کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۵۹۳۶
تاریخ خبر:

دنده عقب| وقتی روز تولد جنبه ناموسی داره!

دنده عقب| وقتی روز تولد جنبه ناموسی داره!

فقط عادت به تبریک‌های تو ندارم. کلا عادت ندارم این روز زنگ بزنی. احساس بدی پیدا کردم ...

هفت صبح| رفقا راستش رو بخواین حافظه من برای به خاطر سپردن تاریخ تولد اطرافیان، با حافظه ماهی در رقابتی تنگاتنگه و به غیر از تاریخ تولد خودم، هیچ تاریخ تولد دیگه‌ای یادم نمی‌مونه. 

حالا توجه بفرمایین که با این اوصاف، من یه رفیق قدیمی‌ای دارم که این موضوع تولد، براش جنبه ناموسی داره و روز ورودش به این دنیای مادی رو هم‌طراز بزرگترین اتفاقات تاریخ بشری میدونه و اساسا اگه کسی بهش این عید فرخنده رو تبریک نگه، مرتکب گناهی شده که نابخشودنی‌ست. ایشون هر سال، روز بعد از تولدش زنگ میزنه و داد و هوار که تو باز تولد من یادت رفت و این حرف‌ها.

 

باور بفرمایین بارها و بارها در اقصی نقاط تقویم‌ها و سررسید‌هایم، روز تولد این مجنون رو یادداشت کرده‌ام و آلارم گوشی رو هم تنظیم کرده‌ام. ولی هر سال به طریقی و دلیلی از یادم رفته... حتی گاهی اوقات تا شب قبلش هم یادداشت مذکور جلوی چشمم بوده‌ها و به این دلخوشی که فردا صبح اول وقت بهش زنگ می‌زنم به خواب رفته‌ام، ولی ظاهرا در طول شب، موجودات فضایی به سراغم میان و مغزم رو از هرگونه اطلاعات مربوط به این موضوع پاک می‌کنن و بعد از اتمام ماموریتشان به فضا برمی‌گردن. من هم صبح، با خیالی راحت از خواب بلند میشم و به دنبال کار و زندگی‌ام میرم... تا تماسِ هر ساله‌اش که حیثیت بر باد میده و من دوباره برای سال بعدش نقشه می‌کشم.

 

ابتدای امسال، یه دونه از این تقویم‌های رومیزی خریدم که هر روز جلوی چشمم باشه و قبل از هر کاری، این روز تولد به خصوص رو داخلش علامت زدم. نزدیک روز موعود که شدیم، زنگ موبایلم رو هم تنظیم کردم که نیم ساعت به نیم ساعت بهم یادآوری کنه. اینقدر خوشحال بودم که این مسئله حیثیتی به یادم مونده که از سر صبح تپش قلب گرفتم. خلاصه که با غرور و افتخار، شماره‌اش رو گرفتم و به محض این که گوشی رو برداشت یه سلام بلند و بالایی کردم:

 

- «سلاااام... سلاااام... سلاااام.» / «سلام... چی شده؟» / «تولدت مبارک. همیشه شاد باشی. ایشالا به همه آرزوهات برسی.»بر خلاف انتظارم، نه تنها خوشحال نشد بلکه سکوتی بسیار طولانی کرد و با مِن‌مِن و ناراحتی شروع کرد به حرف زدن:

 

- «چی شد که یادت بود؟!... اتفاقی افتاده؟» / «خب یادم بود دیگه... تولد شما که از یاد من نمیره. سال‌های قبل هم اینقدر گرفتار بودم، یه خورده دیر یادم می‌افتاد. حالا چیزی شده مگه؟... چرا ناراحتی؟» / «آخه... نه... چیزی که نشده... فقط عادت به تبریک‌های تو ندارم. کلا عادت ندارم این روز زنگ بزنی. احساس بدی پیدا کردم. احساس می‌کنم قراره برام یه اتفاقی بیفته... اصلا همه چی از صبح غیرعادی بود. این تلفن تو هم از همه چی غیرعادی‌تر. انگار پیغام طبیعته... فکر کنم سال نحسی در پیش دارم.» 

 

خب، البته قبول دارم که کنترلم رو از دست دادم و یه مقداری تند رفتم و به کسی که روز تولدشه، نباید اون حرف‌ها رو میزدم، ولی تولدی براش ساختم که یاد بگیره وقتی صدای من رو می‌شنوه نباید دل‌شوره بگیره و احساسِ نحسی بکنه... تلفن زدن من پیغام طبیعته؟... اصلا همون بهتر که کلا هیچ تولدی یادم نمونه. 

 

کدخبر: ۵۷۵۹۳۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر