کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۵۴۷۸
تاریخ خبر:

غم‌انگیز‌ترین دوشنبه تاریخ| گزارشی سیاسی و اجتماعی از اتفاقات پس از رحلت پیامبر

غم‌انگیز‌ترین دوشنبه تاریخ|  گزارشی سیاسی و اجتماعی از اتفاقات پس از رحلت پیامبر

اختلاف از همان ساعات پایانی عمر پیامبر آغاز شد؛ روایتی تاریخی ‌از آنچه در آن روزها در شهر مدینه گذشت

هفت صبح| ‌هفته‌ای که می‌آید هزار و چهارصد و سی و چهارمین سالروز رحلت پیامبر اسلام است. پیامبری که به عقیده مسلمانان آخرین پیامبر تاریخ است. ارتحال او، زمینه اختلافی عمیق میان مسلمانان در دو گروه اهل سنت و شیعیان شد. هر چند که خود اهل سنت و شیعیان نیز گروه‌های مختلفی دارند ولی مسلم است که اختلاف از همان ساعات پایانی عمر پیامبر آغاز شده است. 

این هفته به این مناسبت روایتی تاریخی خواهیم داشت از آنچه در آن روزها در شهر مدینه گذشته است. رویدادهایی که برخی شیعیان آن را کودتایی علیه نظام تاسیس شده پیامبر می‌دانند و برخی از اهل سنت می‌گویند نوعی اجماع و احترام به رای و نظر مردم بوده است. اتفاقاتی که دامنه آن، دست کم تا ۲۵ سال بعد، یعنی حتی تا زمانی که امام اول شیعیان به مقام خلافت جامعه اسلامی رسیده بود؛ دامن این جامعه را گرفت و در این میان زمینه‌ساز تعدی به دختر پیامبر هم شد که در سال‌های اخیر در قالب عزاداری برای «شهادت» حضرت زهرا در ایام «فاطمیه» به یک مسئله هویتی برای شیعیان تبدیل شده است و البته ماجرایی که حتی همین حالا شکافی جدی بین حدود ۲ میلیارد مسلمان در جهان ایجاد کرده و اصلی‌ترین دلیل برای عدم هم‌بستگی آنان در موضوعات جمعی مثل فلسطین است. 

 

  کِی؟

تقویم رسمی ایران روز ۲۸ صفر را به عنوان روز رحلت پیامبر مشخص کرده است. با این حال قطعیتی در این زمینه وجود ندارد. تنها مسئله قطعی این است که پیامبر در روز دوشنبه درگذشته است. در مورد سال هم تقریبا اتفاق نظر وجود دارد: سال ۱۱ هجری قمری. حالا دو عالم بزرگ شیعه یعنی شیخ مفید و شیخ طوسی می‌گویند این روز ۲۸ ماه صفر بوده و تقویم نیز بر اساس این نظر تنظیم شده است ولی تاریخ‌پژوهی مثل رسول جعفریان می‌گوید هیچ روایتی برای این تاریخ وجود ندارد. اهل سنت این واقعه را در ماه ربیع می‌دانند. برخی در روز اول، برخی دیگر روز دوم و برخی در روز دوازدهم. البته برخی از علمای شیعه هم ماه ربیع را به عنوان ماه رحلت پیامبر در نظر گرفته‌اند. به هر حال در صورتی که پیامبر در روز ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری قمری درگذشته باشد؛ تاریخ درگذشت او به هجری شمسی، دوشنبه ۷ خرداد سال ۱۱ خواهد بود. 

 

رحلت یا شهادت؟

دو روایت در مورد نحوه پایان عمر پیامبر وجود دارد. یک روایت اهل سنت و یک روایت که در سال‌های اخیر به خصوص از سوی بخش‌هایی از شیعیان که می‌خواهند مرزهای هویتی خود را پررنگ کنند روی آن تاکید می‌شود. 

 

از روایت دوم آغاز می‌کنیم. کسانی که به شهادت پیامبر معتقدند چهار دسته‌اند. برخی از آن‌ها به جمله‌ای معتقدند که «همه انبیای الهی با شهادت از دنیا رفته‌اند». مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، ده سال پیش از این در مطلبی ثابت کرده بود که این جمله اشتباه است و اگرچه برخی از انبیای الهی شهید شدند ولی برخی دیگر نیز به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند. 

 

دسته دوم معتقدند که پیامبر به خاطر خوردن گوشت گوسفندی مسموم شد که بعد از فتح خیبر، زنی یهودی برای او و یارانش آورده بود. در حقیقت این دسته به ترور پیامبر معتقدند. مبنای این حرف سه کتاب است که مهم‌ترین آن حدیثی از امام صادق در کتاب مشهور «الکافی» است.

دسته دیگر افرادی هستند که معتقدند دو تن از همسران پیامبر او را مسموم کردند. باز هم مبنای این روایت حدیثی از امام صادق در تفسیر عیاشی است. 

دسته چهارم افرادی هستند که معتقد به حدیث ترور پیامبر از طریق مسمومیت هستند ولی فردی را متهم به این امر نکردند. شیخ مفید، شیخ طوسی و علامه حلی از علمای بزرگ شیعه و کتاب صحیح بخاری از کتب مهم اهل سنت به این موضوع اشاره کرده‌اند.

با این حال در تقویم رسمی ایران، روایت شهادت پذیرفته نشده و به «رحلت» پیامبر اشاره شده است و به این معنا است که پیامبر به مرگ طبیعی درگذشته است. سن او در هنگام ارتحال ۶۳ سال بوده است. 

 

وقایع خانه: دوات، قلم و دارو

پیامبر مدتی را در بستر بیماری بود. در این مدت یک اتفاق به گفته تقریبا همه مورخان روی داد و در مورد روی دادن یک اتفاق دیگر تردید وجود دارد. 

 

اتفاقی که قطعی است ماجرای دوات و قلم است. ظاهرا روز پنج‌شنبه قبل از ارتحال پیامبر، او درخواست کرد یک دوات و قلم بیاورند تا او وصیتی را خطاب به مسلمانان بنویسد تا آن‌ها پس از او گمراه نشوند. با این حال این درخواست پیامبر اجابت نشد چون ظاهرا یک نفر یا یکی از آن جمع گفت که پیامبر در حال هذیان گفتن است. پیامبر هم ظاهرا چون دید حتی اگر وصیت خود را در این شرایط بنویسد؛ بعدا این وصیت زیر سوال خواهد رفت و آن را حاصل هذیان خواهند دانست؛ از نوشتن این وصیت خودداری کرد. 

 

در اینکه پیامبر چه می‌خواست بنویسد اختلاف وجود دارد. شیعیان می‌گویند که او می‌خواست بر امامت حضرت علی بعد از خود تاکید کند و از این رو از این واقعه به عنوان فاجعه روز پنج‌شنبه یاد می‌کنند چون نگذاشتند که پیامبر آنچه می‌خواست را مکتوب کند. 

 

اهل سنت در کتب مختلف خود من جمله صحیح بخاری این مطلب را آورده‌اند ولی فرقشان با شیعیان این است که شیعیان می‌گویند آن کسی که از این اقدام ممانعت کرد؛ عمر بن خطاب، خلیفه دوم بود در حالی که برخی از اهل سنت می‌گویند ما مطمئن نیستیم که عمر چنین سخنی زده باشد. توجیهات دیگرانی از اهل سنت که می‌گویند عمر چنین کاری را انجام داد این است که عمر در آن زمان به اصل درستی اشاره کرد و آن هم اینکه کتاب خدا ما را بس است و نیاز به نوشته دیگری نیست و یا اینکه می‌گویند عمر چون می‌دانست اگر پیامبر نام علی را بنویسد؛ با مخالفت قریش روبه‌رو خواهد شد و شورش در اعراب به وجود خواهد آمد؛ از این کار ممانعت کرد. 

 

آن واقعه‌ای که در به وقوع پیوستن آن تردید است مربوط به حدیث لدود است. در این حدیث از عایشه، همسر پیامبر نقل شده که در روزهای آخر عمر پیامبر که او از شدت بیماری از حال می‌رفت، لَدود (دارویی تلخ برای بیماران سینه‌پهلو) به دهان پیامبر ریختند، ولی پیامبر در آن حال اشاره کرد که این کار را نکنند. وقتی پیامبر حالش بهتر شد دستور داد به جز عمویش عباس، از آن دارو به دهان همه افراد حاضر در جلسه ریخته شود.

 

برخی از پژوهشگران شیعه این حدیث را جعلی می‌دانند و این احتمال را می‌دهند که جاعلان این حدیث به‌دنبال تأییدی برای اقدام عمر بن خطاب در ماجرای دوات و قلم بوده‌اند که پیامبر را به هذیان‌گویی متهم کرد.

 

خاک‌سپاری و مزار

برخلاف انتظار ما، پیامبر مراسم تشییعی نداشت. در واقع پس از آنکه او طبق منابع تاریخی در آغوش پسرعمو و داماد خود یعنی علی ابن ابیطالب از دنیا رفت، امام علی او را با کم افرادی دیگر از روی پیراهن غسل داد و کفن کرد و پس از آن مردم دسته‌دسته وارد خانه پیامبر شده و بدون آنکه به کسی اقتدا کنند برای پیامبر نماز میت خواندند و این برنامه تا روز بعد ادامه داشت. برای محل دفن پیامبر هم پیشنهادات متعددی وجود داشت و در نهایت با تاکید امام علی او در مکان رحلت خود که بخشی از منزلش و محل زندگی عایشه، همسرش بود دفن شد. (برخی البته می‌گویند پیامبر بین محل زندگی عایشه و خانه حضرت زهرا در حال استراحت فوت شد و محل فوت در واقع متعلق به هیچ کدام از این دو خانم نیست) این محل در حال حاضر بخشی از مسجد نبوی در مدینه است و اگر از سمت بقیع وارد مسجد نبوی شوید و از باب جبرئیل وارد مسجد شوید در دست راست خود غرفه‌ای را می‌بینید که همان اتاق محل دفن پیامبر است. 

 

این محل تاریخ جالب توجهی تا حال حاضر دارد. نخست اینکه باید بدانید که ابوبکر و عمر نیز در همین محل و در کنار پیامبر دفن شدند. در زمان یکی از امرای سلسله اموی این محل بخشی از مسجد نبوی شد و مرقد پیامبر در یک اتاق پنج ضلعی قرار گرفت. دلیل پنج ضلعی بودن به طور عمده این بود که مثل کعبه نباشد. دو واقعه مهم دیگر این مرقد آن است که در قرن ششم هجری که صلیبی‌ها ممکن بود از طرف دریای سرخ به قصد تصرف مدینه به این شهر حمله کنند در اطراف قبر پیامبر در زیر زمین سرب ریخته شد تا از دسترسی آنان به قبر ممانعت شود. هم‌چنین در اواخر قرن هفتم هجری برای این محل ضریحی چوبی قرار داده شد. در حال حاضر مساحت محیطی که دور آن ضریح قرار دارد یک مستطیل با ۱۶ متر طول و ۱۵ متر عرض است که ۲۴۰ متر مساحت آن است. این محیط چهار در دارد. در روزگار سعودی، هیچ تغییری جز تعمیرات موقت در حجره شریفه انجام نشد و همچنان به همان صورت نخست باقی مانده‌است.

 

 سقیفه

حدود یک سال و سه ماه قبل از رحلت پیامبر، او و بسیاری از مسلمانان مدینه برای آخرین بار به مکه رفتند تا اعمال حج را انجام دهند. در راه بازگشت، به عقیده شیعه به دستور خداوند، پیامبر در محلی به نام برکه غدیر در حدود ۶۷ کیلومتری مکه ایستاد و دستور داد کسانی که جلوتر هستند هم برگردند و کسانی که هنوز نرسیده‌اند هم بیایند تا مطلب مهمی را به مردم بگوید.  پس از اینکه مردم جمع شدند، پیامبر با جمله معروف «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» به عقیده شیعه، علی بن ابیطالب را به عنوان جانشین خود منصوب کرد. نشانه این نصب به جانشینی (و اینکه کلمه مولا در اینجا به معنای دوست نیست) هم این است که بعد از اعلام پیامبر، مردم با او بیعت کردند. 

 

حالا حدود ۱۵ ماه از آن زمان می‌گذرد و پیامبر رحلت کرده است. در روز رحلت در محلی به نام سقیفه بنی ساعده یک جلسه برگزار می‌شود. این محل در حال حاضر در ضلع شمال غربی مسجد نبوی قرار دارد و فاصله آن تا محل خانه پیامبر که محل دفن اوست؛ حدودا ۵۵۰ متر است. 

 

روایت‌های تاریخی می‌گوید امام علی و برخی دیگر از اصحاب پیامبر مثل طلحه و زبیر در غرفه پیامبر مشغول امور کفن و دفن بودند که این جلسه برگزار شد. برگزار کننده اصلی جلسه گروهی از «انصار» بودند. انصار یعنی اهالی مدینه که به پیامبر ایمان آوردند ولی گروهی از مهاجرین یعنی اهالی مکه که با پیامبر به مدینه مهاجرت کردند نیز در جلسه حضور پیدا کردند. 

 

حتی اگر روایت برخی شرق‌شناسان که می‌گویند هدف اولیه جلسه تعیین رئیسی برای مدینه بود را قبول کنیم؛ نتیجه جلسه تعیین جانشین برای پیامبر بود. اتفاقی که کاملا با دستور پیامبر در ۱۵ ماه پیش مخالف بود. با این حال ابوبکر به این منصب انتخاب شد. 

 

ابوبکر که اهل سنت به او ابوبکر صدیق می‌گویند در آن زمان ۶۹ سال سن داشت. در مقابل علی بن ابیطالب یک مرد ۴۲ ساله بود. ابوبکر فامیل پیامبر بود. البته به صورت نسبی چون دختر او عایشه همسر پیامبر بود. او همچنین فردی بود که پیامبر را در جریان هجرت مخفیانه از مدینه به مکه همراهی کرد. برخی از اهل سنت نیز او را نخستین مرد مسلمان می‌دانند در حالی که شیعیان می‌‌گویند این لقب از نظر تاریخی برای علی (ع) است. او نیز مانند خدیجه همسر پیامبر بخشی از ثروت خود را در راه توسعه اسلام صرف کرد هرچند که گفته شده به اندازه خدیجه تاجر بزرگی نبود. 

 

در مورد اینکه چطور چنین اتفاقی افتاده و چنین انحرافی از دستور پیامبر رخ داده تفاسیر مختلفی وجود دارد. از تفاسیر تندی مثل اینکه این توطئه‌ای از سوی منافقانی بوده که اساسا مسلمان نبودند تا تفاسیر بسیار خوش‌بینانه‌ای مثل اینکه علی بن ابیطالب در آن زمان جوان بوده و حرفش به قول معروف «برو» نداشته است. به هر حال نیت افراد چیزی نیست که بتوان از دل تاریخ آن را خواند مخصوصا که حتی در مورد برخی وقایع تاریخی هم اختلاف وجود دارد. مثلا برخی می‌گویند یکی از دلایل انتخاب ابوبکر به سمت جانشین این بوده که وی امام جماعت مسلمانان در زمان بیماری پیامبر بوده و برخی دیگر می‌گویند پیامبر او را از خواندن نماز جماعت بازداشته بود. 

 

هر چه که بود واقعه سقیفه اولین اپوزیسیون درون گروهی را در میان مسلمانان به وجود آورد. عده آن‌ها کم بود ولی شخصیت هر کدام از برجسته‌ترین افراد آن دوران بود. فاطمه دختر پیامبر، علی داماد او و فردی که توسط پیامبر به سمت ولایت منصوب شد به همراه گروهی از نزدیک‌ترین یاران به پیامبر مثل ابوذر، عمار، سلمان و مقداد. 

 

فدک

فدک نام یک منطقه در ۱۵۰ کیلومتری مدینه است که در روزگار پیامبر بسیار سرسبز و حاصلخیز بود. این محل در آن زمان توسط یهودیان اداره می‌شد. پس از جنگ پیامبر با یهودیان در قلعه خیبر، نیمی از باغ‌های این منطقه به پیامبر بخشیده شد. (روایت دیگر این است که این میزان غنیمت جنگی بود و نه هدیه). به هر حال طبق روایت شیعه پیامبر هم این باغ‌ها را به دختر خود فاطمه بخشید. این واقعه در قرن هفت و هشت هجری به وقوع پیوست. 

 

عدم تمکین علی و فاطمه به بیعت با ابوبکر، خلیفه اول را به این فکر انداخت که آن‌ها را تحت فشار قرار دهد. به همین دلیل ابوبکر اعلام کرد که فدک برای فاطمه نیست و برای عموم مسلمانان است. در اینجا محاجه‌ای حقوقی و سیاسی بین فاطمه و ابوبکر اتفاق افتاد که اوج آن سخنرانی فاطمه زهرا در مسجد نبوی برای مسلمانان بود. این سخنرانی در حال حاضر با عنوان خطبه فدکیه شناخته می‌شود. ابوبکر اما در نهایت استدلال‌های فاطمه زهرا را نپذیرفت و فدک مصادره یا به تعبیر شیعه غصب شد. 

 

داستان کوچه

فشارها اما به اینجا ختم نشد و به انحاء مختلف تلاش شد تا از علی برای خلیفه جدید بیعت گرفته شود ولی او مقاومت می‌کرد تا اینکه خشونت فیزیکی آغاز شد. 

تاریخ این خشونت‌ها را برخی ۴۵ روز، برخی ۷۵ روز و برخی ۹۵ روز بعد از رحلت پیامبر گفتند و به همین دلیل سه روایت برای شهادت حضرت زهرا وجود دارد و سه دهه فاطمیه. (در این زمینه بعدها توضیحات دیگری داده خواهد شد)

 

به هر حال در روزهای بعد از ارتحال پیامبر ظاهرا چند بار علی بن ابیطالب و برخی دیگر از اصحاب مثل زبیر را کشان کشان به مسجد بردند تا با ابوبکر بیعت کنند ولی علی رضایت به این کار نداد. هر دو طرف از شدت گرفتن این اختلاف می‌ترسیدند. ابوبکر جرات نداشت یکی از بزرگ‌ترین جنگاوران بنی هاشم که داماد پیامبر است را مجازات کند و علی صلاح نمی‌دید که مخصوصا با توجه به تعداد کم حامیان خود وارد نبردی فیزیکی با حاکمیت شود هرچند که آن را نامشروع می‌دانست اما کمی بعد اوضاع فرق کرد. 

 

طبق برخی از روایت‌های تاریخی، برخی جلسات بین شخصیت‌های شاخصی که خلافت ابوبکر را قبول نداشتند باعث حساسیت او و نیز شخصیت دوم آن حکومت یعنی عمر بن خطاب شد. شخصیتی که در تاریخ به خشونت رفتاری مشهور است. آن‌ها گمان کردند که توطئه‌ای در حال شکل‌گیری است هرچند که روایات تاریخی نشان می‌دهد علی به حاضران در جلسه هشدار داده بود که نباید وارد جنگ داخلی شویم.  به هر حال در مقطعی عمر بن خطاب، نزد فاطمه آمد و به او هشدار داد که اگر قرار باشد خانه او مرکزی برای فعالیت علیه حکومت باشد خانه او را آتش خواهد زد. قدرت سیاسی کار را به جایی رسانده بود که کمتر از ۱۰۰ روز پس از درگذشت پیامبر حالا یکی از اصحاب نزدیک او دختری را تهدید می‌کرد که پیامبر گفته بود پاره تن من است و این تهدید، تهدیدی ساده هم نبود بلکه تهدید به آتش زدن خانه‌اش بود. 

 

و متاسفانه در مقطعی این تهدید عملی شد. عمر به خطاب به درب خانه فاطمه آمد تا علی را به مسجد ببرد و از او بیعت بگیرد ولی از ورود او به خانه ممانعت شد و به دستور عمر در خانه سوزانده شد، آن را با لگد باز کرد و در به فاطمه که پشت در خانه بود خورد و باعث سقط فرزند به دنیا نیامده او یعنی محسن شد و حتی به نقلی عمر در آستانه در یا در کوچه به صورت حضرت زهرا سیلی زد و پس از آن بود که دختر پیامبر به بستر بیماری افتاد و مدت کوتاهی بعد، از دنیا رفت. 

 

شهادت یا وفات دختر پیامبر

قدیمی‌ها می‌گویند ‌ در گذشته در تقویم‌ها از رحلت یا وفات حضرت زهرا یاد شده بود و لفظ فعلی شهادت که در تقویم آمده را جدید می‌دانند. ماجرای این تغییر چیست؟ 

۲۵ مرداد سال ۱۳۷۸ در یک جلسه علنی مجلس شورای اسلامی، تعطیلی روز ۲۹ اسفند به عنوان ملی شدن صنعت‌نفت لغو و روز سوم جمادی‌الثانی به عنوان شهادت حضرت فاطمه زهرا، تعطیل رسمی اعلام شد. 

واقعیت این است که استفاده از لفظ شهادت برای حضرت زهرا در دهه ۶۰ موضوعی نادر نبوده است. مثلا در مجله پاسدار اسلام در سال ۱۳۶۵ می‌خوانیم که جنگنده‌های عراقی در روز ۲۵ دی ماه این سال و همزمان با «شهادت حضرت زهرا» یک مجلس عزاداری را به خاک و خون کشیده و ۲۵ نفر را به شهادت رساندند. 

با این حال خیلی سیاست روشنی در این زمینه وجود نداشته و مثلا امام خمینی در یک سخنرانی در روز ۱۸ اسفند ۱۳۶۰ در جمع رزمندگان که در صفحه ۸۷ از جلد ۱۶ صحیفه نور درج شده «وفات و شهادت» بانوی بزرگ اسلام را تسلیت می‌گوید. 

به هر حال اما این مناسبت در تقویم تعطیل نبوده است. ماجرای تعطیلی را فرزند آیت‌الله وحید خراسانی و نیز محمد‌علی ابطحی که در آن زمان رئیس دفتر رئیس‌جمهور بوده اینطور روایت کرده‌اند. ابتدا روایت فرزند آیت‌الله وحید خراسانی را بخوانید: 

 

در سفری که آقای خاتمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان به قم داشتند دیداری با آقاجان (آیت‌الله وحید) گذاشته شده بود، از روز قبل نیروهای امنیتی آمدند و اقدامات خاص و محل دیدار را بررسی کردند. روزی که ریاست‌جمهور وقت به منزل آقاجان آمدند در خلال دیدار آقاجان به آقای خاتمی رو کردند و گفتند: بیایید برویم در آن اتاق!

 

آقای خاتمی پذیرفتند ولی نیروهای امنیتی که وظیفه امنیت را بر‌عهده داشتند کمی نگران شدند ولی آقای خاتمی همراه با آقاجان وارد اتاق دیگری شدند. مدتی بعد که ایشان از اتاق بیرون آمدند و خداحافظی می‌کردند رو به من و اخوی کردند و گفتند : آقازاده‌ها امشب در آن اتاق بر من شبی گذشت که گمان نمی‌کنم در طول حیاتم دیگر تکرار گردد! من (مسعود بحرینی) از آقازاده آیت‌الله وحید سوال کردم شما نپرسیدید چی گذشت؟! ایشان گفتند: خیر.

 

و حالا روایت ماجرا به نقل از محمد‌علی ابطحی: 

در سفر استانی آقای خاتمی به قم، دیدار مراجع عظام به صورت طبیعی در برنامه ایشان قرار داشت. در این ملاقات‌ها که من و هیات همراه ایشان حضور داشتیم، معمولا حضرات مراجع تقلید نظراتشان را در مورد مسایل فرهنگی‌ یا معیشتی مطرح می‌کردند و از سوی رئیس‌جمهور نیز توضیحاتی ارائه می‌شد و جلسه به اتمام می‌رسید. این دیدارها در بیرونی دفاتر و بیوتات انجام می‌شد و جمع حاضر نیز در جلسه بودند. عصر که به دیدار آیت‌الله وحید رفتیم، ما (هیات همراه آقای خاتمی) به اتفاق ایشان وارد اتاق بیرونی ایشان شدیم و نشستیم.

 

احوالپرسی‌های جاری صورت گرفت و پس از صرف چای، آیت‌الله وحید با همان لهجه شیرین و شمرده‌شان به آقای خاتمی گفتند: که من در این اتاق بغلی کاری دارم با شما و دست آقای خاتمی را گرفتند و بلند شدند. نگاهی به هم انداختیم و با لبخندی رفتند. محافظان از نبود آقای خاتمی در اتاق معهود نگران شده بودند. با اشاره با من حرف می‌زدند که چه کنیم؟! از لحاظ قانونی حق نداشتند رئیس‌جمهور را تنها بگذارند و از طرفی بیت آیت‌الله وحید بود و نگرانی وجود نداشت.

 

ما هم در همین بیرونی بدون حضور آقایان وحید و خاتمی گعده کردیم. یکی از بزرگان همراه که ‌‌آیت‌الله وحید را می‌شناخت، سر به گوش من کرد و گفت حدس می‌زنم در مورد شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) باشد. من استبعاد کردم. (بعید دانستم) بعد از حدود نیم ساعتی با حالتی منقلب بیرون آمدند. چشم‌های هر دو سرخ بود. مشخص بود که گریه کرده‌اند. فضا سنگین و ساکت بود. جوری نبود که بنشینیم و گعده‌ای با حضور آیت‌الله وحید داشته باشم. همه بلند شدیم و خداحافظی کرده و رفتیم.

 

از آقای خاتمی بعد از دیدار، در مورد محتوای دیدار پرسیدم. تا جایی که در خاطر دارم ایشان گفت: آیت‌الله وحید منقلب بودند و به من گفت از اول انقلاب من به همه مسئولان پیشنهاد داده‌ام که افتخار تعطیلی روز شهادت صدیقه کبرا را نصیب خود کنند. این افتخار نصیب هیچکس نشده است و هیچ کدام این را جدی نگرفته‌اند. اما این افتخار نصیب شما خواهد شد. بعد کلی در فضایل و مناقب زهرای مرضیه صحبت کردند [اینجا هر دو به گریه افتاده بودند] آقای خاتمی نتوانسته بود جلوی اشکش را بگیرد. بعد از تعریف ماجرا، آقای خاتمی به من گفت: من به آیت‌الله وحید قول دادم که شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را تعطیل کنم. راه‌های قانونی‌اش را بررسی کنید.

 

 می‌دانستم که تعطیلی باید به صورت لایحه درآید و پس از تصویب در دولت به عنوان لایحه برای تصویب به مجلس برود. بعد از رسیدن به تهران از طریق کمیسون لوایح موضوع مصوبه تعطیلی به هیات دولت رفت. موضوع در دولت به عنوان مصوبه کمیسیون لوایح مطرح شد. در آن جلسه آقای خاتمی خیلی قاطع گفتند که من به آیت‌الله وحید قول داده‌ام که روز شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) تعطیل رسمی شود و فرصتی برای بحث و گفتگو نبود. تصویب شد و به مجلس ارسال شد.

 

در این میان در دیداری که آقای خاتمی با رهبری معظم انقلاب داشتند هم موضوع مطرح شده بود. در آن ایام، تعطیلی نیمه رسمی که در تقویم‌ها ثبت شده بود، فاطمیه اول بود. گمان می‌کنم توصیه رهبر معظم انقلاب بود حالا که قرار است تعطیلی باشد، یکباره تاریخ تعطیلی را در فاطمیه دوم بگذارید.

 

لایحه هم برای همان فاطمه دوم تهیه شد و کسانی در این فاصله تلاش کردند که جلو این لایحه را بگیرند. آقای ناطق نوری، رئیس مجلس وقت نیز علاقه‌مند به تصویب آن بود. قاطعیت آقای رئیس‌جمهور مبنی بر وعده‌ای که به آیت‌الله وحید داده بود باعث می‌شد که کار با سرعت پیش برود و نهایتا به تصویب رسید.

 

البته بخشی از سخنان ابطحی در این مورد با خبر خبرگزاری ایرنا در آن زمان همخوانی ندارد. در واقع دولت در ابتدا همان سیزده جمادی‌الاول که فاطمیه اول است را به عنوان تعطیلی پیشنهاد می‌کند و پس از چندی این پیشنهاد را به سوم جمادی‌الثانی که تعطیلی فعلی باشد تغییر می‌دهد. 

 

اختفای قبر

دختر پیامبر در دوران بیماری خود وصیتی استراتژیک می‌کند و جلوی فرصت‌سازی از جان باختن خود را از خلیفه وقت می‌گیرد. وصیت او این است که مراسم تشییع به صورت کاملا خصوصی و مخفیانه باشد. این موضوع باعث می‌شود که قبر او هم تاکنون مخفی باشد هرچند ‌ برخی روایات حاکی از دفن او در داخل منزل خود (در واقع در همان حجره‌ای که پیامبر دفن است) و برخی دیگر مبنی بر دفن او در بقیع است.

 

سرنوشت بیعت

روایت‌های تاریخی می‌گوید که علی (ع) شش ماه بعد از رحلت پیامبر و در حالی که دیگر همسرش در دنیا نبود با خلیفه وقت بیعت کرد. او خلیفه اول و حتی خلیفه دوم و سوم را از مشورت‌های خود بی نصیب نگذاشت ولی زیر بیرق لشکرهای آن‌ها شمشیر نزد. ۲۴ سال بعد از رحلت پیامبر و در حالی که ابوبکر دو سال، عمر ۱۰ سال و عثمان ۱۳ سال خلافت کرده بودند؛ خلافت به مدت کمتر از ۵ سال به علی رسید ولی سه جنگ با اپوزیسیون داخلی (طلحه، زبیر و عایشه)، اپوزیسیون خارجی (معاویه در شام) و افراط‌گرایان (خوارج) عملا نفس حکومت او را گرفت و در نهایت به دست یکی از این نیروهای رادیکال در مسجد کوفه ترور شد و به شهادت رسید.  

 

 

کدخبر: ۵۶۵۴۷۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر