در رثای راوی و قصهگوی فوتبال دکتر حمیدرضا صدر

به یاد حمیدرضا صدر چهره شناخته شده عالم فوتبال و سینما و کتاب
هفت صبح| امروز سالروز درگذشت مردی است که وقتی در برنامههای تلویزیونی، فوتبال را تفسیر میکرد لحظه به لحظه و واو به واو حرفهایش با آن حرارت دلنشین و تکان دادن دستهایش در خاطر یک ملت باقی مانده است. به قول عادل کاش میشد دوباره کنار هم بنشینیم و فوتبال ببینیم تا دوباره محو حرکت دستانش شویم؛ مردی که فوتبالدوستان مخصوصا طرفداران لیگبرتر انگلیس یا چمپیونزلیگ دوست داشتند او مهمان یکی از برنامههای ورزشی باشد.
غزاله صدر در اینستاگرام صفحهای را با نام پدرش اداره میکند با این عنوان که «صفحهای برای یادبود پدرم و زنده نگه داشتن یادش با عکسها و فیلمهای خودش و معرفی آنچه دوست داشت.»
غزاله با انتشار مطالب و تصاویر پدرش یاد حمیدرضا صدر را به خوبی زنده نگه داشته. صفحه او را که ورق بزنید، عکسهایی از دوران جوانی مرحوم صدر در جمع خانوادگی و عکسهای فوتبالی و... را خواهید دید. عکسهایی که هر چه بیشتر ورق بزنید دلتنگیتان برای این استاد فرهیخته بیشتر خواهد شد.
مخصوصا وقتی برنامههای ورزشی این روزهای تلویزیون (منظورم دقیقا فقط یک برنامه است که خودتان نامش را میدانید) را با آن مجری و مثلا کارشناسان ناکارشناس میبینید، بیشتر جای خالی او را حس میکنید. کارشناسیهای او و تفسیرهایش را وقتی مهمان عادل فردوسیپور بود به یاد بیاورد که با آن زبان بدن و حرکت دستهای مختص خودش با چه تسلط و شور و شوقی مثلا درباره لیدزیونایتد و لیورپول صحبت میکرد.
فقط کافیست کتاب «پسری روی سکوها نوشته دکتر از وقایعنگاری چهار دههای فوتبال ایران در قالب رمانی شگفتانگیز را بخوانید تا اسیر سحر و جادوی قلم او شوید. او دستی هم بر تاریخنویسی داشت؛ کتاب «تو در قاهره خواهی مرد» یا «نیمکت داغ» یا کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی» که پس از مرگش منتشر شد دیگر به نیاز به معرفی ندارد.
مرد همه فن حریفی که دستی بر آتش موسیقی هم داشت؛ دکتر در جوانی ساز میزد؛ گیتار. گیتار کلاسیک. این را عکسی که از او در اینجا برایتان گذاشتهام شهادت میدهد.
حمیدرضا صدر متولد 30 فروردین 1335 در محلات بود. حمیدرضا در انگلستان تحصیل کرده بود.دانش آموخته رشته اقتصاد دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد شهرسازی از دانشگاه هنرهای زیبای تهران و دکترای برنامهریزی شهری از دانشگاه لیدز انگلیس همین سطح سواد و دانش بالای او را میرساند.
تحلیلگر خبره ورزش و منتقد سینما، تیر 1400 بود که خبر تاسفبرانگیز ابتلایش به سرطان رسانهای شد و برای ادامه فرایند درمان خود راهی کالیفرنیای آمریکا شد و تا پایان عمر خود نیز در آنجا ماند. سرانجام حمیدرضای عزیز صبح روز ۲۵ تیر ۱۴۰۰ در 65 سالگی دار فانی را وداع گفت و پیکرش پس از انتقال از کالیفرنیا به ایران در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. روحش شاد.
دلنوشته غزاله در سالروزدرگذشت پدرش را بخوانید و عکسهای بینظیر و به یادماندنی او را در میان نوشتهها تماشا کنید.
« چهار سال شد که بابا نیست. بابا که رفت در اورنج کانتی بعد از ظهر پنجشنبه ۲۴ تیر بود و در ایران صبح جمعه ۲۵ تیر. و هنوز که هنوزه هم پنجشنبه بعد از ظهرها برایم دلگیر است و هم جمعه صبحها. تصور چهار سال زندگی کردن بدون بابا سخت بود و زندگی کردنش سختتر.
چهار سالی که گذشتشان سرعتی سرسامآور داشت و جای خالی بابا دردی بسیار زیاد. هم برای من و هم برای مامان هنوز سخت است این حقیقت را درک کنیم که بابا نیست. هنوز هیچ چیز و هیچ کس از دلتنگی ما برایش کم نمیکند. هنوز روزی بدون نام بردن از بابا و یاد کردن از او سپری نمیشود. هنوز با شنیدن اسمش قلبمان هم میخندد و هم بغض میکند.
و این هنوزها را فقط و فقط آنهایی میفهمند که عزیز از دست دادهاند. چهار سال زمان کمی نیست، اما از اینکه یاد بابا هنوز در قلب و ذهن خیلیها زنده است خوشحالم. از اینکه هنوز هم فوتبالیها وقتی به صفحه تلویزیون خیره میشوند در دل میگویند کاش بابا هم آنجا بود. از اینکه هنوز سینماییها یاد نقدهای بینظیر بابا میکنند و سایه خیال.
از اینکه کتابخوانها هنوز هم صفحات از قیطریه تا اورنج کانتی را ورق میزنند و حتی آنهایی که بابا را نمیشناسند در دل تحسینش میکنند و با غصههایش اشک میریزند. از اینکه هنوز هم خیلیها به صفحه اینستای بابا سر میزنند و برایش کامنت میگذارند و با او حرف میزنند.
خوشحالم که هرچند بابا کنارمان نیست اما نامش هنوز هم تکرار میشود و چه چیزی زیباتر از این؟ از خوش شانسی من بود که امسال بتوانم هم فروردین برای تولد بابا و هم حالا برای این سالگرد در تهران باشم تا با تعدادی از دوستان پیش بابا برویم.
من و مامان و قطعاً خود بابا بینهایت خوشحال خواهیم شد اگر شما هم پنجشنبه ۲۶ تیر در بهشت زهرا در قطعه نام آوران کنارمان باشید و سری به بابا بزنید. ما از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹ آنجا خواهیم بود و شما هم دعوتید.