کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۲۰۷۱
تاریخ خبر:

دنده عقب | راه‌حل مشکلات کشور ‌کشف شد!

دنده عقب | راه‌حل مشکلات کشور ‌کشف شد!

باور کنین این یکی رو ضمانت میدم که از این بدتر نمی‌شه

هفت صبح| رفقا... بنده با افتخار خدمتتون عرض می‌کنم که بنده راه حل مشکلات کشور رو کشف کرده‌ام که بدون هیچ چشم داشتی خدمت شما و دولت آینده قرار میدم. با دوستان دورهم جمع شده بودیم و به مانند تمام دورهمی‌های این روزها، بحث انتخابات و سیاست و اقتصاد و جامعه بود که خیلی هم بالا گرفته بود و دلیلش هم این بود که همزمان با صحبت‌های ما، میزگردی در تلویزیون در حال پخش بود که از قضا، آنها هم همین بحث ما رو می‌کردن... یعنی با احتساب آن بزرگواران داخل تلویزیون، یه دوازده نفری شده بودیم و هر کی هم ساز خودش رو میزد... به لطف پروردگار هیچکس هم حرف هیچکس رو قبول نمی‌کرد. چه داخل تلویزیونی‌ها، همدیگر رو...چه ماها همدیگر رو و اونا رو... چه اونا ماها رو.

 

نمی‌دونم به خاطر حرص خوردن‌های الکی بود یا گرمای هوا که من خون دماغ شدم. طبق عادت و آموزش‌های بچگی، نشستم و سرم رو از پشت تکیه دادم به مبل. جاخوش نکرده بودم که یکی از دوستان که تا لحظاتی قبل، مشغول زیر و رو کردنِ اقتصاد ایران و منطقه بود، نظریه پزشکی‌ای صادر کرد:

- « خب نکن اینجوری... بدتر میشه... سرتو باید بگیری پایین.»

سرم رو از روی مبل بلند کردم و پایین گرفتم. خونریزی بینی که به مانند شلنگِ آب سرعت گرفت، یکی دیگر از سیاسیون محفل، نظریه دوم در باب خونریزی بینی رو صادر کرد:

- « اِ... اون یه چیزی میگه... تو هم زرتی قبول می‌کنی؟ سرتو نه ببر عقب، نه بیار پایین. صاف بگیر.»

سرم رو صاف گرفتم. خب هیچ تفاوتی نکرد و نوبت به نظریه پرداز بعدی رسید:

- « ببین... دراز بکش... ولی زیر سرت بالش بذار که بیاد بالا.»

- « نه اصلا... همونجور که دراز کشیدی، سرت رو هم در امتداد بدنت بذار.»

- « اِ... تو چرا دراز کشیدی؟... بشین... ولی تو بینی‌ات پنبه بذار.»

- « اِ...تو چرا نشستی... موقع خون دماغ، راه برو فقط... سرت رو هم بالا بگیر.»

- « آخه موقع خون دماغ ورجه وورجه می‌کنن؟... بشین... نفس از دهن بکش... اون بالای بینیت رو هم ماساژ بده.»

نمی‌دونم واقعا مشکلی برام پیش اومده بود یا به خاطر نظریات متعدد و انواع و اقسام حرکات بدن و سر و بینی که انجام می‌دادم، اوضاعم لحظه به لحظه بدتر میشد و این احساس بهم دست داده بود که کل خون بدنم در حال خارج شدن از بینی‌ام هست. بالاخره به عقل ناقص خودم رسید که برم دکتر... به اتفاق اساتید که در اون لحظه همگی بامرام شده بودن، هیاتی به سمت درمانگاه گسیل شدیم.

پزشک درمانگاه، بعد از معاینه گفت که ظاهرا مشکل خاصی نیست و فقط اگر تکرار شد، دوباره مراجعه کنم...

حالا من دستمال به دست مانده بودم تا رفقای شفیق، جلوی دکتر ثابت کنن که نظر آنها درست بوده. فقط مشکل اینجا بود که ظاهرا خود آقای دکتر هم خیلی نظر خاصی نداشت:

- «آقای دکتر...مگه نباید اینجور مواقع دراز بکشه؟» / « بله...» / « اِ...آقای دکتر...باید بشینه. سر رو بگیره بالا.» / « بله...اونم میشه.» / «پس چرا من شنیده بودم باید راه بره؟» / « بله...اونم هست.» / « یعنی نخوابه و زیر سرش بالش بذاره؟» / « چرا...اونم خوبه.» / «...» / « اونم میشه.» / «...» / « بله...چرا نه... اونم خوبه.» ...

از خوبی‌های این پزشک کشیک درمانگاه این بود که نشان داد مطلقا تعصب خاصی روی هیچ مقوله‌ای نداره و کلا موافق بود و نظر خاصی هم نداشت. کلا نگاهش این بود که: « خودش خوب میشه ایشالا...» و این که سر و بدن رو کجا بذاری رو در حاشیه می‌دونست. 

بی‌خیالیِ پزشک، کلا خون دماغ من رو خوب کرد. سر و تنم رو هم جای خاصی نذاشت.

وقتی برگشتیم خونه، اون میزگردِ تلویزیون، هنوز به راه بود و هنوز هم هیچی به هیچی... بحث‌های ما هم دوباره شروع شد و اتفاقا ما هم هیچی به هیچی... 

ولی من به این نتیجه رسیدم که وقتی نمی‌دونی چیکار کنی، یکی از راه‌ها هم اینه که ولش کن، بلکه خودش خوب شه... وقتی نمی‌دونی چی بهتره، خیلی ور نرو باهاش. دولت آینده هم بیاد و یه بار هم که شده به حرف بنده و این ستون وزین گوش بده. آقا ولش کن. هیچ کاری نکن. هیچ نقشه خاصی نکش. باور کنین این یکی رو ضمانت میدم که از این بدتر نمی‌شه.

 

کدخبر: ۵۶۲۰۷۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر