چه شد که پیادهروی لوکس شد؟

پیادهروی دیگر «فعالیت» نیست؛ «ویژگی» شده
هفت صبح| روزی روزگاری، پیادهروی بخشی از زیستن ما بود، نه نمایشی از آن. کسی برای راه رفتن وقت تعیین نمیکرد؛ قدم زدن در دل روز جاری میشد، چنان بیتکلّف که حتی به زبان نمیآمد. راه میرفتیم چون باید میرفتیم، میان دو ایستگاه زندگی، با کفشهایی معمولی، خیابانهایی پر گرد و خاک و مقصدهایی بیادعا.
حالا اما راه رفتن بدل شده به امتیازی طبقاتی. پیادهروی دیگر «فعالیت» نیست؛ «ویژگی» شده. نشانهای از سبک زندگی، ژستی برای ثبت در شبکههای اجتماعی، فرصتی برای القای آرامشی که در دل ناآرامی شهر دستنیافتنیست.شهر، سالهاست که روی انسانها بسته شده. پیادهروها، دیگر نه برای عبور انسان که برای توقفِ موتورها، تابلوهای تبلیغاتی و بارگیری مغازهها ساخته شدهاند. قدم زدن در این شهر، مهارتیست همردیف آکروباتبازی؛ باید بپری، جاخالی بدهی، به دیوار بچسبی و دعا کنی که موتوری بیهوا از پشتت سبز نشود.
با این همه، در گوشههایی از شهر، در محلههایی که هنوز خیابان بوی چنار و سنگفرش میدهد، آدمهایی با کفشهای برند و ساعتهای گرانقیمت، در سکوت صبحگاهی قدم میزنند. آرام، مطمئن با لیوان قهوه کاغذی در دست و پادکستی ملایم در گوش. آنها پیادهروی نمیکنند، زندگی را مصرف میکنند. و اینجا، جاییست که شکافِ طبقات، شکل عجیبی به خود میگیرد: قدمزدن بهعنوان یک امتیاز.
برای بسیاری دیگر اما پیادهروی چیزی جز اجبار نیست. باید راه رفت. چون تاکسی گران است، اتوبوس دیر میآید، مترو جا ندارد. برای آنها پیادهروی نه راهی برای رسیدن به خود که صرفا راهیست برای رسیدن به نان.زمانی، پیادهروی بخشی از خاطره جمعی ما بود. بچهها دستهجمعی تا مدرسه میرفتند، پدرها تا مغازه، مادرها تا سبزیفروش محل. زندگی در رفتوآمد جاری بود، نه در نشستن. حالا اما راه رفتن بدل شده به برنامهای لوکس، قابل زمانبندی و ثبتشدنی در اپلیکیشنی که هر قدمش قیمت دارد.
پیادهروی، این سادهترین شکلِ پیوند با خود و جهان، از کفمان رفته است. دیگر راه نمیرویم تا به جایی برسیم. راه میرویم تا فرار کنیم: از دود، از شلوغی، از دردی که در بیتحرکی این شهر لانه کرده.و شاید وقت آن رسیده که دوباره این حق را پس بگیریم. نه با کفشهای گران، نه در پارکهای صیقلخورده که با قدمهایی که دوباره «راه» را یادآور شوند، نه صرفاً «حرکت» را.
پیادهروی نباید امتیاز باشد. باید حقی باشد، مثل نفس کشیدن. ساده، انسانی، در دسترس.روزی اگر توانستیم دوباره بیدغدغه قدم بزنیم_نه برای سوزاندن کالری، نه برای عکس اینستاگرامی_که فقط برای دیدن، شنیدن، بودن، آن روز شاید دوباره اندکی انسانیتر زندگی کنیم.