کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۶۸۵۴
تاریخ خبر:

یادداشت| خاطرات گمشده در بایگانیِ هیچ‌ کس

یادداشت| خاطرات گمشده در بایگانیِ هیچ‌ کس

شاید زمان آن رسیده باشد که بار دیگر، قصه‌های کوچک و تجربه‌های بزرگ‌مان را جدی بگیریم

هفت صبح، مهناز چترفیروزه| خیابان‌های این شهر حافظه کوتاه‌مدتی دارند. هنوز صدای سوت قطارهای قدیمی در ایستگاه‌ها باقی نمانده که پیاده‌روها جای خود را به ساخت‌وسازهایی داده‌اند که حتی نامِ بناکنندگان‌شان هم در حافظه این شهر دوام نمی‌آورد. مردم، روزی هزاربار از کنار یکدیگر عبور می‌کنند بی‌آنکه بدانند صبح همان روز، دو محله آنسوتر، چه اتفاقی افتاده است.

 

اگر هم بدانند، آن دانستن عمری کوتاه‌تر از یک تیتر خبری دارد؛ فردا، همه چیز از نو، همه چیز بی‌تاریخ، همه چیز بی‌معنا. انگار توافق نانوشته‌ای میان‌مان بسته‌ایم برای فراموش کردن، برای سرپوش گذاشتن بر خاطرات جمعی. ما آدم‌های امروز، وارثان هزار تجربه مشترک و هزاراندوه نیمه‌کاره‌ایم که همیشه از یاد می‌روند، مثل گلبرگ‌هایی که در اولین نسیم صبحگاهی فرو می‌ریزند و کسی حتی زحمت جمع‌کردن‌شان را به خود نمی‌دهد.

 

این فراموشی عمومی تنها محدود به حادثه‌ها و تلخی‌ها نیست؛ حتی شادی‌های‌مان هم، به محض عبور از لبخند، در حافظه جمعی جایی ندارند. آنقدر به سرعت خاطره‌ها را کنار می‌گذاریم که گویی میان ما و دیروز، دیواری شیشه‌ای کشیده‌اند: هرچه پشت آن است، محو و بی‌رمق. زمانی، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها کنار سماورهای روشن و لحاف‌های رنگارنگ، قصه‌ها را نسل به نسل می‌سپردند تا چیزی از گذشته در لابه‌لای زندگی جاری بماند.

 

حالا اما، روایت‌های ما عمدتاً در لابه‌لای کانال‌ها و گروه‌های مجازی و پیام‌هایی که فردا کسی به خاطرشان نمی‌خندد و نه اشکی می‌ریزد، جا می‌ماند. هر روز موج تازه‌ای از خبرها، دردها و شایعات می‌آید و همان روز می‌رود. حافظه‌ جمعی، جایی شبیه انباری شده که هرچه را بی‌فایده بیابیم، بی‌هیچ افسوسی دور می‌ریزیم. این ناپایداری حافظه اجتماعی، بهایی گزاف دارد: تجربه‌های مشترک، بی‌اثر و بی‌اعتبار می‌شوند. وقتی فراموش می‌کنیم که دیروزمان چه بوده، فردا هم شکل مبهمی به خود می‌گیرد.

 

امیدها، خواسته‌ها، حتی اعتراض‌ها و شادی‌ها، همه مثل بادکنک‌های سرگردانی‌اند که نخ‌شان را به دست فراموشی داده‌ایم. برای جامعه‌ای که هیچ تجربه‌ای را تا انتها مرور نمی‌کند، هیچ نتیجه‌ای هم پایدار نمی‌ماند. حتی اشتباهات، محکوم به تکرارند؛ حتی پیروزی‌ها، بی‌افتخار می‌شوند. چه بر سرمان آمده که این‌قدر راحت گذشته را از یاد می‌بریم؟ شاید زندگی مدرن با این سرعت نفسگیر، جایی برای مکث و تامل نگذاشته است.

 

شاید هم، سنگینی گذشته را بر دوش کشیدن برای‌مان دشوار شده و ساده‌ترین راه، بستن چشمان‌مان به روی آن است. اما این فراموشی، هزینه دارد؛ نه فقط برای تاریخ و هویت‌مان، که برای روابط انسانی، اعتماد اجتماعی و حتی آینده فرزندان‌مان. تجربه‌های مشترک، پایه‌های نامرئی یک جامعه‌اند.

 

بدون آنها، خانه‌ای شنی می‌سازیم بر ساحلی که هر موجی می‌تواند آن را با خود ببرد. اگر هر روز دیروز را از یاد ببریم، فردا را بر کدام خاطره و تجربه‌ای می‌توان بنا کرد؟ شاید زمان آن رسیده باشد که بار دیگر، قصه‌های کوچک و تجربه‌های بزرگ‌مان را جدی بگیریم؛ برای ماندگار شدن، برای پرهیز از تکرار خطاها و برای ساختن فردایی که از یاد نخواهد رفت. حافظه اجتماعی، جانِ جامعه است. نگذاریم نفسش به شماره بیفتد.

 

برای پیگیری اخباراجتماعیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۵۹۶۸۵۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر