قصه های گمشده - ۴۴ | ناصرخان که بود و چه کرد؟
فارس؛ جایی که ناصر و خسرو پسران صولتالدوله قشقایی از تبعید در تهران به شیراز برگشتند و ...
هفت صبح| رضا شاه هنوز پایش را از ایران بیرون نگذاشته بود که تمام آن گرایشهای مرتجعانه برای تجزیه ایران دوباره سر از مرداب برآوردند. طبیعتا من طرفدار رضاشاه نیستم اما این گرایش به کندن هر گوشه ایران که از دوره مشروطه و با توجیهات مختلف و البته در مفهوم مبارزه با ظلم حکومت مرکزی شکل گرفته بود از زشتترین اتفاقات ایران معاصر است.
در گیلان، در کردستان، در خراسان، در خوزستان، در آذربایجان و.... هرچند برخی از رهبران این نهضتها که داعیه مبارزه با ظلم و همین طور ایدههای مذهبی و یا انقلابی داشتند در حال حاضر به عنوان قهرمان ملی ستایش میشوند و اسمشان روی خیابانها و میدانهاست. البته در کشوری که نام یک عضو کمیته مرکزی سازمان مجاهدین روی مهمترین دانشگاه این سرزمین است و برای گذاشتن اسم محمد مصدق روی یک خیابان فرعی آن مقاومتهای حیثیتی و شداد و غلاظ شکل میگیرد نباید انتظار چندانی داشت!
29 شهریور 1320 برخی عشایر قشقایی در استان فارس در دورانی که کشور در هرج و مرج ورود متفقین بود و رضاشاه از منصب خود عزل شده بود یک میتینگ سیاسی اعلام کردند که از سیاست تخته قاپوی رضاخانی تخطی خواهند کرد و زندگی عشایری خود را از سر خواهند گرفت. به مدت یک دهه تمام عشایر بختیاری و قشقایی مجبور به یک جانشینی شده بودند که اصطلاحا به آن تخته قاپو میگفتند.
رضاخان که با توجه به حوادث مشروطه و ماجراهای پس ازآن از قدرت نظامی عشایر و تحرک غیرقابل کنترل آنها بهخصوص ایل بختیاری میترسید سعی کرد اینگونه عشایر را به یک نوع زندگی دیگر عادت دهد و در واقع اجبار کند. حتی بختیاریها و قشقاییها را مجبور کرد در روستاهایی جدیدالتاسیس مستقر شوند. اما با رفتن رضاشاه همه این ماجرا و این اجبار ظالمانه از هم پاشید.
برگردیم به فارس. جایی که ناصر و خسرو پسران صولتالدوله قشقایی از تبعید در تهران به شیراز برگشتند و علم مخالفت با دولت مرکزی را برافراشتند. یک میتینگ در منطقه چنارراهدار برگزار کردند و بیعت بقیه بزرگان قشقایی را گرفتند و یک فهرستی از درخواستها را به سمت تهران روانه کردند که بیشتر حالت اولتیماتوم داشت. آن هم برای قوامالسلطنه که بر مقام نخست وزیری نشسته بود و در مورد این مسائل شوخی نداشت.
درخواستهای ناصر قشقایی از دولت در واقع به نوعی اعلام خودمختاری فارس محسوب میشد. قوام جواب سختی را به این درخواستها داد و سپس غائله فارس شروع شد. عشایر به پاسگاههای بین راهی حمله کردند و خود ناصرخان بوشهر را به محاصره درآورد. ازآن طرف گروههای دیگر عشایر وارد نبرد برای تسخیر کازرون شدند. مداخله نیروی هوایی و خالی کردن حدود 200 کیلو بمب به جای ضربه به نیروهای جنگجو موجب تلف شدن صدها گوسفند و بز از احشام طایفه کشکولی شد.
نیروهای قشقایی با حمله به کازرون در نبردی که چند روز به طول انجامید این شهر را تصرف کردند. بوشهر هم در محاصره ناصرخان تاب نیاورد و به دست قشقاییها افتاد. در مرکز خطر احساس میشد. سرلشگر زاهدی پروژه مذاکره با ناصرخان را پیش برد. درست در آستانه سقوط نهایی شیراز از عصر روز ۱۶ مهر سرلشکر زاهدی و امیر همایون بوشهری با حضور چند تن از علما با ناصرخان در آقچشمه دیدار و بین پیشنهادات دو طرف توافقی حاصل شد.
این توافق هنوز مشخص نیست چگونه کسب شده است چرا که عشایر در همه زمینهها دست پیش داشتند. بههرحال عشایر قشقایی بین سالهای 1320 تا 1324 تقریبا بر استان فارس و بوشهر و بخشهایی از کهگیلویه و بویراحمد تسلط داشتند و همزیستی مسالمتآمیزی با نیروهای نظامی را تجربه کردند. اما وقتی در سال 1324 ارتش برای سرکوب تجزیهطلبان آذربایجان با شدت و حدت وارد جنگ شد ناصرخان باز هم در حرکتی پیش بینی نشده تلگرامی برای قوام(که پس از سه سال دوباره بر مسند نخست وزیری نشسته بود) فرستاد با این مضمون که قشقاییها میخواهند در رکاب ارتش با تجزیه طلبهای پیشه وری بجنگند.
او سپس پیروزی ارتش و بازپسگیری آذربایجان را نیز به دولت و ارتش تبریک گفت و به نوعی بر حاکمیت دولت مرکزی بر فارس گردن نهاد. خسروخان(برادر ناصر) هم با صدور بیانیهای از اهالی فارس درخواست کرد برای جشن پیروزی در آذربایجان در مسجد وکیل حضور به هم رسانند.
اما داستان ناصرخان بعد از این ماجرا جالبتر است: در سال ۱۳۲۶ ناصر خان به نمایندگی شیراز در مجلس شورای ملی انتخاب شد اما نمایندگی را نپذیرفت. در سال ۱۳۲۸ با تشکیل مجلس سنا به عنوان سناتور فارس از جانب شاه منصوب شد. در جریان نهضت ملی شدن نفت از دکتر مصدق و جبهه ملی حمایت کرد و پس از کودتای ۲۸ مرداد، همچون برادرانش ملک منصور خان، محمدحسین خان و خسروخان، در حالی که مورد غضب محمدرضا قرار گرفته بود، با کمک سپهبد زاهدی که با وی از زمان پدرش آشنایی دیرینه داشت، جان سالم به در برد و موفق به خروج از کشور و در حقیقت به خارج از کشور تبعید شد.
در دوران تبعید، تمام اموال و داراییهای ناصرخان که باغ ارم شیراز و املاک زیادی را شامل میشد، مصادره و توقیف شد... وی بعدها همچنین از طریق دوستان فعال در جبهه ملی به طرفداران انقلاب ملحق شد و در زمان نخستوزیری شاپور بختیار در دی ۱۳۵۷ در زمانی که شاه هنوز در ایران بود، بعد از ۲۵ سال تبعید به ایران مراجعت کرد.اما بعد از انقلاب نیروهای وفادار به او در فیروزآباد با انقلابیون درگیر شدند و ناصرخان در فرار از زندان و حکم اعدام باز هم از ایران گریخت و در سال 1362 و در 84 سالگی در لاس وگاس دیده بر این جهان بست.