سیاست رمانتیک | وقتی سخنان رئیسجمهور مرا به یاد رمانتیکها انداخت

بازگشت به زیست روستایی و کولیوار و گریز از سازهها و انگارهها و قوانین زندگی شهری
هفت صبح، علی مسعودینیا| هواداران جنبش رمانتیسم بر این باور بودند که دیگر نمیتوان حساب چندانی روی خِرد و اندیشه آدمی باز کرد. برای این باورشان هم دلایل بسیاری داشتند. این بود که نظم شهرنشینی و دنیای آمیخته با مدرنیته به مذاقشان خوش نمیآمد و راهکار بشر را بازگشت به طبیعت میدانستند؛ بازگشت به زیست روستایی و کولیوار و گریز از سازهها و انگارهها و قوانین زندگی شهری. سخنان اخیر رئیسجمهور در مورد روزگاری که وسایل تهویه برقی در دسترس نبود و مردم به آسانی سرگرم زندگیشان بودند، مرا به یاد رمانتیکها انداخت.
البته رمانتیک بودن در ذات خودش ایرادی ندارد و حتی گاهی نوعی آزادمنشی و جسارت مثبت و معنویت به فرد تزریق میکند. اما فرد داریم تا فرد. نخست باید به یاد بیاوریم که ایشان خودش به هر حال از رسته تکنوکراتهای کشور است و در مقامی حضور دارد که باورهای رمانتیک برایش مضر است، چرا که در ذات اندیشه رمانتیک، گریز از واقعیت موجود و ایدهآلیسمی انتزاعی وجود دارد. همین است که تشویق ایشان به بازگشت به دوران پیشاصنعتی با مقام و خاستگاهش نمیخواند و بخش کثیری از آحاد ملت را خشمگین میسازد.
این رگه رمانتیک شخصیت آقای پزشکیان در شعارهای گاه و بیگاهش نیز هویداست؛ وقتی به جای راهکارهای واقعبینانه میگوید با وحدت و وفاق و همدلی و صرفهجویی و توکل و امید و سایر ابزار انتزاعی، میتوانیم بر تمامی مشکلات غلبه کنیم و کشوری سعادتمند داشته باشیم یا با دو درجه کم و زیاد کردن وسایل گرمایشی بر بحران انرژی غلبه میکنیم. این یک رویکرد کاملا رمانتیک است. امید و وفاق و امثالهم البته در صورت وجود و وقوع، بسیار مفید و مثبت هستند، اما به خودی خود و بدون سختافزارها و سیاستهای واقعگرایانه کاری ازشان برنمیآید.
این باور و گاه تظاهرات رمانتیک پیش از ایشان هم البته در میان سیاستمداران تراز اول ما بسیار رواج داشته و دارد. یک ایراد دیگر این طرز فکر یا طرز بیان هم در تناقضهای آن است. اگر چنین بهشت رمانتیک خیالانگیزی در گذشته بوده که ما از تمام قیود و بحرانهای مدرن میرهانیده، پس دیگر سودای تجارت جهانی و دانشبنیانی و پیشرفت تکنولوژیک و توسعه به چه کارمان میآید؟
خودمان را از شر تمام اینها هم خلاص کنیم و دیگر نه گرفتار تحریم شرق و غرب باشیم و نه ناترازی برایمان معضل باشد و نه تتمه سرمایه مملکت را هزینه کنیم برای این سازهها و ابزارهای دست و پاگیر. برگردیم به یک زندگی رویایی و پاستورال و آرمانشهر رمانتیک خودمان را در منطقه بر پا داریم. فقط باید ایشان و همفکرانشان به این نکته هم توجه کنند که «گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آن که هست گیرند».
بسیاری از این معضلها محصول ساختار سیاسی نوین و دولت-ملت شدن و تبعات آن است. لذا در چنین عقبگرد رمانتیکی، یکجای مهم کار باید گریبان سیستم سیاسی را گرفت و آن را واسازی کرد. چون آرمانشهرهای رمانتیک سیاستی آنارشیک میطلبند و دیگر دولت و رئیسجمهور و مجلس و سایر افزودههای مجاز و غیرمجازش را برنمیتابند.
نکته غمانگیزش اینجاست که شک نداریم شخص اول دولت چنین فرمودههایی را نه از سر باور قلبی، که از سر استیصال و فقر راهکار واقعبینانه بر زبان میآورد. ما هم که ملت باشیم، آنقدر از مرحله پرت نیستیم که باورمان شود. چنین است که ممکن است خدای ناکرده تعبیرش کنیم به تعارض و تناقض و تظاهر و بسیار چیزهای ناخوشایند دیگر در همین باب تفاعل و سایر ابواب.