قصههای گمشده - ۲۵| شاهزادهای که جان ملکه انگلیس را نجات داد!
داستانهایی جالب از مجدالدوله، پسردایی ناصرالدین شاه
هفت صبح| میخواهیم وارد یک شاخه تو در توی دیگر از خانوادههای اشرافی ایرانی شویم که خب پیچ و تابهای جالبی داشته و در بخش نوه و نبیره به بازیگران مشهور سینمای معاصر ختم شده است.
نام پرآوازه این خاندان مجدالدوله است. مهدیقلیخان مجدالدوله که خواهرزاده مهد علیا بود و پسر دایی ناصرالدین شاه و هرچند بیست سالی از او کوچکتر بود. نسبش به تیره قوانلوهای قاجار میرسید که همیشه با تیره دولوها در جدال و خونریزی بودند و جدش هم امیرسلیمان خان قوانلو بود که از یاران نزدیک آغا محمدخان به شمار میرفت.
بگذریم. بیایید به همین مجدالدوله بپردازیم که خود اعجوبهای بوده است. اهل شکار و ورزش و تیراندازی و چهره معتمد ناصرالدین شاه که همیشه در کنار او به سر میبرد. میگویند فرانسه را هم خوب حرف میزد و موجب شد تا ناصرالدین شاه در هر سه سفر طولانیاش به اروپا او را در کنار خود داشته باشد. اما دو سه روایت شگفتانگیز درباره مجدالدوله وجود دارد.
اول این که در سفری به پاریس در سال 1260 و در حالیکه او یک مرد سی ساله بود در هنگام بازدید از برج ایفل از مرد عنکبوتی فرانسویها میگویند که از این برج بدون استفاده از طناب و وسایل این گونه بالا رفته است. مجدالدوله هم بلافاصله و بدون هیچ آمادگی قبلی در پای برج لباس از تن میکند و تصمیم میگیرد از دیواره فلزی برج بالا برود. عجیب آنکه این اعجوبه این کار را به خوبی انجام میدهد و حتی رکورد مرد فرانسوی را هم میشکند.
اما هنرنماییاش در لندن حتی از این هم عجیبتر بوده. وقتی که در یک گردش سلطنتی ناصرالدین شاه با ملکه انگلیس در یک کالسکه و به گردش در املاک سلطنتی و هاید پارک میپردازند و مجدالدوله هم همنشین ناصرالدین شاه در این سفر تفریحی بوده است که اسبها به دلیلی نامعلوم رم میکنند و کالسکه چی هم خودش را پایین میاندازد تا جان خود را نجات دهد و در همین معرکه است که مجدالدوله وارد عمل میشود و مثل فیلمهای وسترن با پرش روی اسبهای متعدد کالسکه خودش را به اسبهای آخر میرساند و افسار آنها را به دست میگیرد. دربار انگلیس هم به پاس نجات دادن جان ملکه (شاه ایران خیلی برایشان مهم نبوده انگار) مدال و نشان سن ژرژ را به او اهدا میکنند که حامل مستمری تا آخر عمر و قرار گرفتن در پناه دولت انگلیس میشد.
این اعجوبه ربع قرن بعد و در حالیکه مردی جا افتاده و 55 ساله بود، در سال 1285 در حمایت از نوه ناصرالدین شاه یعنی محمدعلی میرزا در مقابله با فاتحان تهران، به زندان میافتد و به اعدام محکوم میشود که پسرانش سراغ سفیر انگلیس میروند و داستان نشان سلطنتی پدرشان را به سفیر یادآوری میکنند و موجب میشوند تا مجدالدوله از پای طناب دار نجات پیدا کند و به زندگی خود برگردد.
از دیگر عجایب زندگی مجدالدوله یکی این که به شکل پیاپی با دو دختر ناصرالدین شاه ازدواج کرد. اولی فخرالدوله دختر نازپرورده ناصرالدین شاه بود که خط خوشی داشت و باسواد و با دانش بود و دستی هم بر نقاشی داشت و شعر هم میگفت و عاشق مجدالدوله شد و با او ازدواج کرد اما پس از هشت سال در 33 سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت.
مجدالدوله بلافاصله با دختر دیگر ناصرالدین شاه یعنی والیه ازدواج کرد که این یکی هم مثل خواهرش دچار بیماری سل شد و فوت کرد. اما فکر نکنید که مجدالدوله پس ازآن بیکار نشست. از او 18 ازدواج دیگر ثبت شده که همه آنها قبل از مجدالدوله مردند (مثل معصومهخانم دختر کامران میرزا که او نیز جوانمرگ شد یا دختر رکنالدوله برادر ناصرالدینشاه که بر اثر بیماری در سن جوانی فوت شد و یا خواهر علی خان ظهیرالدوله که او هم زود مرد) و او در هنگام مرگ یعنی در سال 1316 و در حالیکه 87 سال عمر داشت مجرد بود! جالب آنکه مجدالدوله در همان روزی که سکته قلبی کرد به یک سواری مفصل در املاک خود مشغول بود و هیچ نشانهای از ضعف و پیری در وجودش مشخص نبود.
از نوه نتیجههای پرشمار او میتوان به دو اسم مهم اشاره کرد. اولی قمرالملوک امیر سلیمانی که بعدها دل از دل رضا خان برد و موجب شد تا در سال 1301 و در آغاز دوران کیا و بیای رضاشاه با نام جدید توران با او ازدواج کند. اما فشار تاجالملوک و نسب قاجاری آشکار توران موجب شد تا یک سال بعد رضاشاه او را طلاق بدهد. توران مادر غلامرضا است. یک نوه مشهور دیگر مجدالدوله سعید امیرسلیمانی بازیگر مشهور سینماست و البته دو فرزندش یعنی کمند امیرسلیمانی و سپند امیرسلیمانی!