ، فرار کند! بیشتر ماجراهای این فیلم که در ۱۹اپیزود روایت می‌شود، در گورستانی قدیمی و کهنه در شهر سده که بیش از 800سال عمر دارد، اتفاق می‌افتد. نکته مهم فیلم هم این است که همه بازیگران آن درواقع نابازیگرانی ساکن همان روستا هستند. این فیلم تلاش دارد، از مرگ‌هراسی عبور کرده و به باور مرگ برسد.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

محسن امیریوسفی همین روزها فیلم «قیف» را با بازی رضا عطاران به سرانجام رسانده و شنیده‌ها حکایت از احتمال اکران آن در همین سال جاری دارد.

 

ویژگی اصلی آثار کارنامه این کارگردان اما سایه سنگین حاشیه‌ها بر متن آثارش بوده است. امیریوسفی از همان اولین گام فیلمسازی‌اش یعنی همین فیلم «خواب تلخ» همواره با چالش و حاشیه مواجه بوده است. او در این فیلم دست روی سوژه ملتهبی گذاشت و مطایبه‌اش با مقوله مرگ و کیفیت مواجهه با فرشته مرگ، تبدیل به بهانه‌ای برای توقیف آن شد. امیریوسفی بعد «آتشکار» و «آشغال‌های دوست‌داشتنی» را هم ساخت که وجه مشترک همه آن‌ها توقیف و سانسور بوده است. اما او دیگر برای فیلمسازی سراغ سوژه مرگ نرفت.

 

طعم گیلاس/ 1376

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

این فیلم هم نقطه شروع و هم نقطه اوج در کارنامه بازیگری همایون ارشادی محسوب می‌شود. درباره فرآیند انتخاب ارشادی از سوی عباس کیارستمی برای ایفای این نقش روایت‌هایی وجود دارد که فصل مشترک آن‌ها آشنایی پشت چراغ قرمز در خیابان است. یک آشنایی اتفاقی که ارشادی در گفت‌وگویی صراحتا گفته است که مسیر زندگی‌اش را به‌کل تغییر داده است. اویی که هیچ سودایی برای بازیگری نداشت در مسیری قرار گرفت که در ادامه آن حتی مقابل دوربین کارگردانان جهانی مانند کاترین بیگلو هم قرار گرفت و یکی از بازیگران بین‌المللی سینمای ایران شد.

 

ارشادی در فیلم «طعم گیلاس» ایفای نقش همان کاراکتری را برعهده دارد که به‌دنبال فردی برای کمک به خودکشی‌اش می‌گردد.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

یکی از مهمترین وجوه تفاوت «طعم گیلاس» با دیگر فیلم‌هایی که در این پرونده به آن‌ها پرداخته‌ایم، خودآگاهی کاراکتر اصلی برای حرکت به سمت مرگ است. یعنی این مرگ نیست که به سراغ شخصیت اصلی آمده بلکه این شخصیت اصلی است که تلاش دارد به سمت مرگ برود!

 

آقای بدیعی که مردی میانسال است، قصد خودکشی دارد و حتی قبرش را در کنار درختی کنده ‌است. او می‌خواهد قرص‌های خوابش را یک جا بخورد و شب در این قبر بخوابد. بدیعی دنبال کسی است که پس از مرگش، صبح فردا روی جسد او خاک بریزد. در مسیری که برای یافتن چنین کسی پیش می‌گیرد با افراد مختلفی روبه‌رو می‌شود و تلاش دارد آن‌ها را مجاب کند برای رسیدن به این هدف او را همراهی کنند.

 

او که به ظاهر مشکل مالی هم ندارد، پاکتی حاوی 200هزار تومان (که مبلغ قابل‌توجهی در زمان ساخت فیلم بوده است) دارد و به‌عنوان دستمزد همراهی در خودکشی‌اش، آن را به افراد پیشنهاد می‌دهد.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

عباس کیارستمی امضایی منحصربه‌فرد در مجموعه آثارش دارد که او را فراتر از سینمای ایران به چهره‌ای معتبر و قابل مطالعه در سینمای جهان تبدیل کرده است. آنچه او در «طعم گیلاس» به ‌دنبال آن است، عجین بودن مفاهیم پیچیده‌ای همچون مرگ و زندگی است و این همان نگاهی است که در سه‌گانه کوکر و مشخصا فیلم «زندگی و دیگر هیچ» هم می‌توان نشانه‌هایی عیان از آن را دید.

 

مواجهه کیارستمی با مرگ، از جنس پایان یک مسیر نیست و اتفاقا از منظر تکریم زندگی است که سراغ روایت مرگ‌خواهی یک انسان رفته است؛ زندگی‌ای که به سادگی طعم یک گیلاس می‌‌توان از آن لذت برد. کیارستمی برای «طعم گیلاس» نخل طلای کن را گرفت.

 

زنگ‌ها/ 1364

 

بازیگر محوری قصه کیست؟

 

محمد کاسبی بازیگر پرکاری در دهه 60 به‌ویژه در تولیدات مورد حمایت حوزه هنری بود. کاسبی در فیلم فانتزی «زنگ‌ها» ایفای نقش خبرنگاری را برعهده دارد که از ابتدای فیلم، پیگیر یافتن حقیقت در ماجرای قتل‌های مشکوکی است که در شهر در حال وقوع است.

 

ابراهیم آبادی و اسماعیل سلطانیان هم از چهره‌های ثابت فیلم‌های انقلابی در آن مقطع بودند که در فیلم «زنگ‌ها» هم حضور داشتند. نکته جالب فیلم که در مقطع اکران هم موردتوجه قرار گرفت حضور بازیگران انقلابی با شمایلی متفاوت در این فیلم بود که اکثر ریش‌تراشیده بودند و کروات هم داشتند. خبرنگاری که محمد کاسبی نقش آن را ایفا می‌کند، در انتها خودش هم با تماسی مشکوک، طعمه مرگ می‌شود.

 

فیلم چه مواجهه‌ای با مرگ دارد؟

 

یکی از سینماگرانی که از همان سال‌های ابتدایی پس از انقلاب اصرار ویژه‌ای بر طرح مباحث اعتقادی در فیلم‌های سینمایی داشت و براساس این اصرار، نظریه‌ای تحت عنوان «سینمای اسلامی» را هم تشریح می‌کرد، محسن مخملباف بود.

 

فارغ از فیلم‌های اولیه او مانند «توبه نصوح» که روایتی بی‌واسطه از دنیای پس از مرگ دارد، او فیلم‌نامه‌هایی با حال و هوایی فانتزی‌تر هم نوشت که دوتای آن‌ها را محمدرضا هنرمند کارگردانی کرد؛ یکی «مرگ دیگری» و دیگری همین فیلم «زنگ‌ها». روایت فیلم «زنگ‌ها» در فضایی لازمان و لامکان روایت می‌شود که شمایل و پوشش بازیگرانش، بیشتر شبیه «خارج» و به‌تعبیر مرسوم آن سال‌ها «غرب» است.

 

آنچه از مرگ در این فیلم به تصویر درآمده، بسیار فانتزی است. تلفن‌های مشکوکی به شهروندان یک شهر می‌شود که از مرگشان به آن‌ها خبر می‌دهد و همه تصور می‌کنند با یک قاتل سریالی طرفند، اما کسی که تلفن می‌کند کسی جز فرشته مرگ نیست. مرگی که همیشه در کمین است.

 

درباره کارگردانش چه می‌دانیم؟

 

آخرین فیلم اکران‌‌شده از محمدرضا هنرمند «سمفونی نهم» بوده است که دغدغه مواجهه با فرشته مرگ، در آن مشهود است. از این منظر می‌توان هنرمند را جزو سینماگرانی قرار داد که برای پرداختن به مضامین مرتبط با مرگ و جهان پس از مرگ، ممارست داشته و تجربه‌های قابل توجهی را هم به سرانجام رسانده است.

 

هنرمند در همان دهه 60 البته فیلم خاطره‌انگیز «دزد عروسک‌ها» را هم کارگردانی کرد تا علاقه خود به سینمای فانتزی را هم ثابت کند. تلفیق این دو نگاه تبدیل به فیلم‌هایی همچون «مرگ دیگری» و «زنگ‌ها» شده است.

 

آنچه هنرمند برای ایجاد فضای فانتزی در یک لوکیشن لازمان و لامکان در «زنگ‌ها» اجرا کرده، فراتر از کلیشه‌های آن زمان است.

 

 

کدخبر: ۵۶۱۸۲۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر