کلاسیک ببینیم| دنیای مغشوش سناریست
درباره فیلم در مکانی خلوت به کارگردانی نیکلاس ری
روزنامه هفت صبح، سینا بحیرایی| یک: در تاریخ هالیوود، سال ۱۹۵۰ جایگاه ویژهای دارد؛ در این سال سه فیلم مهم درباره هالیوود و سازوکار مخرب ستارهسازی آن ساخته شد. جالب این است که هر سه فیلم شاهکارهایی بهیاد ماندنی هستند. فیلم اول «سانست بولوار» از بیلی وایلدر است که آن را میتوان یکی از پنج فیلم برتر کل کارنامه او در نظر گرفت. فیلم دوم «همه چیز درباره ایو» از جوزف منکیهویچ است که اسکار بهترین فیلمنامه را هم برای او به ارمغان آورد اما فیلم سوم، «در مکانی خلوت» ساخته نیکلاس ری، اگرچه از نظر شهرت و میزان ستایش و تحسین در حد دو فیلم دیگر نیست، باز هم یک اثر پرقدرت و تاثیرگذار است که لیاقت رسیدن به جایگاه بهتر را هم دارد.
دو: «در مکانی خلوت» داستان فیلمنامهنویسی آتشینمزاج و آشفتهحال به نام دیکسن استیل (هامفری بوگارت) است که قبلا آثار موفق زیادی داشته، اما حالا به یک نویسنده معمولی تبدیل شده که گهگاهی فرصت خوبی گیرش میآید. او شبی با یکی از دختران استودیو گرم میگیرد و او را به خانه میآورد تا کتابی را برایش بخواند که قرار است بر اساس آن فیلمنامهای اقتباسی بنویسد.
دختر بعد از خروج از خانه دیکسن کشته میشود. همین مسئله پای دیکسن را به یک پرونده جنایی باز میکند. لابهلای اینها او با لارل گری (گلوریا گراهام)، دختر همسایهاش وارد رابطه عاشقانه میشود. لارل میخواهد تا آخر با او بماند اما برخی ویژگیهای ناخوشایند و پنهان دیکسن مثل تندخو بودن و دست بزن داشتن بعدا معلوم میشود و همین او را دچار تردید میکند.
سه: اصولا فیلمنامهنویسها همیشه سوژه خوبی برای فیلمهای سینمایی بودهاند. همیشه میگویند یک نویسنده خوب باید روح و تمام وجود خود را بهکار گیرد تا بتواند یک اثر ماندگار خلق کند. و این چیزی است که در فیلمهایی با محوریت فیلمنامهنویسها زیاد میبینیم. گویی همچون آرش کمانگیر که جان خود را همراه با رها کردن کمان فدا کرد، فیلمنامهنویسها هم برای خلق یک اثر شاهکار و بهیاد ماندنی مجبورند دست به کاری فراطبیعی بزنند. انگار غیرطبیعی و متمایز بودن یکی از ویژگیهای نویسنده خوب است. در واقع، اگر این ویژگیها را نداشتند که دیگر نویسنده نمیشدند.
چهار: مدرسهای داستاننویسی معتقدند برای خلق شخصیتهای ماندگار باید با آنها زندگی کنید. در حمام و آشپزخانه، در کافه و رستوران، خیابان و فروشگاه و...، این شخصیتها باید پیوسته مدنظرتان باشند و کنش و واکنشها را مرتب بررسی کنید.
مسلما وقتی یک نویسنده بخش زیادی از زمان خود را با چنین تخیلاتی سر میکند، دیگر تصوری از دنیای واقعی نخواهد داشت! گویی روانپریشی و توهم، جزو ویژگیهای مهم یک نویسنده خوب است. بیلی وایلدر هم در «تعطیلی از دست رفته»، فیلم محصول سال 1945، به سراغ نویسندهای میرود که لابهلای تلاش برای ترک اعتیاد به الکل، میخواهد بهترین اثر خود را بنویسد.
پنج: دیکسن استیل نیز چنین آدمی است. شب و روز او در داستان، پیرنگ و شخصیتها خلاصه میشود. جایی از فیلم، وقتی یکی از دوستان دیکسن که پلیس است از او میخواهد فرضیهاش درباره قتل دختر را مطرح کند، او بلافاصله و به صورت فیالبداهه داستانی تعریف میکند که مو لای درزش نمیرود!
برای یک نویسنده موفق، دیگر هیچ مرزی بین واقعیت و خیال وجود ندارد. او پیوسته در حال داستانسرایی است. دیوید فینچر هم در «منک» هم به شکلی هنرمندانه سراغ چنین داستانی رفته بود. او هم خیلی خوب داستان نویسندهای را به تصویر میکشد که میخواهد مهمترین کار دوران حرفهای خود را بنویسد و برای انجام اینکار راهی ندارد جز اینکه کل زندگی خود و همه فراز و نشیبهایش را روی کاغذ بیاورد.
شش: اما جدا از تمام این موارد، «یک مکانی خلوت» همچنین کنایههای تندوتیزی به ساختار فیلمسازی در هالیوود میزند. در چنین ساختاری، فیلمنامهنویسها بیشتر شبیه بردهاند؛ ماشینآلاتی که باید پیوسته در فعالیت باشند تا این کارخانه عظیم را بچرخانند. برای مِل، کارگزار دیکسن، تنها چیزی که اهمیت دارد این است که دیکسن فرآیند نوشتن فیلمنامه را ادامه دهد.
حتی اگر از بیخوابی دارد میمیرد، تمرکز ندارد یا وضعیت زندگی خصوصیاش در شرف نابودی است. دیکسن تنها یک ابزار است و اگر این ابزار کنار برود، نمونه مشابه دیگر خیلی زود جای او را میگیرد. الکس تبرک نویسنده در یکی از مقالههای خود به نام «سرمایهداری:
شرور نامناسب هالیوود»، به این نکته عجیب و تلخ اشاره میکند که در هالیوود شما ممکن است یک فیلمنامهنویس موفق باشید، بدون اینکه حتی یکی از کارهای حقیقی خودتان روی پرده آمده باشد. چراکه با مجموعهای از کارگردانها، تهیهکنندگان و مدیران اجرایی بیتفاوت و بیرحم طرف هستید که هر تغییری که لازم باشد در فیلمنامه شما اعمال میکنند، بدون اینکه به نظر شما اهمیت بدهند.
هفت: «در مکانی خلوت» در اصل اقتباسی است از رمانی به همین نام از دوروتی ب. هیوز. جالب این است که فیلم را سانتانا پروداکشنز، استودیوی فیلمسازی خود همفری بوگارت تولید کرده است. مسلما مهمترین تفاوت نسخه سینمایی و رمان این است که دیکسن استیل رمان یک نویسنده است و نه یک فیلمنامهنویس. جالب این است که کتاب تا سالها نایاب بود و هیچ نسخه چاپی از آن وجود نداشت. تازه در سال ۲۰۰۳ بود که دوباره نسخههای چاپی تازهای از آن منتشر شد. انگار با اکران نسخه سینمایی دیگر دیگر نیازی به کتاب اصلی نبوده است!