دلیل ممنوع الکاری رضا رشیدپور و ماجرای اتفاقات ۵ سال اخیر + عکس های خصوصی
رضا رشیدپور از ممنوع الکاری خود خبر داده است اما ماجرا چیست و دلیل این واکنش او چه میباشد؟
رضا رشیدپور، مجری شناختهشده تلویزیون که چند سالی است در این رسانه فعالیت ندارد، در صفحه شخصیاش نوشت:
«جناب پزشکیان
جناب جبلی
جناب صالحی
به من فرمودند که «ممنوعالفعالیت» هستی و حتی اجازهی کار در پلتفرم هم به تو نمیدهیم.
سپاسگزارم.
عرضی ندارم.
جایی هم نمیروم.
پنج سال گذشت. بقیه هم میگذرد.
گوشهای از خانهام وطن، مینشینم به تماشا.»
رضا رشیدپور که مدتها است در تلویزیون اجرا ندارد، پیشتر قرار بود در ایام جنگ ۱۲روزه برنامهای در این رسانه اجرا کند که این اتفاق نیفتاد. او پیشنهاد راهاندازی برنامهای زنده و شبانه را مطرح کرده بود که در شرایط جنگی مخاطبان بتوانند به صورت تلفنی تماس گرفته و مشکلات و دغدغههای خود را بیان کنند.
ماجرای ممنوع الکاری رضا رشیدپور
رضا رشیدپور، یکی از شناختهشدهترین چهرههای رسانه ملی، پس از یک دوره سکوت نسبی، پرده از واقعیتی تلخ برداشت. واقعیتی که به گفته خودش، پنج سال است ادامه دارد. او در حساب کاربری خود در یک شبکه اجتماعی خارجی، پیامی را خطاب به سه شخصیت بلندپایه منتشر کرد. این سه نفر، مسعود پزشکیان، عیسی زارعپور و عبدالمهدی میرتبار بودند.
پیام او نه یک اعتراض خشمگین، که یک بیان آرام و غمگین از یک محدودیت شغلی بود. او اعلام کرد که از سوی این افراد به او اطلاع داده شده که "ممنوعالفعالیت" است. این محدودیت، آنچنان گسترده است که حتی اجازه کار در "پلتفرم" را نیز از او سلب کرده است. این اشاره، میتواند به معنای محرومیت او از فعالیت در تمامی بسترهای رسانهای داخلی باشد. رشیدپور در ادامه، با متنی که بار عاطفی زیادی داشت، نوشت که "سپاسگزارم"، "عرضی ندارم" و "جایی هم نمیروم". این جملات، حاکی از نوعی تسلیم در عین حفظ عزت نفس است. او قول داده که در "گوشهای از خانهام وطن" بنشیند و به تماشا بپردازد. عبارتی که میتواند نمادین از حاشیهنشینی اجباری یک چهره رسانهای باشد. این گزارش، به واکاوی ابعاد مختلف این رویداد و پیامدهای احتمالی آن میپردازد.
مفهوم "ممنوعالفعالیتی" در عرصه رسانه
اصطلاح "ممنوعالفعالیتی" در فضای رسانهای ایران، یک وضعیت رسمی و کتبی نیست، اما واقعیتی تلخ و اثرگذار است. این وضعیت معمولاً به صورت شفاهی و با فشار نهادهای نظارتی یا تصمیم مدیران ارشد به یک هنرمند یا روزنامهنگار ابلاغ میشود. این تصمیم میتواند به دلایل مختلفی از جمله مواضع سیاسی، مسائل امنیتی، یا حتی سلیقه شخصی مدیران صورت گیرد. اثر مستقیم آن، محروم شدن فرد از هرگونه حضور در رسانههای رسمی و ملی است. در مورد رشیدپور، این محدودیت به قدری گسترده توصیف شده که حتی فعالیت در "پلتفرم" را نیز شامل میشود. این امر نشان میدهد دامنه این ممنوعیت، فراتر از صداوسیما و احتمالاً شامل تمامی بسترهای دیجیتال و رسانهای داخلی نیز میشود.
افراد نامبرده شده در این پیام
رشیدپور در پیام خود مستقیماً به سه نفر اشاره کرده است: مسعود پزشکیان(رییس جمهور)، صالحی(وزیر ارشاد) و جبلی(رییس صدا و سیما). مسعود پزشکیان در جایگاه ریاست جمهوری، بالاترین مقام اجرایی کشور است. این اشاره مستقیم، نشان میدهد که رشیدپور، این سه نهاد و شخص را به طور مستقیم در تصمیمگیری درباره وضعیت خود مسئول میداند و این موضوع را از سطح یک تصمیم اداری پایینرتبه فراتر میبرد.

پیامدهای اجتماعی و رسانهای این افشاگری
افشای چنین موضوعی توسط یک چهره سرشناس، میتواند بازتاب گستردهای در افکار عمومی داشته باشد. این اتفاق، بحث "حق اشتغال" و "آزادی بیان" هنرمندان و روزنامهنگاران را دوباره در مرکز توجه قرار میدهد. این رویداد میتواند به نمادی برای تمامی هنرمندان و رسانهگرانی تبدیل شود که به صورت مشابه و بیسروصدا از عرصه کار حذف شدهاند. بنابراین، تنها یک پرونده شخصی نیست، بلکه بیانگر یک رویه فراگیر است. واکنشهای عمومی به این موضوع، میتواند فشار افکار عمومی را بر تصمیمگیران افزایش دهد و آنان را وادار به ارائه توضیح یا حتی بازنگری در چنین تصمیماتی کند.

آینده پیشرو؛ آیا راه حلی وجود دارد؟
پس از این افشاگری، نگاهها به واکنش افراد و نهادهای نامبرده شده خواهد بود. آیا آنان پاسخی رسمی به این اتهام خواهند داد؟ یا سکوت را بر هرگونه واکنشی ترجیح میدهند؟ برای رشیدپور، راههای محدودی وجود دارد. او میتواند به دنبال پیگیری حقوقی از طریق مراجع قضایی باشد، اما این راه معمولاً برای چهرههای رسانهای با موانع زیادی روبرو است. راه دیگر، ادامه دادن همان مسیر "تماشاگری" است و امیدوار بودن به تغییر سیاستها در آینده. در نهایت، سرنوشت پرونده او به تحولات کلان سیاسی و فضای رسانهای کشور گره خورده است. تصمیم درباره او، تابعی از میزان تحمل صدای منتقد در رسانه ملی است.