یادداشت آنالی اکبری| فردا در جهان مردگان

تصویر آینده آدمهایى که مردهاند و زمان برایشان متوقف شده است...
هفت صبح| هر چند پست یک بار چشمم به تصویری ساخته شده با هوش مصنوعی میافتد که آدمهای آشنا را در وضعیتی ناآشنا نشان میدهد. دوستانمان در عکسها تغییر نژاد و جغرافیا میدهند و هندى و آفریقایی و سرخپوست و غارنشین و هشت ماهه باردار مىشوند.
تفریح سرگرم کنندهای است. صورت آشناى اکنونت را مىبینى که در چند ثانیه پیر میشود و با پوست چروک خورده و موهاى یک دست سفید رو به دوربین تبسم میکند. در حال کاشتن گیاه و آبیارى گلدان است یا در حال پختن غذا در آشپزخانهای روشن با پردههای گلدار. چهرهاش آرام و راضى است. مثل کسى که زندگی با او خوب تا کرده و تبدیل به مادربزرگی کلاسیک شده؛ از این زنان سالخورده سرد و گرم چشیدهاى که مىتوانند لبخند بزنند و اطمینان دهند همه چیز خوب مىشود.
ولى با دیدن بعضى عکسها ته دلم لرزید. تصویر آینده آدمهایى که مردهاند و زمان برایشان متوقف شده است. بچههایی که هرگز بزرگ نشدند. پدر و مادرهایى که به پیرى نرسیدند. جوانهاى مردهای که هرگز کلاه بره فرانسوى بر سر نگذاشتند و در کافهای خیابانى با کروسانی بزرگ در دست رو به دوربین نخندیدند، لباس سفید عروسى نپوشیدند، پلیس و خلبان و گلفروش و قاضى و آتش نشان نشدند و در سالهاى آخر عمر به کسى اطمینان ندادند که همه چیز خوب مىشود.
حالا دارم به مادر و پدرهایی فکر مىکنم که دارند آخرین عکس فرزند براى همیشه رفتهشان را به این پیشگوی تصویرساز مىدهند تا او را در روزهاى جوانى ببینند؛ با چهرهای تازه و پررویا و چشمهایی درخشان از امید و شور حیات در جشن فارغالتحصیلی؛ درست مثل انسانی زنده و معمولی که قرار است امشب به خانه برگردد و ساعتش را برای صبح روز بعد کوک کند.