کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۲۰۵۵۷
تاریخ خبر:
احیای فرهنگ محله، مساجد را به محور زندگی اجتماعی باز می گرداند

محله‌هایی که رفتند مساجدی که تنها ماندند

محله‌هایی که رفتند مساجدی که تنها ماندند

هیچ‌کس باورش نمی‌شد، پشت سر آن زن نجیب که روزی همراه و رفیق زنان محله بود حالا حرف افتاده. حرف اما ...

هفت صبح|  اواسط دهه شصت است. در محل پچ‌پچه راه افتاده؛ همه از مرد هندوانه‌فروش و معصومه خانم می‌گویند. زنان محل همراه پچ‌پچه‌ها نبودند، معصومه را می‌شناختند. زن مهربان و کدبانوی حبیب‌آقا. هیچ‌کس باورش نمی‌شد، پشت سر آن زن نجیب که روزی همراه و رفیق زنان محله بود حالا حرف افتاده. حرف اما منتظر نماند، آن‌قدر چرخید که زنان هم به فکر افتادند. تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.

 

همین شد که مردم محل به دو گروه تقسیم شدند، آنان که داستان مرد هندوانه‌فروش و معصومه را باور کرده بودند و از آن حرف می‌زدند، گروهی که روایت گروه اول را در سکوت می‌شنیدند و باورش کرده بودند. حرف آن‌قدر گفته شد و چرخید تا همچون سیلی به در خانه حبیب‌آقا رسید. حبیب، چند روزی در خانه ماند. در سکوت. نه او از آن پچ‌پچه‌ها حرفی می‌زد نه زنش که تمام آن روزها سر به زیر مثل سایه در خانه قدم برمی‌داشت.

 

حبیب نمی‌توانست از خانه خارج شود، باورش نمی‌شد که زنش چیزکی ساخته باشد که مردم حالا چیزها از او می‌گویند. آن شب آخری که به خانه برمی‌گشت، نگاه سنگین همسایه‌ها را دیده بود، صداهایی که پشت سرش، نام زنش را به بدی می‌آوردند. آن شب که به خانه رسید در را بست و در گوشه امن خانه‌اش پناه گرفت. چند روز بعد صداها چنان بلند این داستان را تعریف می‌کردند که از در و دیوار خانه حبیب آقا هم رد شد و به گوشش می‌رسد.

 

بی‌پناه مانده بود تا اینکه کسی برایش خبر آورد حاج‌آقا او و زنش را فراخوانده، باید به میدانک میان محله می‌رفتند. ترس چشمان معصومه خانم به دل حبیب آقا چنگ انداخته بود، اما حرف حاج‌آقا را که نمی‌شد زمین انداخت. پاشنه کفش را ور کشید و همان‌طور که زنش چادر را محکم روی صورتش کشیده بود و پشتش پناه گرفته بود باهم از کوچه‌ها گذشتند تا به میدانک برسند. همه محل آن‌جا جمع شده بودند.

 

معصومه زیر چادر مشکی قایم شده و حبیب آقا سرافکنده و سرخ چهره میانه میدانک ایستادند. حاج‌آقا با آن عبا و نعلین مشکی سلانه سلانه از دور آمد. مردی جلو دوید و چهارپایه‌ای میانه میدانک گذاشت و حاج‌آقا بالای چهارپایه رفت؛ مرد بلندگوی هندوانه‌فروش را از دستان لرزانش گرفت و به دست حاج‌آقا داد. پیش‌نماز مسجد، داستان «اِفْک» را برای مردم گفت.

 

«إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ...» چرا هنگامی که آن [تهمت بزرگ] را شنیدید، مردان و زنان مومن به خودشان گمان نیک نبردند [که این تهمت کار اهل ایمان نیست] و نگفتند: این تهمتی آشکار [از سوی منافقان] است؟! حبیب‌آقا سر بلند کرد، معصومه خانم دوش به دوش شوهرش ایستاد و مردم محل بهت‌زده و شرمسار به حاج‌آقا که از چهارپایه پایین آمد و در کوچه سلانه سلانه می‌رفت، خیره شدند.

