حبابهایت را بشکن | یادداشتی درباره هنرِ ارتباط با ناشناسها

یک گفتوگوی کوتاه کنار آسانسور، با یک لبخند در صف نان یا حتی با نوشتن چند خط برای کسی که تا پیش از آن، هیچ نبود
هفت صبح| گاهی زندگی در لاکِ خود بودن، وسوسهبرانگیزترین شکل زیستن است؛ خلوتی آرام، بیهیاهو، بیزخم و بیپرسش. بسیار هستند افرادی که ترجیح میدهند در دایره امنِ آشنایان خود بمانند، در تکرار چهرهها و در سکوتِ رابطههای قدیمی. آنها، جهان را از پشت پنجره تماشا میکنند اما پا به خیابان نمیگذارند.
اما در دل این سکون و پشت این پنجره دنیایی است که با یک سلامِ بیمقدمه آغاز میشود. با یک گفتوگوی کوتاه کنار آسانسور، با یک لبخند در صف نان یا حتی با نوشتن چند خط برای کسی که تا پیش از آن، هیچ نبود.برقراری ارتباط، هرچند کوتاه، چیز ترسناکی نیست و گاهی جرقهای میشود که تاریکی روزمرگی را روشن میکند. در همین شهرهای شلوغ ایران، معجزههای ارتباط در سادگی لحظهها شکل میگیرد؛ زنی که کنار دکه روزنامهفروشی، از رهگذری سراغ درمانگاهی را میگیرد و همان رهگذر، پزشکی را معرفی میکند که سالها گره از کار بیماران باز کرده است.
کارمندی که در ایستگاه مترو، در گفتوگویی پنج دقیقهای با فردی غریبه، ایدهای برای تغییر مسیر شغلیاش میگیرد یا جوانی که در یک کلاس آموزشی موقتی، دوستی پیدا میکند که سالها بعد شریک تجاریاش میشود. ایجاد ارتباط، فارغ از آنکه کوتاهمدت، مقطعی یا عمیق و ماندگار باشد، همیشه حامل نوعی انرژیِ زنده و جریانساز است. ایجاد هر ارتباط جدید، میتواند گشودن یک پنجره به جهانی تازه باشد؛ حتی اگر آن پنجره فقط چند لحظه باز بماند.
ما انسانها، به شکل غریبی برای دیده شدن و شنیده شدن آفریده شدهایم. ارتباط، تنها ابزاری برای انتقال اطلاعات نیست؛ گاه نجاتبخش است. ممکن است یک جمله، یک نگاه یا حتی یک دیدار اتفاقی، جهتی تازه به مسیر زندگی بدهد.معجزه ارتباط آنجاست که ناگهان، احساس تعلق شکل میگیرد؛ آن هم در جهانی که آدمها هر روز بیشتر از هم دور میشوند.
کسانی که جرات میکنند از حباب خود بیرون بیایند، کسانی که هرچند مقطعی، در دل گفتوگو با ناشناسها مینشینند، چیزی را کشف میکنند که اهل انزوا شاید هرگز تجربه نکنند: «تغییر» تغییری آرام اما عمیق؛ از جنس آشنایی، همدلی و حتی رهایی از زنجیرهایی که در تنهایی میروید. معجزه ارتباط، در عمق خود، دعوتی است برای زنده بودن. برای آنکه بفهمیم در جهان هنوز گوشهایی هست که بشنوند، چشمهایی هست که ببینند و دلهایی که گرما ببخشند.
شاید همه معجزاتی که در زندگی به دنبال آن هستیم، از یک جمله ساده شروع شود: «سلام... شما کی هستی؟»