سکانس جهنمی؛ آبادان در التهاب رکس

وقتی شهر سینماها، عزادار از دست دادن یکی از 15سینما و عزیزانش شد
هفت صبح| آبادان شاید برای شما که کیلومترها از این شهر دور باشید، یادآور گرما و شرجی لب کارون و برزیلیهای صنعتنفت و فلافل و سمبوسه و پالایشگاه با عظمت آن باشد اما برای ما آبادانیها با مردم خونگرمش یک نشانه دیگر دارد؛ یک داغ بزرگ بر پیشانی این شهر به اسم «سینما رکس». داغهای دیگر بماند برای بعد که بنویسم...
حسین تکبعلیزاده؛ از مکانیکی تا دزدی و خردهفروشی مواد
سینمایی که توسط تکبعلیزاده به شکلی مشکوک در آتش میسوزد و بیش از ۴۰۰ نفر کشته میشوند. از زن و کودک و پیر و جوان و عروس و داماد در این آتشسوزی سوختند و شبی تلخ برای آبادان و ایران رقم خورد. خب داستان آتشسوزی و عامل آن یعنی حسین تکبعلیزاده هم مفصل است و فضا کم؛ قبلا هم اینجا برایتان ماجرا را نوشته بودیم.
فقط برای یادآوری بگوییم پیش از آنکه سینما رکس را آتش بزنند و آدمها را زنده زنده بسوزانند، قرار بود سینمای دیگری آتش بگیرد. حسین تکبعلیزاده، متهم ردیف نخست دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس که اعدام شد، در اعترافاتش گفته بود با همدستانش میخواستند سینما سهیلا را آتش بزنند اما تینر «فوری» بود و قبل از آنکه آتش بگیرد، بخار شد. برنامهها به هم خورد و... عاقبت رکس آتش گرفت.
شهر سینماها در آتش
شنبه 28 مرداد 1357 تماشاگران در حال دیدن فیلم گوزنهای مسعود کیمیایی بودند که با شعلههای آتش روبهرو میشوند و درهای قفل شده! چه شب سختی به آبادانیها گذشت و میگذرد! برای آبادانیهای خونگرم فیلمبین سینمابرو. یادتان باشد آبادان شهر سینماها بود. ۱۵سینمای فعال داشت؛ چه در شهر و چه در مجتمع شرکتنفت و هر تابستان ۱۵۰هزار بلیت در این شهر کوچک فروخته میشد.
نمایی زیبا از سینما تاج یا سینما نفت
مهمترین تفریح آبادانیها رفتن به سینما بود. وقتی همین امروز بعضی از مراکز استانها حتی یک سینمای باکیفیت هم ندارند، آبادانیها آن زمان چندین سینما شامل تاج، نفت، گلستان، بهمنشیر و پیروز وابسته به شرکتنفت و بقیه برای استفاده عموم؛ مثل شیرین، خورشید، رکس، متروپل، نیاگارا، شهناز، ساحل، ایران، کیهان و سهیلا داشتند که برخی از آنها تابستانی و روباز بودند.
جولان فاضلاب زیر لاستیکهای دوج چلنجرها
از این داغها بر پیشانی آبادان زیاد است. بگذارید راحت اینجا بنویسم و صدای مردم مظلوم شهرم را همین جا به گوش برخی مسئولین بیکفایت برسانم؛ هرچند ربطی به ماجرای سینما رکس نداشته باشد. آبادانی که بعد از آن گرفتار جنگ شد؛ «آبودان» شهری که این روزها هم اثرات جنگ خانمانسوز در تکتک کوچه پس کوچههایش قابل رویت است. امروز که برخی کوچههای تهران را میبینم که برای اتصال چاه خانهها به فاضلاب شهری کندهاند، یادم آمد ما در آبادان بیش از نیم قرن پیش شبکه فاضلاب شهری داشتیم!
منهول یادگار انگلیسیها
آبادانیها یادشان میآید که به آن «منهول» میگفتند و البته هنوز هم میگویند. حالا اما چه؟! در بهترین خیابانهای شهر که قدم بزنید (سایر مناطق را نمیگویم که وضع به شدت وخیم است) جاری شدن فاضلاب از همین منهولهایی که نیاز به سرویس و بازسازی دارند، چهره شهر را بسیار زننده کرده و بوی تعفن همه را آزار میدهد.
نکته غمانگیز میدانید کجاست؟ سالهاست با اعلام شدن آبادان به عنوان منطقه آزاد تجاری که هیچ خیری برای مردم نداشته، عبور خودروهای سوپرلوکس پلاک اروندی از روی همین فاضلابها؛ قبلتر نوشتم غمانگیز ولی حالا میگویم خندهدار است!
جسدی که پا روی پا انداخته بود!
برگردیم به روایت آتشسوزی سینما؛ جایی که رضا خدری خبرنگار آبادانی آن زمان کیهان، وقتی بعد از آتشسوزی خود را بلافاصله به آنجا میرساند؛ میگوید؛ «افراد در سینما قبل از فراگیری آتشسوزی خفه شده بودند چون اگر هوشیار بودند میتوانستند فرار کنند. من زمانی که رفتم داخل هیچ کس از سر جایش تکان نخورده بود. من دیدم جسدی را که پایش روی پایش بود و سوخته بود. شبی که به گفته شاهدان شهر بوی گوشتِ سوخته میداد.»
نفرین سینما رکس!
در آخر اینکه آنچه از سینما رکس باقی مانده بود، سال 1384 تخریب شد و آن بنای سوخته با همه خاطرات تلخ و اندوهناکش جایش را به یک مجتمع تجاری داد و چند سال پیش فکر میکنم با آتشسوزی در یکی از مغازههای کفشفروشی آن، دچار آتشسوزی گستردهای شد؛ انگار که نفرین شده باشد!