کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۶۱۱۷
تاریخ خبر:

تنهای تنهای تنها... | درباره موج‌های سنگین انتقادی که علیه دکتر شریعتی و جلال آل‌احمد به‌پا خاسته شده

تنهای تنهای تنها... | درباره موج‌های سنگین انتقادی که علیه دکتر شریعتی و جلال آل‌احمد به‌پا خاسته شده

رد افکار مرد کوهپایه‌های سرسبز طالقان و مرد دشت‌های کویری مزینان‌

‌هفت صبح| این روزها جلال آل‌احمد و دکتر علی شریعتی از سوی جناح‌های مختلف سیاسی و اقتصادی موردحملات شدید قرار گرفته‌اند. دو روشنفکر مرجع در دهه چهل و پنجاه که به رغم کنش‌های شخصی چالش برانگیزشان، ‌در سال‌های پس از انقلاب مورد تحسین حاکمیت قرار گرفتند و نامشان بر دو خیابان مهم تهران نقش بسته است و جوایز و یادبودهایی به نام آنها ثبت شده و اهدا می‌شود. این حملات و انتقادها در سال اخیر به اوج خود رسیده است. ماجرا چیست؟‌

 

به نظر می‌رسد بخشی از طرفداران ایده‌های لیبرال اقتصادی و گروهی از تجدیدنظر طلبان، علی شریعتی و جلال آل احمد را به عنوان متهمان اصلی خیزش علیه غرب که موتور محرکه انقلاب 57 بود به دادگاه افکار عمومی کشانده‌اند. این نگاه یک ویترین بیرونی و رسمی دارد و یک ویترین مخفی پنهان. ویترین بیرونی حاوی اتهام چپگرایی است. چپگرایی اتهامی است که از همان دوره ملی شدن صنایع خصوصی پربازده در سال 58  بر گرده اقتصاد ایران سنگینی می‌کند و سیاست‌های متناوب و هدایت شده خصوصی‌سازی  در این سال‌ها کمکی به  حل مشکلات نکرده است.

 

جالب‌ترین نکته در مورد دکتر شریعتی اینجاست که همزمان با انتقاد تندروترین بخش اصولگرایان از او و لعن کردن و مرتد خواندن او رسانه‌هایی وابسته به طرفداران اقتصاد آزاد نیز به شکستن شمایل مقدس شریعتی مشغول شده‌اند. در مورد آل احمد هم رسانه‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب به شکل زنجیره‌ای شروع به انتشار ادبیات انتقادی و تهاجمی علیه او کرده‌اند. اما چرا؟‌

 

شریعتی و آل احمد در دهه چهل پرچم ضدغربزدگی را برافراشتند. خاستگاه‌های سنتی هردو نفر (پدر آل احمد روحانی و از عموزاده‌های آیت‌الله طالقانی بوده  و پدر دکتر شریعتی هم یکی از متفکرین خوشنام حرکت‌های اسلامی در خراسان)  موجب شد که در دهه چهل و در اوج گیری گفتمان چپ مارکسیستی علیه  حضور آمریکا و دنیای سرمایه‌داری و بروز خشونت بار و خشن آن در قالب حرکت‌های افراطی چریکی، شریعتی و آل احمد بتوانند  این گفتمان را با آرایه‌های مذهبی و سنتی ترکیب کنند و به یک معجون مرد افکن برسند که عموما از تیررس ساواک و دستگاه‌های  امنیتی  دورمانده بود اما قدرتشان را در همراه ساختن  طبقه تحصیلکرده و دانشجو  در انقلاب 57 نشان دادند.

 

هردو نفر مرگ‌های ناگهانی داشتند که در هردو مورد شایعه دخالت ساواک بسیار پرطرفدار شده بود. آل احمد در سال 1348 و در سن 47 سالگی در ویلای شخصی‌اش در ماسال و ساعاتی پس از میزبانی از کاظم ودیعی که بعدها وزیر کار و امور اجتماعی در دولت آموزگار شد،  سکته قلبی کرد که سیمین دانشور دلیل  آن را افراط در نوشیدن قزوینیکا و ترکیب آن با سیگارهای سنگین ایرانی می‌دانست.

 

در واقع در روایت مشهور منتسب به خانم دانشور آل احمد مثل غلامحسین ساعدی وخلیل ملکی و  یکی دو نفر دیگر جزو قربانیان زیاده‌روی در مصرف  الکل شناخته شده‌اند (که در مقابل قربانیان مصرف مواد مخدر یک شاخه بسیار جمع و جورتر محسوب می‌شوند). با این حال سبک زندگی ویرانگرانه آل احمد موجب نشده بود که او علاوه بر نشستن در جایگاهی خدایگونه در عرصه نقد و جهت دهی جریان‌های هنری،‌ نگاه نافذ و هوشمندانه‌ای هم به رسوخ جریان‌های فکری غربی در زندگی ایران معاصر از مشروطیت به بعد نداشته باشد.

 

او با ذهن قدرتمند مخالف خوانش، ‌شمشیر علیه جریان‌های  فرهنگی غربی کشید و در سرخوردگی دوران جوانی‌اش از حزب توده و جریان‌های کمونیستی و ناامیدی‌اش از  محفل خلیل ملکی،‌  به آغوش جریان‌های اسلامی و روحانیت سنتی و انقلابی پناه برد و راهی حج هم شد.  در واقع آل احمد تنها روشنفکر ایرانی بود که در دوران سرکوب روحانیت توسط پهلوی دوم، ‌پتانسیل شگفت انگیز آتشفشان خاموش مذهب در ایران  را درک کرده بود. همین خوی مهاجم آل احمد بود که موجب شده بود با جریان چپ ادبیات و فضای روشنفکرانه نیمه توده‌ای  ایرانی راحت‌تر کنار بیاید تا جناح راست اشرافی وابسته به دستگاه ابراهیم گلستان.

 

علی شریعتی هم هشت سال پس از آل احمد و در سن 44  سالگی با سکته قلبی در ساوتهمپتون انگلیس درگذشت . چند ماهی پس از تحمل حبس و خروج از زندان و مهاجرت به انگلیس با تنی بیمار و رنجور. به شکلی شگفت انگیز این مرگ ناخواسته چند ماه بعد با درگذشت پسر ارشد آیت‌الله خمینی در نجف (آن هم در سن  46 سالگی )  تکمیل شد و فتیله انفجار دی ماه 56 را مهیا ساخت.  شریعتی اهل الکل نبود. روایت‌هایی هم در دست است که در مورد رعایت احکام هم خیلی مقید نبوده .کما این که همسرش نیز حجاب را رعایت نمی‌کرد.

 

او بسیار سیگار می‌کشید (هاشم صباغیان می‌گوید:‌ دکتر شریعتی ویژگی‌های خاصی داشت که برخی از آنها بارز و مشهود بود. مثلا سیگار کشیدن ایشان کاملا چشمگیر بود. هنوز سیگار تمام نشده، سیگار دوم را روشن می‌کرد.) از همان جوانی گرایش به شاخه نهضت آزادی پیدا کرد و شهادت برادر همسرش در ماجرای  16 آذر 1332 این نزدیکی را بیشتر هم کرد. یادمان باشد که خود نهضت آزادی‌ها قرابت‌های مشخصی به جریان سوسیالیست‌های خداپرست داشتند و برای عقب نماندن از گفتمان تند چپگراها و کمونیست‌ها در محافل تحصیلکرده  آن دوران؛ دیدگاه‌های خود را با آرایه‌های ملایم چپ در اروپا همنشین کرده بودند. و خب به شکلی نامبارک یکی از شاخه‌های برآمده از این نوع نگاه، شاخه نظامی مجاهدین خلق بود که همچون یک پیچک بر تن جوانان ایرانی پیچید و از خون و ذهن آنان تغذیه کرد.

 

شریعتی به عنوان کسی که از یک خانواده مذهبی مبارز بلند شده بود به شکلی نامعلوم در دوره‌ای طولانی از حیات کوتاه خود، ‌سخنرانی‌هایی علیه جایگاه روحانیت در ایران و جهان تشیع انجام داد که از حافظه بخشی از روحانیت هنوز زدوده نشده است. با این حال او هم  آن گونه که مشهور است در سال‌های پایانی زندگی خود به نقش قدرتمند روحانیت پی برده بود.

 

از حیدر رحیم پور ازغدی (پدر دکتر ازغدی) نقل شده که شریعتی در دیداری که در مشهد با او داشته گفته است که:‌ «در زندان بیشترین کتکی که خوردم از این بابت بود که می‌گفتند «تو شاخه دانشگاهی خمینی هستی و حرف‌هایی که در سال‌های اخیر در کتاب‌هایت آورده‌ای به حکومت ضربه زده است. می‌گفتند مدرک داریم که تو خمینی را تقویت کرده‌ای، هم شکنجه می‌کردند و هم پیشنهاد می‌دادند که رویکردم را تغییر دهم و مقام‌های بالا تا حد وزارت فرهنگ را بر عهده بگیرم، اما من قبول نکردم».

 

هم شریعتی  و هم آل احمد مبانی ایدئولوژیک محکمی نداشتند. هردو از بیانی گرم وشیوا برخوردار بودند و زبانی تیز که می‌توانست احساسات را برانگیزاند (مثل کاری که شریعتی می‌کرد) و یا احساسات را جریحه‌دار کند (کاری که معمولا آل احمد انجام می‌داد) هر دو نفر بسیار پرکار بودند و بر طیف جوانان نفوذ شگفت‌انگیزی داشتند. می‌نوشتند و نقد می‌کردند و سخنرانی می‌کردند. شریعتی  سخنور بهتری بود و آل احمد قلم فوق‌العاده‌ای داشت. سرنوشت اما کاری کرد که آل احمد در طلیعه جنبش‌های خشونت آمیز چریکی سکته کند و مشعل هدایت جوانان مسحور و شیفته خود را به  شریعتی تحویل بدهد که تازه نفس بود و خروشان.

 

با کلماتی افسونگرانه قرائتی امروزی و دینامیک از وقایع صدر اسلام به جوانان تحصیلکرده ارائه می‌داد و گاه در امروزی کردن این وقایع آن قدر پیش می‌رفت که خشم روحانیت را بر می‌انگیخت. با این حال کیست که نقش اورا در همراه ساختن این طیف جوانان تحصیلکرده با گرایشات مذهبی باامواج انقلاب ایران کتمان کند؟‌ 15 سال قبل از سال 57، ‌جنبش سنتی و مذهبی 15 خرداد به سختی توانست از میان تحصیلکرده‌ها و طبقه متوسط یارگیری کند و در یک سرکوب یک روزه به محاق رفت. اما در ماجرای آغاز انقلاب و در رویدادی که در قم شکل گرفته بود، به شکلی باورنکردنی جوانان دانشگاهی و اعضای طبقه متوسط این بار به  نهضت سنتی‌ها و مذهبی‌ها پیوستند و تا 22 بهمن 57  یار موافق آنان بودند. در هیچ برهه تاریخی چنین توافق و همراهی میان طبقه متوسط و قم شکل نگرفته بود وبعد از آن  هم شکل نگرفت.

 

حالا در موج بلند و احیای طرفداران اقتصاد آزاد که بر ناکامی‌های اقتصادی حاکمیت  قدم گذاشته‌اند، شریعتی  و آل احمد و در مقیاسی دیگر احمدفردید به عنوان متهمین اصلی این ناکامی‌های تئوریک اقتصادی جلوه گر شده‌اند که البته هوشمندان این جبهه سعی می‌کنند آن را در بخش‌های اقتصادی خلاصه کنند و ویترین اتهام‌های سیاسی را مخفی کنند.

 

یادمان باشد  نگاه طرفدار لیبرالیسم اقتصادی  پیش از این با سردمداران طیف چپ تسویه حساب کرده بود. طرفداران ایرانشهری و پیروان سید جواد طباطبایی پیش از این هم پرونده حزب توده را زیر بغل بازماندگان آن داده بودند و هم هاله رمانتیک جنبش‌های چریکی و کمونیستی دهه  چهل و پنجاه را از بین برده بودند و شمایل  بیژن جزنی و یارانش را به قطعات ریز مساوی تبدیل کرده بودند. این موج قدرتمند ضد سوسیالیسم تا آنجا پیش رفت که دکتر نقیب‌زاده به عنوان یکی از دو سردمدار و پرچمدار تئوریک ضد نگاه چپ (_همراه با دکتر غنی نژاد) ،‌درآن مناظره مشهورش با مسعود کیمیایی، حتی نهضت ملی شدن نفت را که به ظاهر از سوی گروهی لیبرال هدایت می‌شد نیز تخطئه کرد و آن «که چه بشود »مشهور خود را در مقابل کل نهضت ملی شدن نفت قرار داد:«خب که چی؟ فایده‌اش چه بود؟»

 

خب در این هجمه سنگین، شریعتی دوستان و آل احمد«پرسن»‌ها تنها مانده‌اند. چرا که طبقه مذهبی و سنتی هم نه دل خوشی از سبک زندگی این دو نفر داشته و نه ایده‌های ترکیبی آنها از مباحث تئوریک اروپایی با ایده‌های احساسی مذهبی را دوست دارند. آنها نقش این دو نفر در خیزش 57 را بالکل از یاد برده‌اند و گوشزدهای مدام  بخشی از متفکرین نزدیک به حاکمیت هم تغییری در ایده‌های منفی آنها در مورد آل احمد و بخصوص شریعتی نداشته است. آنها تاثیر این دو نفر بر سال‌های 56 و 57 را ازیاد برد‌ه‌اند ولی طیف روبه‌رو، طرفداران منسجم و باهوش اقتصاد آزاد، حافظه شان بهتر کار می‌کند و  تاثیر این دو نفر (و البته فردید) را بر زیست پنج  دهه گذشته انسان ایرانی را فراموش نکرده‌اند و به شکلی متناقض ایده‌های تهاجمی خودرا نیز بر پایه همین  حافظه تاریخی استوار ساخته‌اند .حافظه با کمی کینه و خشم‌!

 

اما هرچه بود قضاوت این دو نفر 55 سال پس از مرگ آل احمد و 47 سال پس از مرگ شریعتی، کار سختی است. آن دو نفر فرزندان باهوش عصر خود بودند. درخت‌هایی که بر همان زمین رشد کردند. مردانی که تاثیر خود را بر تاریخ ایران معاصر گذاشته‌اند و متهم ساختن آنها چیزی را عوض نمی‌کند. ایده‌هایی که آنها پشتیبانش بودند شاید روزگاری به ضعف برود اما همچنان زنده هستند. هنوز هم شنیدن صدای شریعتی و سخنرانی‌هایش و خواندن قطعاتی از نوشته‌های آل‌احمد شما را برمی‌انگیزاند. این حقیقتی غیرقابل انکار است .... و حتی می‌توان در پسزمینه بسیاری از تعارضات منطقه‌ای  در مقابل هژمونی لیبرالیسم  در دنیای امروز، ردپای محو آنان را پیدا کرد. رد افکار مرد کوهپایه‌های سرسبز طالقان و مرد دشت‌های کویری مزینان‌.

 

 

کدخبر: ۵۶۶۱۱۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر