کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۷۸۱۷
تاریخ خبر:

اقتصاد غم | چرا رنج دیگر دموکراتیک نیست؟

اقتصاد غم | چرا رنج دیگر دموکراتیک نیست؟

افسردگی دیگر صرفاً یک واژه پزشکی یا یک تجربه انسانی نیست، یک مُد است

هفت صبح، مهناز چترفیروزه| بعضی شب‌ها، آدم دلش می‌خواهد فقط اندوه بکشد؛ بی‌دلیل و بی‌پرده، مثل همان سال‌هایی که غم، یک احساس ساده بود؛ یک رفیق خاموش که بی‌دعوای نام و نان، کنار آدم می‌نشست‌ اما حالا، غم هم انگار برای خودش طبقه‌بندی شده. حتی اندوه، قیمت پیدا کرده. کافی است سری به صفحه‌های مجازی بزنی؛ افسردگی دیگر صرفاً یک واژه پزشکی یا یک تجربه انسانی نیست، یک مُد است، یک کارت عضویت، حتی شاید یک امتیاز اجتماعی.

 

برای بعضی‌ها، افسردگی یعنی وقت گرفتن از یک روان‌درمانگر با دکور اتاقش یا سفر به سواحل دور برای «بازتوانی»؛ جایی که مراقبه و یوگا را یاد می‌گیری، تا شاید راه رهایی را بین آفتاب و ماساژ پیدا کنی. آنجا، حتی حرف زدن از رنج هم بوی قهوه می‌دهد؛ رنج با طعم شیر سویا. آدم‌هایی که قرار است غم‌شان را تحلیل کنند، برچسب بزنند و در دفتری زیبا با جوهرهای رنگی بنویسند تا فردا راحت‌تر بخوابند.

 

اما سوی دیگر، آنجا که کوچه‌هایش به روان‌درمانی نمی‌رسد، غم شکل دیگری دارد؛ شکل بی‌خوابی‌های شبانه، شکل لبخندهای بی‌جان، شکل دلشوره‌ای که مثل بخار توی خانه می‌پیچد. در این طرف، افسردگی یعنی قرصی که باید نصف کنی تا تا آخر ماه برسد، یعنی جواب سلامی که بی‌صدا می‌ماند، یعنی اشک‌هایی که وقت نمی‌شود بیایند. اینجا مشاوره و سفر و مدیتیشن اسم‌های غریبی هستند، غم یک بغضِ قدیمی‌ست، یک دردِ بی‌صدا که هیچ‌کس نمی‌پرسدش.

 

چه تناقض تلخی‌ست؛ یک طرف رنج را تجربه می‌کند و با عکس‌های وایت‌بالانس شده و خاطره‌های خوش‌رنگ به اشتراک می‌گذارد و آن طرف غم، فقط یک مهمان ناخواسته است که باید در سکوت تحملش کرد. غم این روزها دموکراتیک نیست؛ سهم هرکس فرق می‌کند، حتی راه تسکینش. انگار اندوه هم لوکس شده؛ برای بعضی‌ها سوژه‌‌ تحلیل و گفت‌وگو، برای خیلی‌های دیگر همان سنگین‌بارِ بی‌نام که فقط باید تاب آورد.

 

گاهی آدم فکر می‌کند کاش می‌شد غم را تقسیم کرد. کاش گفت‌وگو و مراقبت، حق همه بود. کاش لازم نبود رنج را پشت ظاهر آرام قایم کنیم یا به جای درمان، به انکار و عادت پناه ببریم. اما واقعیت، سخت‌تر از این آرزوهاست. غم، امروز هم خسته است و هم خسته‌کننده؛ هم خاصیت ماندگاری‌اش را از دست داده، هم سهمش ناعادلانه‌تر شده. یک عده رنج‌شان را به‌روز می‌کنند، عده‌ای فقط روی آن راه می‌روند و کسی نمی‌بیندشان.

 

اندوه اگر زمانی، راهی به همدلی باز می‌کرد، حالا خودش به دیوار بدل شده؛ دیوار شیشه‌ای، نه دیده می‌شود و نه می‌گذارد کسی عبور کند. شاید زمانش رسیده دوباره یاد بگیریم که درد، اگر زبان و فرصت مشترک داشته باشد، می‌تواند کمتر بی‌رحم باشد. شاید لازم باشد روزی برسد که هیچ‌کس برای شنیده ‌شدن و دیده‌ شدنِ رنجش، به هیچ کارت عضویتی نیاز نداشته باشد. شاید غم دوباره همان دوست قدیمی شود؛ بی‌امتیاز و بی‌برچسب، ساده، صادق و انسانی.

 

برای پیگیری اخباراجتماعیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۵۹۷۸۱۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر