کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۲۰۷۴
تاریخ خبر:

قصه های گمشده - ۲۹ | زندگی‌ و‌ زمانه‌ یک‌ جامعه‌شناس‌ مرموز

قصه های گمشده - 29 | زندگی‌ و‌ زمانه‌ یک‌ جامعه‌شناس‌ مرموز

پسر مارکسیست یک پدر سابق روحانی که در دوره‌ای در خدمت اندیشه‌های خاص رضاخان درآمده بود

هفت صبح| یکشنبه نوشتیم که بقا و زندگی احسان نراقی در سال‌های پرآشوب سیاسی ایران واقعا غیرقابل تحلیل است. همه چیز در مورد نراقی با مجموعه‌ای از تناقضات و تعارضات همراه شده است. مثلا پدر او روحانی بود اما لباس روحانیت را کنار گذاشت و مسجد آقا بزرگ کاشان را با مدیریت خود و همسرش (از اقوام آیت‌الله کاشانی) به یک مدرسه دخترانه بدل کرده بود که  خشم روحانیت و طلبه‌ها را برانگیخته بود. احسان نیز در هنگام تحصیل در تهران و در گرفتن دیپلم از دارالفنون جذب موج مارکسیسم وحزب توده شده بود تا ‌آنجا که پدرش او را به ژنو فرستاد.

 

پسر مارکسیست یک پدر سابق روحانی که در دوره‌ای در خدمت اندیشه‌های خاص رضاخان درآمده بود. احسان در بازگشت به ایران در سال 1331 با آیت‌الله کاشانی به عنوان مهم‌ترین چهره مذهبی ایران همنشین شد و بعد هم در دولت ملی گرای مصدق فعالیت کرد. می‌گوید: «در سال 1332 فکر من با مصدق و روح و قلبم با کاشانی بود.» یا جایی دیگر: «من با تماس‌هایی که با برخی دوستان خارجی داشتم، توانستم اطلاعاتی را گردآوری کنم که رکن دو ارتش (یعنی بخش ضد جاسوسی) نمی‌توانست و یا نمی‌خواست آن‌ها را در اختیار دکتر مصدق قرار دهد.

 

من این اطلاعات را به خود وی منتقل می‌کردم. هر بار چنین اطلاعاتی را به وزیر کشور دولت مصدق یعنی دکتر صدیقی می‌دادم بی‌خبری دستگاه دولتی برای هر دو تعجب برانگیز می‌شد... پل ماتیو که در حال حاضر سرهنگ بازنشسته ارتش فرانسه است... تا می‌توانست به من اطلاعاتی درباره فعالیت انگلیس در ایران می‌داد... من بی‌درنگ به مطب دکتر غلامحسین مصدق فرزند مصدق رفتم... جریان را به او گفتم.»  ‌با این حال پس از کودتا جایگاهش تکان نخورد.

 

کسی که هم سابقه مارکسیسم داشته و هم معاشرت با روحانیت انقلابی و هم همکاری با حکومت مصدق، ‌به سادگی در دوره بعد هم به کار ادامه می‌دهد. نراقی بیست روز بعد از کودتا و در حالی که به آیت‌الله کاشانی منتسب بود، در اداره آمار عمومی وزارت کشور مشغول به کار شد. وقتی در میانه دهه سی برای تکمیل تحصیلاتش به پاریس می‌رود و همکاری با یونسکو را نیز آغاز می‌کند ناگهان در بازگشت به تدریج  به چهره محبوب دار و دسته فرح در دربار تبدیل می‌شود که عاشق روشنفکران فرانسوی مسلک بودند.

 

در همین دوران است که پاکروان رئیس ساواک  که خودش هم یکی از این فرانکوفیل‌های مشهور دستگاه امنیت بود خواستار استفاده از تحقیقات اجتماعی نراقی درباره بافت جامعه ایرانی می‌شود  آن هم در ازای ماهی سه هزار دلار دستمزد. به این ترتیب، سرنوشت این جامعه شناس زیرک را ناگهان به همکار تحلیلگر ساواک تبدیل کرد. عجیب آنکه چهره‌هایی در ساواک حضور داشتند که مدام از سابقه نراقی در همکاری با کمیته دانشجویان حزب توده در اروپا گزارش‌هایی تهیه و برای مقامات می‌فرستادند اما نراقی از حاشیه امنیت شگفت‌انگیزی برخوردار بود.

 

تا آنجا که این استاد دانشگاه تهران به استاد دانشکده ساواک بدل می ‌شود و برای اعضای سازمان امنیت درس‌هایی مثل شیوه‌های جنگ‌های روانی را آموزش می‌دهد! حیرت‌انگیز نیست؟ حتی فعالیت او در ریاست مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی هم شگفت‌انگیز است. مثلا درست در روزگاری که جلال‌آل‌احمد در حال تدارک کانون نویسندگان ایران است، ‌نراقی با هماهنگی با ساواک آل‌احمد را دعوت می کند تا یک مسافرت چند ماهه به افغانستان بکند تا  بهتر متوجه پیشرفت‌های ایران بشود!

 

پرویز ثابتی رئیس ساواک تهران می‌نویسد: «چون آقای دکتر نراقی قبلا در این‌باره با اینجانب مذاکره نموده بود، مراتب موافقت ساواک با اعزام آل‌احمد به افغانستان، تلفنی به ایشان اطلاع داده شد.» ابوالحسن بنی‌صدر، حسن حبیبی، ناصر تکمیل همایون از چهره‌های جوانی بودند که با موسسه  مطالعات و تحقیقات اجتماعی همکاری می‌کردند. او در طول دهه چهل و پنجاه از طرفی توانست میان دانشجویان جوان ملی‌گرا و مذهبی خود را به عنوان چهره‌ای مستقل و شجاع نشان دهد و ازآن سو در همکاری با گروه‌های امنیتی اعتراضات دانشجویی را کنترل کند.

 

  او به چهره‌ای رازآلود بدل شده بود که هم با سران و کارشناسان ساواک ملاقات می‌کرد و هم با دانشجویان اپوزیسیون خارج از کشور روابط نزدیکی داشت. او گه‌گدار از نفوذ خود برای حل مشکل اعضای جامعه روشنفکری استفاده می‌کرد. مثل کارهایی که در مورد هما ناطق و منوچهر هزارخانی و ناصر پاکدامن انجام داد و گره‌های سیاسی و امنیتی آنها را گشود و حل کرد. از او در  دوران انقلاب نقل است که: «من آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشور گفتم شما که این اعلامیه‌های تند را امضاء می‌کنید، در طول چند سال کدام یک از کتاب‌های شما را سانسور کردند و به چاپ نرساندند و گفتم هما خانم!

 

شما که استاد دانشگاه هستید، نه تنها جلو چاپ کتاب‌هایت را نگرفته‌اند بلکه هزینه چاپ آن را هم دستگاه داده؛ پس چرا تندروی می‌کنید؟ یک مقدار معتدل‌تر باشید. شما که مثل سلطان‌پور توده‌ای که تازه از زندان آزاد شده نیستید.»  در 27 اسفند 1356 و در حالیکه دو تظاهرات  مهم قم و تبریز دورنما را برای حکومت تیره ساخته بود، ‌نراقی بار دیگر به میدان می‌آید و در یک برنامه تلویزیونی به همراه علیرضا میبدی و حسن شهباز شرکت می‌کند و ضمن رد کردن فرضیه آزادیخواهی معترضین؛ مسئله را به رعایت عدالت در چارچوب حکومت سلطنتی تنزل می‌دهد. 

خب قول می‌دهم پنجشنبه داستان احسان نراقی را تمام کنم. قول می‌دهم!

 

 

کدخبر: ۵۶۲۰۷۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر