یادداشت| دوباره در تلگرام زنده میشوم
دیروز یکی از دوستان مردهام به تلگرام پیوست. B joined telegram
هفت صبح| دو سال پیش بود که شنیدیم دوست همیشه خندانمان دیگر قرار نیست بخندد. بدن بیتکانش در قارهای دیگر افتاده بود و خبرِ نبودنش از آبها گذشته و به خانه، به گوش ما رسیده بود و ما با چشمهایی خیس از اشک و دهانی گشوده از بهت، زل زده بودیم به روبرو و بیاختیار خاطراتمان با زن زیبای خندان را مرور میکردیم.
باور مرگِ آدمهای مغموم و پیر و در خود فرو رفته شاید آسانتر باشد. اما آنهایی که با صدای بلند میخندند، شوخی میکنند، توی عکسی دسته جمعی از گردن دیگری آویزان میشوند و چشمهایشان مثل ستارهای درخشان در میان جمع میدرخشد نمیتوانند به این راحتی دست از زندگی کردن بردارند. ب از آنهایی بود که مردن اصلاً بهش نمیآمد اما در روزهایی که هنوز خیلی با پیری فاصله داشت، مرگ در تنش لانه کرده و روح حیاتش را مکیده بود.
بعد از دو سال دیدن اسمش در گوشی عجیب بود. انگار از جهان زیرین به اینترنت وصل شده بود و میتوانست از حال و روزش خبر دهد. یاد فیلم Narcosis افتادم که باجه تلفن عمومی راه ارتباط بین دنیای زندگان و مردگان بود. مردد بودم که پیامی بدهم یا نه.
«چه خبر؟ اوضاع چطوره؟»
«گند. اینجا هم سرعت اینترنت داغونه.»
چند ساعت بعد شماره B دارای عکس شد. مرد غریبهای که B نبود با عینک آفتابی بر صورت رو به دوربین میخندید.
ب مرده بود اما شمارهاش در گوشیهای ما داشت به حیاتش ادامه میداد؛ در قالبی دیگر، با شمایلی جدید، در جنسیتی تازه.
اینجور وقتهاست که یادت میافتد عمر همه چیز از جسم انسان طولانیتر است.