تکنگاری| جای خالی احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی فرزندی از کرمان، متولد ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ بود و ۲۰ تیر ۱۴۰۲ دنیای شعر و داستانی را برای همیشه ترک کرد و رفت
هفت صبح| در سال۱۳۴۳ احمدرضا احمدی بههمراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوریعلاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه ادبی طُرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کردند. آرم این گروه یک خروس بود و اعضای آن را اغلب دانشجویانی تشکیل میدادند که سودای انقلابی ادبی را در سر داشتند و آثار یکدیگر را در نشستهای ادبی نقد و بررسی میکردند.
با سرمایه گروه، شماری از آثار نسل جوان نیز بهنشر رسید. هنگامی که کانون پرورش فکری کودکان پایهگذاری شد، فیروز شیروانلو و سپس سیروس طاهباز به نویسندگان و شاعران باتجربه و جوان کار سفارش میدادند تا روند نگارش و انتشار کتابهای کودک فارسی پایه شکل بگیرد. در این میان کاری نیز به احمدرضا احمدی سفارش داده شد. نتیجه کار داستان «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید» بود که در سال ۱۳۴۹ منتشر شد.
کتابی که عباس کیارستمی تصویرسازش بود. کتابی که بسیار مورد تقدیر قرار گرفت و خیلی سریع توقیف و جمعآوری شد. احمدی در مهر۱۳۴۹ به استخدام کانون پرورش فکری درآمد و سالها در آنجا برای بچهها کار کرد. او تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید نشر آثار موسیقی برای کودکان فعالیت کرد و در همین زمینه نیز کارهای باارزشی در زمینه موسیقی کودک یا ادبیات همراه با موسیقی با مدیریت او منتشر شد.
از آن پس تا سال۱۳۷۳ یعنی موعد بازنشستگی در بخش انتشارات کانون با سِمت ویراستار فعالیت میکرد،اما کار نوشتن داستانهای کودکان را به جز کتاب یادشده تا سال ۱۳۶۴ که کتاب «هفت روز هفته دارم» دیگر ادامه نداد. این کتاب البته غیرداستان بود. در سال ۱۳۶۸ او داستانهای «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» و «نوشتم باران، باران بارید» را منتشر کرد.
از سال ۱۳۶۹ با همکاری نادر ابراهیمی مجموعه کتابهایی را به نگارش و انتشار درآورد که کار او را در این گستره تثبیت کرد. او را با روحیه کودکانهاش به یاد میآورند که دنیای بچهها رو خوب میشناخت؛ پیرمرد ۱۵ سالهای میخواندند که روحیه و دنیای خاص خود را داشت. نویسنده و شاعری پرکار که به قول خودش هر سال یک کتاب شعر چاپ کرده و یک سال بیکار نبوده است. او میگفت: «اهل هیچچیز نیستم و از صبح که بیدار میشوم تا شب باید کاری انجام بدهم.»
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد. احمدی در سالهای اخیر به نقاشی نیز رو آورده بود؛ او گفته بود خلق و سپس نمایش این آثار آبرنگی که شاید با انتقاداتی هم روبهرو شد، نه از تفنن بوده و نه از سر دل خوشی! بلکه در روزهای انهدام روحی او خلق شده بود. سقف آسمانش پایین آمده بود و نفسش به تنگی میرفت؛ همین راه او را به سمت آتلیه دوستش که مملو از نشاط جوانی بود باز کرد. احمدی جان دوباره گرفت و خودش را دوباره به یاد آورد.