قصههای گمشده-۲۳ | منظومه منیره و منوچهر
داستان منیره فرمانفرمائیان
هفت صبح| منیره فرمانفرماییان احتمالا مهمترین چهره زن جامعه هنری ایران است. گروهی ارزش جهانی آثارش را طوری ارزیابی میکنند که او را حتی فراتر از فروغ فرخزاد به عنوان تاثیرگذارترین زن هنرمند ایرانی قلمداد میکنند. اما داستان زندگی این زن خلاق و هنرمند خودش فوقالعاده جالب است. او اسم فرمانفرماییان را با خود یدک میکشد اما از این خاندان نیست.
او در قزوین زاده شد از پدری که اصالتا شاهرودی بود. باقر شاهرودی. باقر شاهرودی تاجر پارچه در قزوین بود و دستی بر قلم داشت و در محافل فرهنگی رفت و آمد میکرد و در هنگامه مشروطه فعالیتش هم بیشتر شد و میگویند دوستی دورادوری با رضاخان میرپنج هنگام اسکان نیروهای قزاق در قزوین به هم زد.
در سال 1300 یحیی واعظ قزوینی که از بزرگان قزوین بود و سرحلقه گروهی از صوفیان شهر، روزنامهای به نام نصیحت راهاندازی کرد و باقر شاهرودی شد سردبیر آن.(این یحیی واعظ قزوینی خودش عموی پدر مرتضی کیوان محسوب میشود) این روزنامه اما توقیف میشود و واعظ به تهران میآید تا مشکل روزنامه را حل کند.
همان زمان رضاشاه که در تدارک ماجرای جمهوریت بود و از مخالفتهای ملکالشعرای بهار عصبانی بود دستور ترور ملکالشعرا را داده بود. از بد حادثه واعظ قزوینی هم بسیار هم هیکل و شبیه بهار بود و هنگامی که از مجلس بیرون میآید هدف گلوله تروریستها قرار میگیرد و بدن نیمه جانش هم با ضربات چاقو مورد جراحتهای سنگین قرار میگیرد و میمیرد.
مشهور است که رضا شاه در مهمانی سفارت فرانسه بود که این خبر را شنید و از شادی مرگ بهار خندهای عمیق بر چهرهاش نشست اما ساعتی بعد اصل ماجرا را فهمید و به شدت عصبانی شد! مرگ واعظ قزوینی در سال 1304 رخ داد و تنها تاثیرش ترسیدن ملکالشعرای بهار بود که ازآن پس دست از مخالفت با رضاخان برداشت و در ماجرای تاجگذاری سلسله پهلوی زبان در کام کشید. بگذریم.
داشتیم از پدر منیره فرمانفرماییان میگفتیم رسیدیم به جازدن ملکالشعرای بهار! بگذریم. هرچه بود در سال 1308 باقر شاهرودی از قزوین به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد و به همراه خانوادهاش به تهران آمد و منیره از این پس در تهران تحصیل میکرد. در حالیکه هشت سال بیشتر نداشت. پدر یک کارگاه قالیبافی هم تاسیس کرده بود و منیره طرحهای قالیها را روی کاغذ نقاشی میکرد.
بیست ساله بود که رفت هنرکده دانشگاه تهران که بعدها نامش شد دانشکده هنرهای زیبا (چه اسم قشنگی). داریم از دوران پس از شهریور بیست حرف میزنیم. در میان نیروهای آمریکایی حاضر در تهران یک افسر هنرشناس با منیره جوان و متجدد دوست میشود و به او از نقش و نگارهای باستانی میگوید. منیره در سال1324تهران را به مقصد پاریس ترک میکند. در پاریس با یک پسر نقاش یاغی و تکرو ایرانی آشنا میشود که دقیقا همسن خودش بود. هردو آذر ماه 1301. آنها هردو تصمیم میگیرند پاریس جنگزده را رها کنند و به سمت آمریکا بروند. پس با یک قایق بخار درآبهای ناآرام و نا ایمن اقیانوس اطلس به سمت آمریکا حرکت میکنند. در این سالها پدر منیره در تهران کم کم تا مقام وزارت پیش میرود و یک دوره وزیر کشاورزی میشود.
منیره و منوچهر ماجراجوییشان را در نیویورک شروع میکنند. هردو در شاخههای خاص هنری خود. هردو جوان و زیبا. و هردو ثروتمند. منوچهر زودتر به یک چهره معتبر نقاشی تبدیل میشود و حتی در سال 1330 اولین نمایشگاه خود را نیز در نیویورک برپا میکند. منیره نیز که در دانشگاه کرنل نقاشی و طراحی خوانده و دورههای مدرسه طراحی پارسونز را نیز پاس کرده است در محافل روشنفکری نیویورک مورد توجه ویژه قرار میگیرد. و با بزرگانی مثل جکسن پولاک و اندی وارهول دمخور میشود و حتی حرفهایی درباره عشق میان او و اندی وارهول نیز در میان است.
او حالا یک زن 35 ساله هنرمند و جذاب است. در اوایل دهه سی منیره از منوچهر یکتایی جدا میشود و راه زندگی خود را عوض میکند. یکتایی از همان موقع در آمریکا میماند و به جز چند سفر دیگر به ایران نمیآید و برای خودش اسم و رسمی به هم میزند. منوچهر بعدها با یک تصویر گر مشهور کتابهای کودک ازدواج میکند. منوچهر یکتایی در سال 1398 و در حالیکه به یک چهره مشهور بینالمللی تبدیل شده بود و در سن 97 سالگی میمیرد. درست در فاصله چندماه بعد از درگذشت منیره! این زوج جوان عاشق ماجراجو که تقریبا در یک ماه و یک سال به دنیا آمده بودند همزمان با هم میمیرند.
اما برگردیم به داستان منیره. منیره در همان آمریکا با یک دانشجوی حقوق دانشگاه کلمبیا آشنا میشود که نام عجیبی داشته است: ابوالبشر فرمانفرماییان! پسر زن دوم عبدالحسین فرمانفرما و برادر مریم فیروز. حقوقدان متجدد که به پاپیونهای رنگ و وارنگش در تهران مشهور شده بود و به عنوان یک حقوقدان علیه نهضت ملی شدن نفت در ایران قلم میزد اما در نهایت اکثر زمان عمرش را درآمریکا به سر برد.
منیرهدر گذر از منوچهر یکتایی و اندی وارهول و بقیه دوستان با ابوالبشر فرمانفرماییان ازدواج کرد و خودش را وصل کرد به جنجالیترین خانواده ایران معاصر. بقیه داستان را سهشنبه نقل خواهم کرد....(ادامه دارد)