سوژه هفته، فانتزیبازها| کاپ کلانی و کامیون آبپاش و اساس نازیآباد
ابراهیم افشار در سوژه هفته سراغ فوتبال و معرفی زمین فوتبالهای قدیمی تهران رفته
هفت صبح| ۱- پیش از آنکه «سالنیباز»ها وارد عرصه شوند ابتدا دنیا مال «خاکیباز»ها و سپس «آسفالتباز»ها بود و فوتبال محلاتی با کمونهای رفاقتی در تهران، لذتی دیگر داشت. آن روزها به سختی میشد در پایتخت، سالن فوتسال پیدا کرد اما هر کجایش را نگاه میکردی زمینهای خاکی و آسفالت مثل قارچ از زمین روییده و کلی جوان عاشق و خوشتکنیک را در آغوش گرم خود پا به توپ کرده بود. سامان دادن به این زمینهای بیصاحاب فقط یک آدم عاشق میخواست که بچههای جیغیل خوشتکنیک را دور خود جمع و آب و دونشان را فراهم کند. همانها که به عنوان پدربزرگهای سالنیبازهای امروز به شمار میروند. اکنون برای یاد کردن از آنها با من به زیارت چند زمین خاکی مهم تهران در دهههای چهل و 50 سفر کنید تا ادای دِینی نیز به عاشقها و لوطیها شود:
۲- «زمین قیایی»؛ از پرتپشترین میدانهای تهران قدیم بود و کلی ستاره تقدیم باشگاههای پایتخت کرد؛ از قدیمیترین زمینهای خاکی در محله باقرآباد (بزرگراه محلاتی امروز) که در سال 1334 به دست مسعود قیایی ساخته شد. او بعد از تخریب دیوارهای یک یخچال زیرزمینی، این میدان را ساخت. زمینی که در سال 1356 تبدیل به میدان وحدت شد. همان وحدت که از تیمهای اصولگرا و اخلاقمدار تهران بود و با رهبری سه نسل از معلمیناش: قیایی (معلم اول) علیمحمد مرتضوی (معلم دوم) و مجید جلالی (معلم سوم) در مسابقات باشگاهی تهران درخشید. اگر موهایتان نقرهای شده باشد لابد ابهت کاپ وحدت در اولین سالهای انقلاب را به یاد دارید که از جامهای پرشور تهران با شرکت تیمهای محلاتی بود و در آن چه غلغلهای به پا میشد. لابد بلیتفروشیهای همتعالی 5 ریالیاش هم یادتان هست که ناگهان در هر بازی هیجده هزار بلیت به فروش میرفت و تبدیل به رقم درشتی میشد که تمام آن را به متولی مسجد خداداد تحویل میدادند تا خرج کارهای خیر و جبهه کند.
۳- «زمین عارف»؛ از قدیمیترین زمینهای خاکی تهران بود که سلطان بیتاج و تختی چون علی پروین را تحویل تیم ملی داد. پسر چشم تیلهای 12سالهای که روی یک دستمال، چند نفر را دریبل میکرد و بعدها حتی وقتی در پرسپولیس میدرخشید دست از زمین عارف نمیکشید. آنقدر سر تیمش غیرت داشت و جِرزن بود که محال بود بردنش.
۴-آه کجا دنبالت بگردم ای زمین «اِساِس نازیآباد». برگرفته از نام نازیهای ژرمن یا عظمت نازخاتون! آخرش هم معلومم نکردند که نام این زمین از احداث خانههای هزاردستگاه توسط آلمانیها در حوالی سالهای جنگجهانی دوم در تهران بود که به «نازی»آباد معروف شده بود یا برگرفته از نام نامی نازخاتون -از دختران دودمان قجر- که اسم نازیآباد را سر زبانها انداخت.
اساس، قدیمیترین تیم نازیآباد به همت مربی زحمتکش خود آقانایب (روییندل) تاسیس شد. او تازه سه سالش بود که به همراه خانواده از روستای پیلهچای اردبیل به تهران کوچید. نایبی که همیشه اندوهِ هجران بخش بزرگی از خانواده خود را در دل داشت که در شرایط جنگی منطقه لنکران در دولت بلشویکی روسیه، در آنجا جا مانده بودند. او به فوتبال به عنوان راه نجاتی مینگریست که بتواند در صورت پیوستن به تیم ملی،از سیم خاردارهای مرزهای شوروی خوفناک بگذرد و موفق به دیدار با قوم و قبیلهاش در آن سوی مرزها شود. خانواده آنها در تهران، ابتدا به محله گارد ماشین کوچیدند و سپس از معصومآباد در نزدکی کارخانه چیتسازی سردرآوردند. در همین منطقه بود که نایب به همراه بچههای مهاجرینی که در زمان اوایل حکومت پهلوی دوم از روستاهای فقیر به حاشیه پایتخت میکوچیدند جمع شده و قطعه زمینی را تسطیح کردند که غریبی خود را در سایه فوتبال فراموش و هویت جدیدی برای خود دست و پا کنند. مهاجرینی که معمولا به صورت قبیلهای و عشیرهای به تهران میکوچیدند و در همسایگی هم ساکن میشدند.
اتفاقا همین سکونت طایفهای بود که منجر به تشکیل گروهها و تیمهای قبیلهای شده و تعصبات عشیرهای در فوتبال محلات را به اوج میرساند. آن روزها فوتبال به مامنی برای هویتسازی دوباره مهاجرین در غربت تبدیل شده بود. به ویژه درباره مهاجرین پرتعداد تُرکزبان که در زمینهای خاکی جنوب تهران، وجهی از همبستگی جدیدی را به نمایش گذاشته و برای سربلندی محلهشان تا پای جان میجنگیدند. آقانایب و رفقایش وقتی زمین بغل کارخانه چیتسازی را تسطیح کردند، تازه زندگیشان با فوتبال گرم شده بود که آن میدان به نیروگاه برق تبدیل شد و آنها دفتر و دستک و تیر و تختهشان را جمع کردند و به چاله خاکی رفتند که روبهروی پل پیچ، در داخل یک گودال بزرگ واقع شده بود. زمینی هفتنفره که وقتی گرد و خاک برمیخاست، چشم چشم را نمیدید و بازیکنها در غبار گم میشدند. با اتمام بازی، لایهای از دود و سیاهی بر صورتشان چسبیده بود -به حدی که قابل شناسایی نبودند- اما آن روزها شیرینترین روزگار آنها بود. بچههای اساس نازیآباد وقتی که استقبال بیامان جوانها را دیدند، به زمین استقلال جنوب فعلی کوچیده و نام تیمشان را به شهنام تغییر دادند اما همان «اس» لاتین (s) که همیشه اول تیمشان خودنمایی میکرد در ابتدای نامشان و روی پیراهنشان باقی ماند.
آن روزها هزاران تماشاچی برای تماشای بازی اساس نازیآباد با راهآهن آقامدد میشتافتند. وقتی آقامدد به عنوان مشاور باشگاه تاج، پیشنهاد ساخت استادیوم در زمین خاکی اساس را داد و مورد پذیرش واقع شد پایگاه بعدی تیم اساس نازیآباد در زمینی بایر واقع در نبش شمالی بازار دوم بود و فوتبال هفتنفره (بدون دروازهبان) برای اولین بار، در همانجا تجربه شد. آقامدد و آقانایب تا پایان عمرشان از استعدادیابی و مکاشفه جوانها دست برنداشتند اما در آن سالها اوج لذت جادویی بازیکنان خاکیباز نازیآباد در این بود که به همراه بزرگترهاشان «خودی صادقی و لطیف برکتی و حسین خالدار (بیکینه)» بعد از هر برد، مهمان بستنیفروشی یاس میشدند. نازیآباد بازیکنانی چون جهانگیر صمیمیفر (بعدها بازیگر سینما شد) ابراهیم آشتیانی (بهترین بک راست تاریخ) محمود حقیقیان، قلی هاشمپور، برادران استیلی، حجت شاهنباتی، محمد خاکپور، فنونیزاده، امیر قلعهنویی و محسن خلیلی را در سینه خود پرورش داد.
۵- چه کسی زمین میثاقی را به یاد دارد؛ ساخته شده به دست استوار میثاقی در محله قلعهمرغی که در سال 57 به خانههای سازمانی نیروی هوایی تبدیل شد. همان استوار میثاقی دلگنده که از شاگردانش هفتهای یک تومن پول شهریه میگرفت و با جمعآوری آنها، هر هفته برای یکی از بازیکنانش کفش میخرید. استواری که بعضی وقتها کاپی به نام حسین کلانی برگزار و بچههای رباطکریم و عباسی و کشتارگاه با شهریههای ده هزار تومانی که بابت ورودیه تیمشان به کاپ میثاقی پرداخت میکردند وارد چرخه این مسابقات میشدند و در آخر بازیها هم خود حسینآقا کلانی برای اهدای جوائز به زمین میثاقی تشریففرما میشد.
۶- آه ای زمین مشّمایی، تو دیگر کی تبدیل به برجهای سیمانی شدی؟ زمین مشمایی یا همان گود حسین نفتی از معروفترین زمین خاکیهای محله خزانه بود. فلسفه نامگذاریاش هم این بود که با هر فرار و جست و خیز بازیکنان در میدان، کیسههای نایلونی مدفون شده در زیرزمین از دل خاک در میآمد و به هوا میرفت و زمین پر از مشمع کهنه میشد.
۷- کجا ماندی ای «زمین چهاردیواری». کجا ماندی ای زمین «میلان»، کجا ماندی «زمین قاسم سیاه». واقع شده در شمالغربی منیریه، پشت دانشکده افسری که قدیم حرمسرای ناصرالدین شاه بود و در زمینهای مسطحاش اتاقهایی برای درجهداران همان دانشکده ساخته شده بود. پرویز کماسی بدنساز معروف پرسپولیس، برادران پهلوان افشاری و قاسم گروسی نقاش (ملقب به قاسم سیاه) به کمک آقای اللهنجار در همان زمین بود که دائم با تیمهای شهریار و ساوه و راهآهن و اکبرآباد مسابقه میدادند. طفلک ناصر حجازی نیز گاهی سر و کلهاش برای تمرین در همان میدان پیدا میشد و اتفاقا بنگاه معاملات املاک پدرش در همان محله واقع شده بود و روبهرویش بستنیفروشی البرز، پاتوق توپچیهای محله بود.
۸- چگونه از صحنه روزگار حذف شدی ای«زمین فرخی» واقع شده در محله یافتآباد تهران که بنیانگذارش حسین فرخی معلم معروف ورزش مدارس تهران بود و او تیمش را در روزهای وسط هفته تمرین میداد و جمعهها با کامیون آب، زمین خاکی را به مبلغ دو تومان از جیب خودش آبپاشی میکرد تا بچهها در گرد و غبار خفه نشوند. همچنین هزینه فراهم کردن توپ و تور و تیر هم به عهده خودش بود. تیمی که سه رئیس فدراسیون فوتبال تحویل مملکت داد(حسین آبشناسان، محمددادکان و نصرالله سجادی) و نیز بازیکنهایی چون یعقوب فاطمیمقدم و برادران مراغهچیان (وهاب و سعید) که سر از سرخابیها درآوردند.
۹- و بالاخره «زمین پاکستانیها»؛ واقع در مهرآبادجنوبی. محلهای که لبریز از مهاجرین پاکستانی بود و تیمشان را «جهان» نام گذاشته بودند. بعدها بچههای ایرانی همین محل نیز روی دست آنها بلند شدند و تیم «پیمان» را تشکیل دادند. بعد از انقلاب که فوتبال باشگاهی کشور برای مدتی تعطیل شده بود زمین پاکستانیها میعادگاه مسابقات مهم کاپی بود و از همه جای تهران برای حضور در آن بازیها سرازیر میشدند؛ نازیآباد، خانیآباد، پاسگاه نعمتآباد، یافتآباد، شادآباد، مهرآباد، شهرک ولیعصر، دامپزشکی، پشتخط، امامزاده حسن، امامزادهمعصوم و تهرانسر. همین تیم پیمان در جنگ با عراق سیزده شهید به وطن تقدیم کرد که از این نظر رکورددار است.