سوژه هفته؛ پیری| قشنگ پیر شوید
آن میانسالان خوش خلق و خوش اخلاق که در گذشته میدیدیم، چه شدند؟!
هفت صبح| واقعیت این است اصلا بهطور دقیق نمیدانم چرا قبول کردم درباره این سوژه بنویسم. من که از پیری هراسان و بیزارم واقعا مورد مناسبی برای نوشتن درباره این موضوع نبودم اما یک بخش دیگر ماجرا هم به تیتر یادداشت بازمیگردد. «قشنگ پیر شوید...» قشنگ فقط مربوط به زیبایی ظاهری نیست. این روزها سروکارم با افراد زیادی است که در حال پا گذاشتن به دوران میانسالی و سالخوردگی هستند.
بعضی از آنها چنان تلخ و بیحوصله و بداخلاق و به اصطلاح زشت در حال ورود به این مرحله از زندگی هستند که آدم صدبار از خودش میپرسد پس آن میانسالان خوش خلق و خوش اخلاق که در گذشته میدیدیم، چه شدند؟! آن مادربزرگهای لپ گُلی و مهربان که همیشه یک خوراکی خوشمزه همراهشان داشتند و چنان تودهنی گرمی داشتند که آدم از شنیدن قصههایشان سیر نمیشد.
اصلا آدم این سالخوردگان عبوس و بداخلاق را که این روزها میبیند که با یک حرف کوچک از کوره در میروند؛ هی از خودش میپرسد پس آن پیریِ جذاب و زیبا چه شد؟! وجه دیگر ماجرای پیری یعنی شاهد سالخوردگی پدر و مادر بودن است. هرچقدر سن بالاتر میرود بیشتر به چشم آدم میآید دو نفری که همیشه مراقبش بودهاند حالا دارند پیر میشوند و جاها عوض شده است.
گاهی فکر میکنم چرا به سنی رسیدهایم که باید شاهد غروب همه چیز باشیم. از غروب و زوال پدر و مادر تا عشق و زندگی. چرا داریم واقعا بزرگ میشویم! پارسال که بابا افتاد بیمارستان و بعد عمل، حافظهاش را از دست داده بود یک شب خاطرم هست صدبار بغضم را قورت دادم وقتی بابا صدبار گفت چرا هیچی یادم نمیاد، خیلی کار دارم!
چند روز قبلش هم یکی از بچهها میگفت، سارا بالاخره به سنی رسیدیم که شاهد پیری و مریضی پدر و مادرها هستیم. راست میگفت. آدم هرچقدر هم نسخه بپیچد که قوی هستی و قوی باش؛ نه در این بازی کسی قوی نیست. شاید بهترین تصویر از پیری و سالمندی فیلم پدر با بازی آنتونی هاپکینز باشد. جدال مرد پیر برای از دست نرفتن حافظهاش و دخترش که پا به پای پدر با پیری او میجنگد.
واقعیت این است پیری بالاخره از راه میرسد؛ برای من که حتی از موهای سفید مامان که اگر ریشهاش را رنگ نزند دچار هراس شده و متنفرم، نوشتن از پیری سخت است. سنم را هروقت میپرسند بدون واهمه میگویم 41 سال ولی تا میگویند به قیافهات نمیآید، دروغ چرا؟ دلم غنج میرود که آخیش یک قدم از پیری دور هستم. نه که پیر شدن دست خود آدم باشد نه که پیر شدن بد است اما لااقل کاری کنیم قشنگ پیر شویم. از آن پیرهای خوش اخلاق و خوش دهان که وقتی پای خاطراتشان مینشینیم قند توی دلمان آب شود.