کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۴۳۵۴۰
تاریخ خبر:
هر کس از راه می‌رسد می‌خواهد به ما زور بگوید

وقتی که تاکسی‌های اینترنتی پشت راننده‌ها را خالی می‌کنند

وقتی که تاکسی‌های اینترنتی پشت راننده‌ها را خالی می‌کنند

چرا رانندگی اسنپ و تپسی از دید مردم شغلی درجه سه محسوب می‌شود؟

هفت صبح| «نزدیک بود امروز گرفتار بشم»؛ این را علی از همکاران و رانندگان اسنپ قدیمی در قهوه‌خانه می‌‌گوید. نگران است و مضطرب. پک‌های عمیقش به قلیان و دست‌هایش که عصبی تکان می‌خورند این را به خوبی نشان می‌دهد. وقتی می‌پرسم چطور؟ انگار تازه گوش شنوایی پیدا کرده باشد شروع می‌کند به تعریف: الان داشتم تو پیروزی می‌رفتم تا یه مسافر را سوار کنم. یکدفعه از یک کوچه فرعی یه موتورسوار پیچید تو اصلی. از روبه‌رو. تا اومدم ماشین را جمع کنم؛ باد ماشین گرفت بهش و خورد زمین. پیاده شدم و بلندش کردم. خوشبختانه طوریش نشده بود. برای همین هر دو کمی خوش و بش کردیم و از هم جدا شدیم.

 

با تعجب می‌پرسم: خب این که مشکلی نداشت. پس چرا ناراحتی؟ لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: اما این فقط اول ماجرا بود. همانطور که داشتم از محل دور می‌شدم دیدم عده‌ای، پیرمردی را دوره کرده‌اند و دارند با وی حرف می‌زنند. بعد هم یکدفعه، پیرمرد انگار بخواهد دزد بگیرد، با سرعت شروع به حرکت کرد به سمت من. دستش را در هوا تکان می‌داد و فریاد می‌زد؛ بگیریدش...بگیریدش! 

 

حدس زدم که احتمالا همان مردمی که دوره‌اش کرده بودند، تحریکش کرده‌اند که چرا راننده را ول کردی؟ نباید می‌گذاشتی برود تا تو را با پول و .... راضی کند!

باز پکی به قلیانش می‌زند و ادامه می‌دهد: به هر حال ایستادم چون دیدم اگر بخواهم به راهم ادامه دهم همه فکر می‌کنند دزدی، قاتلی، چیزی هستم و ممکن است برایم مشکلی پیش بیاید. 

 

پیرمرد همین که به من رسید برخلاف دفعه قبل شروع کرد به بد و بیراه گفتن. گفتم: حاج آقا... شما از فرعی پیچیدید تو اصلی. آنهم با سرعتی زیاد. بعد هم خوشبختانه شما که آسیبی ندیدید. پس مشکل کجاست؟ 

پیرمرد اما همچنان بدون توجه به صحبت‌های من فقط داد و هوار می‌کرد. می‌گفت؛ از کجا معلوم که بعدا حالم بد نشود؟! شاید هم موتورم مشکل پیدا کرده باشد. 

 

من که حالا کنجکاو شده بودم پرسیدم: خب... در نهایت کارتان به کجا رسید؟ زنگ زدید به پلیس؟ 

سری تکان می‌دهد و جواب می‌دهد: نه.... راستش آنقدر حرصم گرفته بود و در عین حال خسته بودم که دیدم اگر بمانم ممکن است با طرف درگیر شوم و کار بیخ پیدا کند. برای همین سوار ماشینم شدم و بدون توجه به فریادهای مرد، راه افتادم و رفتم. مرد هم همچنان فریاد می‌زد؛ پلاکت را دارم. پدرت را در می‌آورم! 

 

دوباره پرسیدم: اینکه جای نگرانی ندارد. پس چرا ناراحتی؟

علی انگار که تازه به اصل مطلب رسیده باشیم می‌گوید: می‌ترسم پیرمرده بره شکایت کنه... البته ترسی از این بابت ندارم ولی از اینکه بخواهم هی بروم دادگاه و بیایم اعصابم به هم می‌ریزد. نه حوصله‌اش را دارم و نه وقتش را. 

