کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۴۸۰۰
تاریخ خبر:

اثر پروانه‌ای در خیابان تنگ | یک داستان واقعی با مقداری حادثه و حکمت‌های عملی

اثر پروانه‌ای در خیابان تنگ | یک داستان واقعی با مقداری حادثه و حکمت‌های عملی

سرنوشت و زندگی آدم‌ها گاه به همین سادگی تغییر می‌کند

هفت صبح| منتظر پیک بودم تا بسته‌ای را به من تحویل بدهد. تلفن زد و معلوم شد پلاک را اشتباه رفته. از خانه بیرون آمدم و دیدم یک ساینای سفید است که 100 متر پایین‌تر ایستاده‌. با دست بهش علامت دادم که بیاید جلو. ترافیک عصرگاهی روز تعطیل بود. آمد و جلوی پای من و یک خرده کج توقف کرد و در حالیکه شیشه‌های اتومبیلش بالا بود و خودش هم در حال مکالمه با موبایل، با دست به پشت سرش اشاره می‌کرد.

 

خب متوجه نمی‌شدم منظورش چیست تا این‌که فهمیدم می‌گوید از صندلی پشت، بسته را بردار. این تعلل و این مکالمه با اشاره و ادا موجب ترافیک در خیابان شده بود. ماشین‌ها بوق می‌زدند و در همین میان یک پژو سفید در سرازیری خیابان کمی به سمت عقب رفت و سراتوی خاکستری با یک بوق ممتد به 206 هشدار داد. بوق خیلی سنگین بود و معلوم بود که اعصاب آقای راننده از قرار گرفتن پشت ترافیک  حاصل توقف پیک من خرد شده بود.

 

اما ناگهان راننده 206 که یک خانم خوش لباس 40 ساله بود سرش را از پنجره بیرون آورد و به راننده سراتو گفت چه مرگته آشغال! راننده سراتو عصبانی ماشینش را جلو راند تا با ماشین زن کاملا مماس شد و در واقع کمی تصادف کرد! و بعد از ماشین پیاده شد و خانم راننده هم با همان ژست تهاجمی از ماشینش پیاده شد در حالیکه دختر ده دوازده ساله‌اش به او التماس می‌کرد که تو را به خدا پیاده نشو.

 

سعی کردم بین دو راننده وساطت کنم اما با شکست روبه‌رو شدم. صحنه‌های بعدی باورنکردنی بودند. مرد که قد و قامت بلندی داشت به خانم گفت که من آدمت می‌کنم تا دیگه این طوری حرف نزنی و در انتهای حرفش یک فحش نیز نصیب خانم کرد و زن که از برخورد عمدی سراتو با ماشینش  به شدت عصبانی بود به شکلی عجیب با هردوتا مشت به شکم راننده سراتو کوبید!

 

چشمان شوکه شده راننده سراتو در این لحظه از یادم نخواهد رفت! ماجرا دیگر داشت از کنترل خارج می‌شد. آقای راننده سراتو به اوج خشم رسیده بود و زن هم دست کمی از او نداشت. ماشین‌های پشتی هم بوق می‌زدند و دعوای این دو نفر بالا گرفته بود. تلاش‌های من و یکی دو نفر دیگر هم برای فیصله دادن دعوا و توجه دادن دو طرف ماجرا به وضعیت روحی دخترک نشسته در 206 هم فایده‌ای نمی‌کرد.

 

در پرده بعدی نمایش هر دو نفر با لحنی تهدید آمیز شروع به تلفن به پلیس کردند. با دوتا اپراتور مختلف 110 حرف می‌زدند و شرح ماوقع می‌گفتند و در میانه این مکالمات زن یک بار دیگر مرد را با دشنام حرامزاده نوازش داد! مرد خشمگین این بار شروع به فیلمبرداری از زن کرد تا دشنام‌هایش ضبط شوند. اما کاش این کار را نمی‌کرد.

 

این بار خانم فریاد زد‌ :فیلم نگیر...فیلم نگیر و البته در میان این عبارت فیلم نگیر فیلم نگیر چندین دشنام برانگیزاننده هم ضمیمه کرده بود و سپس به سمت مرد رفت. وقتی تلاشش برای قاپیدن موبایل از دست او به جایی نرسید پلنگ وار به هواپرید و با دوتا دست خود محکم به پشت سر مرد کوبید. مرد دیگر واقعا نمی‌دانست چه کار کند. پس به سمت ما آمد و فریاد می‌زد شما شاهد بودید...شاهد بودید منو زد! 

 

متاسفانه بقیه نمایش را از دست دادم چرا که باید خودم را به جایی می‌رساندم. اما به نظرم این اتفاق دقیقا توصیف اثر پروانه‌ای بود. اشتباه پیک و گم کردن آدرس و سپس تعلل او در تحویل بسته به من موجب مجموعه‌ای غیرقابل کنترل از حوادث خشونت بار شده بود. دلم می‌خواست بدانم این دعوا به کجا ختم شده بود؟‌پلیس آمده بود؟ قوم و خویش‌های زن و یا احیانا دوستان مرد هم پایشان به غائله باز شده بود‌؟‌ 

سرنوشت و زندگی آدم‌ها گاه به همین سادگی تغییر می‌کند. 

 

کدخبر: ۵۶۴۸۰۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر