ستون فقرات | لعنت بر اعداد، درود بر شور زندگی
آدمهایی که از پوزخند دیگران نمیترسند زنده و تحسین برانگیزند
هفت صبح|«بهترین زمان برای کاشتن یک درخت 20سال پیش بود. دومین زمان خوب برای کاشتنش، همین حالاست.»
این یک ضربالمثل چینی است و مایی که خیال میکنیم برای همهچیز دیر است و کاش زودتر شروع کرده بودیم را هدف گرفته. هر روز با آدمهایی در سنین مختلف روبهرو میشوم که معتقدند گلدن تایم را از دست داده و از زندگی عقب افتادهاند. عدهای معتقدند آدمیزاد باید نهایتا تا 25سالگی بار زندگیاش را بسته باشد و باقی عمر از آن بار تغذیه کند. گروهی دیگر، کمی بیشتر به حیات مفیدشان زمان میدهند و آن را تا 30 و نهایتا تا 40سالگی تمدید میکنند و بعد از آن، دیگر منتظر چیزی جز خط پایان نیستند.
در سال های دانشگاه معمولا یکی، دو دانشجو سر کلاسها حضور داشتند که سنشان از باقی بچهها بیشتر بود. زنهای میانسالی که معمولا، فرزندشان را از آب و گل بیرون آورده و تصمیم گرفته بودند، دوباره به جامعه برگردند یا مردهایی با موهای جو گندمی که با مرخصیهای ساعتی، بهموقع سرکلاسها حاضر میشدند و شاید، خیال داشتند مسیر زندگیشان را تغییر دهند. آنها از معدود دانشجوهایی بودند که درس را جدی میگرفتند، در بحثها مشارکت میکردند و دلیل حضورشان در دانشگاه را میدانستند و زمانی برای هدردادن نداشتند. آمده بودند، چیزی یاد بگیرند و از پولی که خرج کلاسها میکردند، بهترین بهره را ببرند. آن سالها در صورت بیشتر ما جوانکهای 20ساله، پوزخندی مستتر بود و لابد با دیدن اشتیاق و جدیت آنها «سر پیری و معرکهگیری» از ذهنمان میگذشت اما حالا فکر میکنم این شروع دوباره چه حرکت جالب و جسورانهای است و چه خوب است که بعضی آدمها برای جملات بازدارندهای چون «دیگه دیره» و «دیگه از ما گذشته» تره هم خرد نمیکنند.
آدم هایی که در 60سالگی زبانی تازه یاد میگیرند؛ در 50سالگی سراغ آموختن سازی که همیشه رویایش را داشتند، میروند؛ در 40سالگی تازه میفهمند شغلی که همیشه گرفتارش بودند، شغل محبوبشان نیست و حرفهای تازه را آغاز میکنند. در 35سالگی کنار شاگردهای 18-19ساله اصول نقاشی و فیلمسازی را یاد میگیرند؛ در 70سالگی شکل تازهای از سفر را تجربه میکنند، در 24سالگی پا به پای بچههای 7-8ساله شناکردن را میآموزند و از پوزخند دیگران نمیترسند، زنده و تحسینبرانگیزند.
لعنت بر اعداد و درود بر شور زندگی.