ستون فقرات| بارش پراکنده ۱۱
یادداشت آنالی اکبری در ستون فقرات امروز روزنامه هفت صبح
هفت صبح| داشتم یک فیلم کسالتبار تماشا میکردم و دیدم مدتیه بازیگرها بیهیچ حرفی ایستادن روبهروی هم و تکون نمیخورن. صبورانه منتظر موندم تا کارگردان سر فرصت هنرشرو انتقال بده. ولی بعد متوجه شدم فیلم رو پاز کرده بودم.
تنها قسمت آشپزی که ازش لذت میبرم مرحله اضافه کردن ادویههاست. اونجایی که سخاوتمندانه فلفل و پاپریکای دودی و چاشنی باربیکیو و سبزیجات معطررو به محتویات غریب و بیحال اضافه میکنی و منتظر میمونی تا رنگ بگیرن، طعم بگیرن، جان بگیرن و تبدیل به چیزی شن که پیش از این نبودن.
چون خواستن توانستن است و هیچ کس نمیتونه سد راه پیشرفتم بشه، امسال تصمیم گرفتم آقای گل بشم.
چرا صابونها از یک جایی به بعد دیگه کف نمیکنن؟ به پوچی میرسن؟ جای دیگهای شاغل میشن؟ نظرشون نسبت به ما تغییر میکنه و میگن دیگه ارزش کف کردن نداری؟
صابون به خودت بیا! ما تورو به اسم داو و لوکس خریدیم ولی تو در حد مراغه تلاش میکنی.
آره، در لحظه زندگی کن و از اکنون لذت ببر و اینا خیلی خوب و جالبه، ولی من واقعاً بدم نمیاد بتونم برای یکی دو ماه بعد برنامهریزی کنم یا مثلاً بدونم تابستون میرم سفر یونان یا قراره با یک پای قطع شده و یک عصای دزدی زیر بغل، شلزنان دنبال کمکهای انساندوستانه بدوم.
چقدر از این هشدارهای لپتاپی بدم میاد. هی اعلام اینکه فلان برنامه داره منقضی میشه، فلان ویروس پیدا شده... خب چرا این چیزهارو به من میگی؟ تو که خودت در این حوزه فعالی، خودت قضیهرو حل کن دیگه.
به قول استیو تولتز در کتاب ریگ روان، کورها شنوایی فوقالعادهای دارند و کرها بویایی بینظیری. فلجها چه به دست میآورند؟