 

مردی که لباس‌هایش را تا زد و پشت دخل مغازه‌اش ایستاد

بهار سال 1404 است. صدای فریاد در کوچه‌های محله پیچیده است. چندتا مغازه‌دار بیرون آمدند و سعی می‌کنند آن دو مرد غریبه را که میانه بازارچه دست به یقه شده‌اند از هم جدا کنند. مغازه‌دارها مردان را جدا می‌کنند، دعوا به ظاهر آرام گرفته؛ پیرمرد عطار می‌گوید: «یه صلوات بفرستید».

 

یکی از مردان درگیر دعوا، فریاد می‌زند «چه صلواتی پیرمرد، این مردک ... پولم رو خورده». پیرمرد سری به تأسف تکان می‌دهد و به مغازه‌اش برمی‌گردد، سایر مغازه‌دارها هم به تبعیت از او صحنه را ترک می‌کنند. یکی از مغازه‌دارها یادش می‌آید پدر همین پیرمرد چقدر میانه‌داری اهل محل را کرده بود،‌ او پیش‌نماز مسجد محل بود.

 

پسرش روزگاری دور جای پدر را در مسجد گرفته بود،‌ اما از روزی که پیش‌نماز دیگری برای مسجد آوردند لباس‌هایش را تا کرد، در خانه گذاشت و پشت دخل مغازه‌اش ایستاد. صدای فریاد دو مرد که دوباره یقه یکدیگر را چسبیدند از فکر درش آورد. نگاهی به آن‌ها انداخت و رفت داخل مغازه‌اش. مشت و لگد مردها آنقدر ادامه پیدا کرد تا موتور کلانتری سر ‌رسید و مردان خونین را از هم جدا ‌کرد.

 

 دغدغه‌هایی که پشت درهای بسته مساجد ماندند

«امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازاندیشی در کارکرد مسجد هستیم. مسجد می‌تواند دوباره به محور زندگی اجتماعی بازگردد. محوری که هم نیازهای معنوی مردم را پاسخ دهد و هم در ساماندهی فرهنگی و اجتماعی جامعه نقش‌آفرین باشد. اما تحقق این جایگاه والا، نیازمند نگاهی تازه به مدیریت مساجد است.

 

اداره مسجد نباید تنها براساس کارهای روزمره و مناسک محدود شود. هر مسجد، یک نهاد فرهنگی زنده است.» این دغدغه‌هایی است که برای بازگرداندن هویت مساجد، در هفته مسجد بیان شده است. دغدغه‌هایی که در سال‌های اخیر بارها به تناسب تصمیماتی در مقام رفع آن برآمدند.

 

از تصمیم پرداخت کمک هزینه یک‌میلیارد ریالی به مساجدی که تنها دو مرتبه درهای خود را برای نمازهای یومیه باز می‌کردند تا بازتعریف مساجد با اقدامات فرهنگی. گرچه هیچ‌کدام از این اقدامات منجر به بازگرداندن هویت مساجد نشد! کمک هزینه که قرار بود از منبع پول نفت به مساجد تزریق شود با مخالفت شورای نگهبان ملغی شد. برگزاری کلاس‌های آموزش به کودکان تا جلسه‌درس‌هایی برای ترغیب خانواده‌ها به جوانی جمعیت که خالی برگزار و درنهایت تعطیل شدند.

 

 معنای مسجد دیگر پایگاه محلی نیست

دلیل دورماندن مساجد از هویت اصلی‌شان را که حالا با بسته ماندن درهای اکثر آن‌ها نمود پیدا کرده، نباید در نبود بودجه جست‌وجو کرد. پول نفت اگر قرار بود به سازندگی و آبادانی برسد، پیش از کمک‌هزینه برای مساجد سایر ارکان جامعه را تقویت و ماندگار می‌کرد.

 

آنچه درهای مساجد را بست، دور شدن معنای مساجد به عنوان یک پایگاه محلی بود. تا میانه دهه هشتاد شمسی، مساجد هنوز محلی برای تجمع افراد محلی بودند. مردم محل نه تنها برای مناسک مذهبی و شعایر دینی در مسجد دور هم جمع می‌شدند که حتی آن را پشتوانه امنی به وقت بروز مشکلات خود می‌دانستند.

 

یک اختلاف محلی، به دست پیش‌نماز محل حل و فصل می‌شد. گرفتاری مالی کسی، با جمع‌آوری کمک افراد محل در مسجد رفع می‌شد. فرزندان هم‌محله‌ای توانمندی‌های غیردرسی‌شان را در کلاس‌هایی که به همت مردم محل در مساجد برگزار می‌شد، آموزش می‌دیدند. اجتماع برای تصمیم‌گیری درخصوص محله به وقت اذان مغرب در مسجد انجام می‌شد.

 

 محله‌ای که دیگر محله نیست، مسجدی که دیگر مسجد نیست

تا پیش از این محلات شهرهای ایرانی بنا به یک ساختار فرهنگی با قدمتی چندین ساله تشکیل می‌شدند. مرکزیت محلات با بازار یا بازارچه، در کنار آن مسجد و مدرسه و محل سکونت اهالی حول این سه عنصر قرار می‌گرفت. این شکل تاریخی بخشی از فرهنگ شهرنشینی ایرانی بود که تا نزدیک به دو دهه پیش همچنان مستحکم برجا مانده بود.

 

تغییر در سیاست‌های شهری و تأثیر و فشار اقتصادی به محلات از یک‌سو، درهم‌گسیختگی ناشی از مهاجرت به شهرهای بزرگ‌تر که بسیاری از اعضای یک محله را به ترک محله‌شان واداشت از سوی دیگر؛ دو عامل اصلی از بین رفتن مفهوم محله بود. با تغییر بافت و بی‌هویت شدن محلات، آن‌ها اکنون تنها در نقشه شهرداری نام خود را حفظ کرده‌ و به مجموعه‌ای از خیابان‌ها و کوچه‌ها تبدیل شدند.

 

دیگر ساکنان هیچ محله‌ای نه تنها همدیگر را نمی‌شناسند که حتی با یکدیگر احساس هم‌بستگی ندارند. آنان نه به وقت مشکلات از حال هم خبردار می‌شوند، نه به وقت معضل امکان اتحاد برای اخذ یک تصمیم را دارند. درهای مسجد محله‌ای که دیگر محله نیست، چه باز باشد چه نباشد هم دیگر مأمنی برای افراد یک محله نیست. ساکنان کوچه و خیابان‌ها دیگر پیش‌نماز مسجد را نمی‌شناسند.

 

آنان به وقت اختلاف به جای مسجد به شورای حل اختلاف سر می‌زنند. آن‌ها به وقت گرفتاری مالی، به جای صندوقی که خیرین محلی در مساجد راه می‌انداختند به بانک چند خیابان آن‌طرف‌تر سر می‌زنند. به وقت دعوا میان یکی از کوچه‌های محله، دیگر کسی از رهگذران با یک جمله «صلوات ختم کنید» سراغ دردسر نمی‌گردد. حتی مردم محل دیگر برای ایام عزاداری سراغ مساجد نمی‌روند، موکب و تکیه‌هایی که در هر کوی و برزن برپاست، امکان حضور در عزاداری را برای آن‌ها فراهم می‌کند.

 

 المان‌های فرهنگی یکی یکی قربانی شدند

برخلاف دغدغه‌مندی‌هایی که برای از بین رفتن کارکرد مساجد به عنوان پایگاه مذهبی، فرهنگی و  اجتماعی وجود دارد؛‌ راه‌حل در برگزاری هفته‌ای برای بزرگداشت مساجد پیدا نمی‌شود. آنچه دغدغه‌مندی مسئولان را مرتفع می‌کند، در بستر فرهنگ پیدا می‌شود.

 

آن‌جا که فرهنگ قربانی سیاست،‌ اقتصاد، ناکارآمدی شد، تبعات حذف المان‌های فرهنگ فهمیده نشد؛ یکی از نتایج حذف کارکردهای مسجد شد. به همین سبب است که نزدیک به دو دهه نه تنها هیچ اقدامی برای بازگرداندن هویت به مساجد موفق نبود که حتی چنان که به نظر می‌رسد نوید حضور 10 هزار مسجد تجهیز شده و آماده برای فعالیت در زمینه اجتماعی و فرهنگی نیز راه به جایی نخواهد برد. تا سال دیگر و 31 مرداد دیگر و برنامه حمایتی دیگر.

 

 

سایر اخباراجتماعیرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۶۲۰۵۵۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر