کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۸۹۶۴
تاریخ خبر:

ببین چه ساده! چه هولناک!

ببین چه ساده! چه هولناک!

ما را از تنها عشقمان؛ فوتبال بیزار کردید

هفت صبح| 1-ببین چه ساده! چه هولناک! ما را از تنها عشق‌‌مان بیزار کردید. از فوتبال که دلخوشی شبانه‌‌مان بود در روزگاران طراری و عطوفت. ما را ببین که از دست‌‌تان به خرخره رسیده‌‌ایم. دیگر سّر شده‌‌ایم. می‌‌خندیم. می‌‌گرییم. عقده‌‌ها در دل پنهان می‌‌کنیم. به امید روزی که این فوتبال هزارداماد ایرانی از فساد پاک شود. اما ببین چه ساده و چه هولناک! حس‌‌مان را نسبت به آن از دست داده‌‌ایم. و حالا که پای فساد چند میلیون دلاری در آن فاش شده است هیچ چیز از غم‌‌هایمان پاک نمی‌‌کند. شاید تنها اندکی دل‌‌مان خنک شود که گاوها و گاوچران‌‌ها و گاوبندها به سزای اعمال‌‌شان برسند. اما آیا عزمی هست که با رسوا کردن دست‌‌اندرکاران این روسیاهی بزرگ، بتواند حوزه فوتبال را از فساد لایه‌‌روبی کند؟ در این چند روز بعد از افشای فساد چندمیلیون دلاری فوتبال، با هر کس که صحبت می‌‌کنم واکنش غریبی نشان می‌‌دهد. یکی می‌‌گوید «موجی بود که آمد و باز دوباره فراموشش خواهیم کرد»، یکی می‌‌گوید«پهنه آلودگی فوتبال، بدتر از این حرف‌‌هاست که با اینهمه رواداری، دل به پاکی‌‌اش بست.» اما داستان چیست؟

 

2- ببین چه ساده! چه هولناک! ما را از تنها عشق‌‌مان بیزار کردید. بیزار از وضعیت فرهنگی فوتبال ایران و سلطه اقتصاد سیاه بر تار و پود آن، جولان دادن به خرده‌‌فرهنگ سودمندگرایانه حوزه نقل و انتقالات، نگاه‌‌های ریاکارانه و متظاهرانه مربیان، ناکاردانی مدیران بومی، و حتی سرتق شدن ستاره‌‌های تازه به دوران رسیده در رقصاندن گردانندگان  ساده‌‌دل باشگاه‌‌ها و مهم‌تر از همه، فقدان اخلاق حرفه‌‌ای در هزارتوی آن و مرعوب شدن دست اندرکارانش در مقابل باندهای فساد ، همه و همه نشان می‌‌دهد که فوتبال ایرانی به عنوان موجودی رشدنیافته اما «بیش‌‌فعال!» در قواعد سرطانی خود دست و پا می‌‌زند و در این میانه، فقدان رسانه‌‌های مستقل، به تاخت و تاز دلالان و مدیران و مخبرین پول‌‌اندوز، فرصت بهینه‌‌تری می‌‌دهد.

 

3- ببین چه ساده! چه هولناک! ما را از تنها عشق‌‌مان بیزار کردید. نه تنها به نتایج داخل‌‌میدانی مشکوک شدیم که از هر چه فصل برّه‌‌کشان فوتبال هم سیر شدیم؛ از «چهارشنبه‌‌بازار»های فصل نقل و انتقالات بازیکن در ایران، که هر سال طعنه به «طنز سیاه» می‌‌زد و ما می‌‌خندیم و می‌‌گریستیم و به مرور سِّر می‌‌شدیم. نگاه می‌‌کردیم به قواعد شبگردی مدیران و تبحر آنها در کار «بازیکن‌‌دزدی» و سندسازی و آپشن‌‌بازی که درس به شیطان می‌‌دادند و چه به خود غره بودند که ما نه تنها داور میدان که بازیکن حریف هم می‌‌خریم. بارها خون دل خوردیم از اینکه اصول یارگیری و یارخری در میان باشگاه‌‌های فوتبال ایران به ویژه در دهه‌‌های اخیر، تابع اصول قانون‌‌گرایی و قواعد اقتصاد سالم نبوده و نیست و آنها مادرمان را به عزای‌‌مان می‌‌نشاندند که نه شما ببوگلابی‌‌ئی بیش نیستید هرجا که پای دلار بی‌‌حساب در میان باشد اینهمه بخوربخور هم امری بدیهی است. نگاه کن! دزدی امری بدیهی. کلاشی امری بدیهی. دلالی امری بدیهی. باجگیری  امری بدیهی. خریدن داور امری بدیهی. گویا این فقط زندگی ما بود که امری بدیهی نبود.

 

4- ببین چه ساده! چه هولناک! ما را از تنها عشق‌‌مان بیزار کردید. دیگر چنان یکطرفه سلطه‌‌نشین فوتبال شده‌‌اید که ما را حرف زدن از آرمان‌‌های یک فوتبال سالم و انسانی، آب در هاون کوبیدن به نظر می‌‌رسد. ما خواب بودیم و چه بمب‌هایی افتاد. ما خواب بودیم و چه نتیجه‌‌هایی که عوض شد.

 

 

ما خواب بودیم و یک مربع مافیایی غریبی -متشکل از مدیران، مربیان، رسانه‌‌ها و لیدرها- در یک جدل خانمان‌‌برانداز، خوراک سرگرمی‌‌سازی‌‌ ما را فراهم کردند و به ریش‌‌مان خندیدند. زنجیره‌‌ای که هر چهار ضلعش در ندانم‌‌کاری و پوچی عمیقی گرفتار بودند و ما گمان کردیم که در این بازار مکاره، سخن گفتن از سجایای اخلاقی در فوتبال، بیهوده‌‌ترین کار ممکن است. ما اخلاق حرفه‌‌ای را همزمان با مرگ دهداری‌‌ها و امیرآصفی‌‌ها در زیر خروارها خاک مدفون کردیم و آنها به ریش‌‌مان خندیدند. ما چنان در چنبره دلال‌‌ها قرار گرفتیم و مرعوب‌‌شان شدیم که آنها پدیده‌‌های «تیم‌‌فروشی»و «بازیکن‌‌فروشی» و «داورفروشی» را به حد اعلای خود رساندند و به ریش‌‌مان خندیدند.

 

از همه کریه‌‌تر، سلطنت رسانه‌‌های سیاه بر چمن‌‌های یشمی ما بود که قطبی از دلالان را دور خود جمع کردند و در بازارسیاه‌‌های خودساخته، سنگ‌‌های بی‌‌قیمت را به بهای جواهر به تیم‌‌ها قالب کردند.  با ما چنان تا کردند که گمان کردیم دیگر سخن گفتن از مکتب شاهین و گارد و تهران‌‌جوان، مسخره‌‌ترین کار جهان است. ما در سوگ آرمان‌‌های از دست رفته خود به کار عزا بودیم و آنها بانکدارهای گردش ریالی پول سیاه حاکم بر فوتبال ایرانی بودند. گاه در هیبت مدیرانی با صورت‌‌های سه‌‌تیغه و  گاه در هیات خبرنگارانی که هر چه اقتصاد زندگی‌‌شان فربه‌‌تر می‌‌شد سیرمونی نداشتند....یکسری موجودات اکبیری که خود محصول فقر بودند و در فوتبال ناپاکی که عزمی برای سالم‌‌سازی‌‌اش وجود نداشت گردنه‌‌بگیری‌‌ها کردند. گردنه‌‌بگیرهایی که اکنون باید گردن بگیرند که در این چرخه وحشتناک پول‌‌های سیاه، نه تنها لذت بکر فوتبال که لذت شیرین رسانه را هم از هوادارانش گرفتند. فوتبالی که تنها دلخوشی بخش عظیمی از مردم بود و رسانه‌‌های که دیگر از چشم همه افتاده است. آن مخبرین دلال برای پروار کردن اقتصاد خود، میانداری می‌‌کردند و ما در سوگ فوتبال پاک آنقدر می‌‌گریستیم که سّر می‌‌شدیم.

     

۵- ببین چه ساده! چه هولناک! ما را از تنها عشق‌‌مان بیزار کردید و ما چنان سّر شدیم که با نظاره کردن گوشه‌‌هایی از این فسادهای وحشتناک حوزه فوتبال تنها چیزی که از خود نشان دادیم پوزخندی بر لب‌‌های خشکیده‌‌مان بود. شاید اکنون نیز تنها واکنش قلبی ما شکست‌‌خوردگان این جنگ نابرابر (فوتبال در مقابل ضدفوتبال) در همان حد نفرین‌‌های مادربزرگ باشد که «الهی هر چه خوردی بالا بیاوری.» آنهم اگر امروزه روز، عزمی برای سالم‌‌سازی‌‌اش باشد. یا به قول آنها که معتقدند هنوز کار با تنور حل می‌‌شود! با به تنور انداختن این چند نفر پیدا و پنهان که دلخوشی فوتبال را از ما گرفته‌‌اند و نسبت به نتیجه و وقایع داخل‌‌میدانی و بیرون‌‌میدانی هر فوتبالی این همه بدبین و سیاه‌‌بین‌‌مان کرده‌‌اند.

 

کدخبر: ۵۵۸۹۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر