پارادایمشکنی زیر نور پروژکتورها | موج انتقادها به اکبر عبدی و مجید مظفری

یادداشتی برای آنها که نگران «اعتبار» هنرمندان هستند
هفت صبح| این روزها کافی است چند دقیقهای در فضای مجازی یا میان ستونهای مطبوعات قدم بزنید تا با موجی از انتقادها و واژههای آشنا روبهرو شوید؛ موجی که به اکبر عبدی و مجید مظفری بابت حضورشان در برنامه «جوکر» هجوم آورده و یکصدا آن را نشانهای از ابتذال و پایان اعتبار هنری این دو چهره ماندگار دانسته است.
گویی همه منتظر بودند تا نخستین لبخند یا شوخی آنها را بهانه کنند برای یادآوری سقوطی که بیشتر به ترسی جمعی شباهت دارد تا تحلیلی منصفانه از هنر و هنرمندی. در این میان اما شاید بد نباشد از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کنیم. پرسش اینجاست: مرز میان شوخطبعی و ابتذال کجاست؟ و آیا هر حرکت متفاوت یا هر بازیگوشی هنری، به معنای عبور از این مرز است؟
محدودیتهای تاریخی و پارادایمهای سفت و سخت، ما را به جامعهای بدل کرده که به محض دیدن رنگ تازهای از رفتار هنرمندانش، بلافاصله دست به نقد و داوری میبرد. این در حالی است که تاریخ هنر، چه در ایران و چه در جهان، سرشار از لحظاتی است که بزرگترین نامها، برای دقایقی هم که شده، پوستین جدیت را از تن درآورده و به دنیای شوخی، طنز و حتی گاه هزل قدم گذاشتهاند.
آیا تنها معیار اعتبار، حفظ فاصله از مردم و پناه گرفتن پشت نقابهای سنگین و قابهای رسمی است؟ اکبر عبدی و مجید مظفری، اگرچه سالها با ایفای نقشهای ماندگار بر پرده سینما و تلویزیون، خاطرات جمعی چند نسل را ساختهاند اما آیا حق ندارند فارغ از چارچوبهای همیشگی، لختی به شوخی و شیطنت تن دهند؟ مگر نه اینکه هنرمندان در سراسر جهان، گاه با همین جسارتها، مرزهای تازهای از زیست هنری و اجتماعی را کشف و تعریف میکنند؟
تصاویر شوخیآمیز جرج کلونی و برد پیت روی فرش قرمز جشنواره ونیز در سال گذشته، هنوز در ذهنها تازه است. شوخیهایی که نه هیچ خدشهای به اعتبار این بازیگران وارد کرد و از نگاه خیلیها آنها را بیش از پیش به مردم نزدیکتر کرد؛ یا آل پاچینوی اسطورهای که بارها و بارها از قاب سینمای جدی بیرون آمده و در برنامهها و تبلیغات، چهرهای دیگر از خود به نمایش گذاشته است و بیهیچ نگرانی از قضاوتها با قاب گوشی با طرح شرک، در جامعه حاضر شده است.
حتی اسطورههایی چون رابرت دنیرو هم گاهی در کمدیها یا شوخیهای تلویزیونی حضور یافتهاند و هیچگاه این حضورها از عظمت هنریشان نکاسته است. فراموش نکنیم که در زیست هنرمندان غربی، انعطافپذیری در مواجهه با پلتفرمهای جدید، بخشی جداییناپذیر از حرفهای بودن است؛ بخشی که گاه به همان اندازه ایفای نقش در یک فیلم جدی، ارزشمند تلقی میشود.
جامعه ما اما گویی هنوز در برزخ قضاوت میان جدیت و شوخطبعی، گرفتار است. هر حرکت تازه را بهجای استقبال، با انگ ابتذال میکوبیم و آنقدر از شکست پارادایمها هراس داریم که گاه هنرمندانمان را به زیست دوگانهای سوق میدهیم: یا باید همیشه اسطوره باشند یا همیشه خندان و شوخ و ترکیب این دو را برنمیتابیم.
واقعیت این است که هنرمند، پیش از آنکه یک تندیس باشد، یک انسان است. انسانی که حق دارد تجربه کند، اشتباه کند، بخندد، بگرید و حتی برای دقایقی، نقاب اسطوره بودن را زمین بگذارد. حضور عبدی و مظفری در «جوکر» نه نشانه افول است و نه مصداق ابتذال. این دو، بهجای پنهان شدن در پناه اعتبار گذشته، جسارت آن را داشتهاند که پای به میدانی تازه بگذارند و برای لحظاتی، بیواسطهتر با مردم ارتباط بگیرند.
اینکه برخی، ترجیح میدهند روی هر خنده و شوخی نام ابتذال بگذارند، بیش از آنکه نشانه دغدغه برای هنر باشد، محصول ذهنیتی است که سالها میان قالبهای خشک و تکراری، زیسته و تاب دیدن زیست آزاد و متفاوت را ندارد. اگر امروز عبدی و مظفری یا هر چهرهای دیگر، دست به انتخابی تازه میزنند، شاید نخستین وظیفه ما، نه قضاوت و داوری، بلکه پذیرش این حقیقت باشد که هنر، درست مثل زندگی، از هزار رنگ ساخته شده است؛ و در جهانی که هر روز مرزهای تازهای در هنر و زندگی گشوده میشود، شاید زمان آن رسیده باشد که به جای ترس، جرات عبور از پارادایمها را به خودمان و هنرمندانمان هدیه کنیم.