کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۶۸۴۲
تاریخ خبر:
قسمت دوم- ماه‌عسل بدون عسل

مردی که با تورم ازدواج کرد

مردی که با تورم ازدواج کرد

باید سبزی را نیم‌کیلو خرید. باید برنج را بسته‌بندی‌ یک کیلویی گرفت زندگی مشترک او با تورم، با اتفاقی شبیه ماه‌عسل شروع شد

مهدی خاکی‌فیروز دبیر گروه اقتصاد

هفت صبح| ‌نمی‌شود با تورم جنگید. باید به شیوه خودش با آن ساخت. باید سبزی را نیم‌کیلو خرید. باید برنج را بسته‌بندی‌ یک کیلویی گرفت زندگی مشترک او با تورم، با اتفاقی شبیه ماه‌عسل شروع شد. البته نه از آن نوعی که در آن زوج‌ها کنار دریا عکس یادگاری می‌گیرند و با نوشیدنی‌های رنگارنگ روزگار می‌گذرانند. این یکی بیشتر شبیه تور مسافرتی بود که در آن نه مقصد معلوم است، نه قیمت بلیت و نه حتی معلوم است راننده کی ترمز خواهد زد.

 

همه‌چیز در ابتدای این رابطه، شکل آرام اما مرموزی داشت. هر روز یک تغییر کوچک، یک عدد تازه، یک شوک خفیف. او در ابتدا فکر می‌کرد این شرایط، فقط یک دوره موقت است. شاید سوءتفاهمی اقتصادی یا نوسانی مقطعی. اما تورم، خیلی زود نشان داد آمده که بماند و قصد دارد جا خوش کند. با همان اعتماد‌به‌نفسی که بعضی مهمان‌ها روی مبل خانه آدم ولو می‌شوند.

 

در ماه‌های نخست، تازه متوجه شد که عاشق شدن با تورم، فقط به معنای افزایش قیمت نیست. این رابطه، ابعاد گسترده‌تری داشت. مثلاً دیگر نمی‌شد سر یخچال ایستاد و با خیال راحت از ماست گرفته تا مربا را برداشت. باید برنامه‌ریزی می‌کرد. باید بودجه می‌نوشت. باید از خریدهای هیجانی فاصله می‌گرفت. خلاصه، تورم آمده بود تا او را به فردی عاقل، حسابگر و در عین حال غمگین تبدیل کند.

 

همان‌طور که در بعضی ازدواج‌ها، زوجین کم‌کم شب‌ها جدا می‌خوابند، در این رابطه هم او کم‌کم یاد گرفت بعضی چیزها را از سبد خرید حذف کند. مثلاً انگور شد میوه‌ای لوکس. گوشت رفت کنار سفال‌های تزئینی. لباس تازه، تبدیل شد به مفهومی نوستالژیک. هر چیزی که بوی تجمل می‌داد، دیگر جایی در خانه نداشت.

 

از طرفی، هرچند رابطه با تورم پرفشار بود، اما احساس تنهایی نمی‌کرد. کافی بود به اطراف نگاه کند. همسایه، همکار، مغازه‌دار، راننده، همه درگیر همین زندگی مشترک بودند. نوعی ازدواج دسته‌جمعی با پدیده‌ای که نیاز به خرید حلقه طلایی داشت، نه مهریه داشت، نه جشن، نه شام شب عقد. با این که ثبت در دفتر ازدواج رخ نداده بود، اما همه گیر افتاده بودند و راه برگشتی نبود.

 

ماه‌عسل این ازدواج، بیشتر شبیه یک اردوی آموزشی بود. هر روز با یک خبر جدید بیدار می‌شد. یا چیزی گران شده بود، یا کالایی که نیاز داشتیم، دیگر در بازار نبود، یا قیمتش به دلار وابسته شده بود. یاد گرفت که زندگی با تورم مثل راه رفتن در شن روان است؛ باید آرام رفت، اما هرگز نایستاد.

 

او کم‌کم فهمید که نمی‌شود با تورم جنگید. باید به شیوه خودش با آن ساخت. باید سبزی را نیم‌کیلو خرید. باید برنج را بسته‌بندی‌ یک کیلویی گرفت. باید لامپ‌ها را خاموش گذاشت. شاید نامش عشق نباشد، شاید بیشتر شبیه تسلیم باشد، اما او با این زندگی و این سبک زندگی، کنار آمده بود. و این فقط شروع کار بود.

 

آخرین تحولاتتک نگاریرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۵۹۶۸۴۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر