فریدون گُله روایتگر سایه و تنهایی

یکی از شاخصترین آثار او، «کندو»، بهعنوان نقطه عطفی در سینمای اجتماعی ایران شناخته شده است
هفت صبح| برگی از تاریخ امروزمان متعلق است به فریدون گُله؛ ۳۰ مهر سالروز درگذشت این کارگردان و فیلمنامهنویس است. فریدون گله در ۱۶ شهریور ۱۳۱۹ در تهران متولد شد و روز ۳۰ مهر ۱۳۸۴ در سلمانشهر مازندران چشم از جهان فروبست. از همان آغاز، مسیر سینمایی او با استحکامی نهفته همراه بود؛ گله از نسل فیلمسازانی بود که در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی پرسشهای تازهای را در سینمای ایران مطرح کردند.
در آثار گله، بازتابی از شهر، طبقه و بحرانهای انسانی قابل رؤیت بود؛ او توجهش را به آدمهای در حاشیه و راههای پیچیده زندگیهای شهری معطوف داشت. منتقدانی که سینمای او را بازکاوی کردهاند، تأکید داشتهاند فیلمهایش فرساینده نبودند و گذر زمان بر آنها مهر کهنگی ننشست.
یکی از شاخصترین آثار او، «کندو»، بهعنوان نقطه عطفی در سینمای اجتماعی ایران شناخته شده است. در این فیلم، گله با نگاهی تیزبین به مناسبات شهری و تنشهای انسانی میپرداخت؛ نه صرفاً به گزارش یک وضعیت، به ژرفای یک تجربه. در کنار آن، فیلمهایی چون «زیر پوست شب» و «مهرگیاه» نیز ثابت کردند که او قصهگوییاش را با زبان متفاوتی عرضه میکرد؛ زبانی که از قالب معمول آن زمان جدا بود و فضایی از پرسش و اغتشاش را پیش میکشید.
مسیر گله در سینما، همانند قهرمانان فیلمهایش، پر فراز و فرود بود. پس از انقلاب، دوران کنارهگیری و سکوتش در تضاد با شور و جنبوجوش دوران پیشین قرار گرفت. او در خانهای در شمال کشور زندگی آرامی را میگذراند و گاه از طرحهایی سخن میگفت که آرزو داشت روزی بر پرده ببیند. خواست ساخت چند فیلم تازه را داشت اما شرایط زمانه و تغییر فضای سینما با او همراه نشد.
منتقدان از «مرگ غریبانه» او سخن گفتهاند؛ مردی که در خلوت زیست و در خلوت درگذشت. گله در زمان حیاتش آنگونه که شایسته بود، قدر ندید؛ بااینحال، میراثش از دل سکوت سالها بیرون آمد و نسلهای تازهتر او را بازشناختند.در واپسین روزهای مهر، زمانی که برگهای زرد بر زمین مینشینند و هوا بوی پاییز و خاطره میدهد، یاد فریدون گله جان میگیرد.
فیلمسازی که با کمیت اندک اما کیفیتی ماندگار، تصویری از انسان ایرانی در گذار زمان ترسیم کرد. گله صدای نسلی بود که در میان آشوب سنت و تجدد، به دنبال معنایی تازه از زندگی میگشت. امروز در روزگاری که سینمای تجاری و زودگذر بر پردهها جولان میدهد، بازخوانی آثار او میتواند چراغی روشن برای هنرمندان جوان باشد؛ گله ما را به زیرِ پوستِ شهر میبرد، به کوچههای تاریکی که حقیقت در آن پنهان است.
در این روز، با احترام به یاد او و با نگاهی دوباره به فیلمهایی که ساخت، میتوان گفت: سینمای ایران هنوز مدیون فریدون گله است. هر بار که در قاب تلویزیون یا پرده سینما، مردی سرگردان در خیابانهای تهران را میبینیم، پژواکی از نگاه او در آن حضور دارد. مسیرش پایان یافت، اما زیر پوستِ شبِ هنر ایرانی، رد گامهایش هنوز شنیده میشود.