 

به نظر می‌رسد حتی یادآوری این مسئله نیز وی را عصبی می‌کند چون بی‌حوصله، بلند می‌شود تا برود. در همان حال خداحافظی نصفه نیمه‌ای می‌کند و می‌گوید: عجب شغل مزخرفی داریم. هر کس از راه می‌رسد می‌خواهد به ما زور بگوید. مسافرها یک جور، مردم هم اینجوری. از در که خارج می‌شود مرد میانسال دیگری که کنارم نشسته انگار علی حرف دل وی را هم زده باشد می‌گوید: راست می‌گوید. من هم اوقات بیکاری‌ام را با ماشین کار می‌کنم. اینقدر از این صحنه‌ها دیده‌ام که واقعا بعضی وقت‌ها پشیمان می‌شوم از اینکه در اسنپ کار می‌کنم.

 

چند روز قبل خانمی را سوار کردم که لوکیشن مبدا را اشتباه زده بود. برای همین رفتم کوچه بالایی و کلی منتظر شدم. آخر سر هم وقتی زنگ زدم کلی داد و بیداد کرد که چند دقیقه است آنجا منتظر است و من اشتباهی رفته‌ام. خلاصه هر چی برایش توضیح دادم حرف خودش را می‌زد. خلاصه رفتم سوارش کردم. در کل مسیر هم کلی غر زد. آخر سر هم موقع پیاده شدن در را محکم به هم کوفت و رفت. بعد از چند دقیقه هم دیدم از اسنپ زنگ زدند که این خانم از شما شکایت کرده است! اینقدر حرصم گرفته بود که تا چند روز روی ماشین کار نکردم.

 

چند لحظه سکوت می‌کند و می‌گوید: هر جور که نگاه کنید، رانندگی در اسنپ از کارگری هم بدتر است. انگار این شغل را درست کرده‌اند تا هر کس از راه رسید بزند توی سرش. خود اسنپ هم که اصلا هوای راننده‌ها را ندارد. کافی است یک نفر شکایتی بکند، بدون تحقیق حق را به وی می‌دهند و جریمه‌اش می‌کنند.

 

از طرفی کرایه‌ها نیز اینقدر پایین آمده که اصلا نمی‌صرفد. چند روز پیش رفتم یک دست لنت برای ماشینم عوض کردم حدود یک میلیون تومان پیاده شدم. آن وقت مردم وقتی می‌خواهند 50 – 60 تومان کرایه بدهند طوری با راننده برخورد می‌کنند که انگار وی و ماشینش را خریده‌اند!

 

به ساعتش نگاهی می‌کند و بلند می‌شود تا به قول خودش برود دنبال دنده عوض کردن و سگ دو زدن. موقع خداحافظی به عنوان جمله آخر می‌گوید: تو کشور ما نان حلال به دست آوردن دیگه نمی‌صرفه! شاید هم خودشان نمی‌خواهند که بصرفد! آنوقت می‌گویند چرا مردم می‌روند سراغ کلاهبرداری و دزدی و....؟! آخه با این پول‌های به اصطلاح «حلال» کی به جایی رسیده که ما برسیم؟

 

مرد پول قلیانش را حساب می‌کند و می‌رود و من می‌مانم و سوال آخرش؛ واقعا کی با این پول‌های به اصطلاح «حلال» به جایی رسیده که ما برسیم؟! و اینکه چرا در کشور ما هیچ گاه، وقتی پدیده‌ای رایج می‌شود، فرهنگ استفاده از آن آموزش داده نمی‌شود؟ چرا رانندگی اسنپ و تپسی از دید مردم شغلی درجه سه محسوب می‌شود و بسیاری از آنها به خودشان اجازه می‌دهند که با وی مانند یک کارمند اجیر شده رفتار کنند؟ و از آن مهمتر اینکه نقش اسنپ و تپسی در حمایت از راننده‌هایشان چرا باید تا این حد کمرنگ باشد و به راحتی پشت آنها را خالی کنند؟!

 

برای پیگیری اخبارتک نگاریاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۶۴۳۵۴۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر