در سوگ داداش حبیب...

کشتی خونین اگر طالب هستی، برو نبرد امامعلی حبیبی و آندربرگ سوئدی را بازبینی کن...
هفت صبح| سکوی ردهبندی کشتی آزاد دسته ۷۳ کیلوگرم - مسابقات جهانی تهران ۱۹۵۹: امامعلی حبیبی (طلا) ایران - واخدانگ بالاوادزه (نقره) شوروی - اسماعیل اوغلان (برنز) ترکیه. تیمسار متیندفتری (رئیس وقت سازمان تربیت بدنی) و اشرف وحیدیان (ستاره و کاپیتان تیم ملی والیبال) نیز در تصویر حضور دارند.
اما کشتی خونین اگر طالب هستی، برو نبرد امامعلی حبیبی و آندربرگ سوئدی را بازبینی کن... خاطره ابراهیم افشار از المپیک ملبورن 1956 را بخوانید؛ امامعلی که برای اولینبار سفر خارجی را تجربه میکرد، هنگامی که در دور اول به افسانه کشتی جهان «آندربرگ» سوئدی (دارنده شش طلا و نقره جهانی و المپیک) خورد همه فاتحهاش را خواندند و حلوایش را پیشپیش خوردند اما امام، شیر بیشه مازندران، روی یک نکته ضعف مهم از حریف غدّارش حساب کرده بود که آن را هم مدیون حریف جوانمردش توفیق جهانبخت بود که پیش از مسابقه در گوش او خوانده بود:
«حواست باشه امام. این پهلوان سوئدی در همان اول مسابقه، یک ضربه چپ اندر قیچی محکم به نقطه حساس گردن حریف میزنه که حریف را ناکار کند. طوری هم میزنه که داور نبینه. هرکی از این ضربهها بخوره کارش دیگر زار است و تا آخر کشتی، گیج گیجی میخورد».
ظهر روز 28 دسامبر ۱۹۵۶ هر بار که آندربرگ خواست گردن امامعلی را ناکار کند، او مچ دستش را قاپید و آخرش چنان ضربهاش کرد که برای بقیه هم عبرت شد. امام سرماخورده در روز سوم به مصاف ایتالیا رفت و برخلاف انتظار همگان، دست حریف بالا رفت و تماشاگران ملبورنی داور را بهشدت هو کردند.
هیات ژوری فردای آن روز با تغییر رای، امام را برنده اعلام کرد.همان امام که البته حقش فقط طلا بود و در روز فینال، با تب چهل درجه و در حالیکه در اثر کاهش وزن، کبدش خشکیده بود حریف خطرناکش بستایف (فارغالتحصیل آکادمی ارتش سرخ در لنینگراد) را نابود کرد و گردنآویز طلا را به سینه چسباند. امام (یا به قول تختی: داداش حبیب) از تالار کشتی مستقیم رفت به بیمارستان ملبورن و چند روز افتاد آنجا تا علاج شود.
آن سال، حبیبی و تختی با طلا به فرودگاه مهرآباد برگشتند و محوطه طیارهخانه از مستقبلین پرشور کشتی لبالب شد. همهشان را از فرودگاه مهرآباد سوار بر جیپهای روباز، بردند به خانههایشان که آنجاها را هم بچهمحلها طاقنصرت و آذین بسته بودند و مادرها با ظروف پر از اسپندانه دویدند جلویشان که دور سرشان بگردند.