قصههای گمشده - ۲۸ | راهنمای کاربردی نجات از توفانها
فرح گفته بود رضا کتاب نمیخواند. فقط چت میکند!
هفت صبح| یک: احسان نراقی در جوانی کمونیستی دو آتشه بود که در نهضت ملی شدن نفت با آیتالله کاشانی کار کرد، بعد با دستگاه دولت مصدق ارتباط گرفت و جزو اساتید دانشگاه تهران شد، بادولت پس از کودتا رابطه خوبی به هم زد، مشاور و معتمد فرح شد و در دوران انقلاب بیش از هشت بار برای مشاوره نزد محمدرضا رفت و پس از انقلاب هرچند دوبار به زندان رفت اما جان سالم به در برد و در نهایت توانست به راحتی بین ایران و پاریس رفت و آمد کند. در ایران به ملاقات سیاستمداران و روزنامهنگاران میرفت و در پاریس همچنان همنشین فرح بود!
دو: اگر روزنامه زن برای من با ملاقاتهای گاه و بیگاهم با احمدرضا احمدی در ذهنم مانده است، دوران کارم در اعتماد با ملاقاتهای غیرمنتظره با احسان نراقی که در سفر میان تهران و پاریس به دفتر اعتماد سر میزد و آخرین گفتوگوهایش با فرح دیبا را برای ما نقل میکرد در خاطرم ثبت شده است. موقعیت سوررئالی بود. یادم است روزی میگفت که در آخرین سفرش به پاریس به فرح دوتا کتاب داده که به رضا بدهد و فرح گفته بود رضا که کتاب نمیخواند. فقط چت میکند!
سه: دبیرستان پهلوی در شهر کاشان در اواخر دوره رضاشاه دو تا دانشآموز زبده داشت. سهراب سپهری که قبلا در موردش مفصل نوشتیم و دیگری احسان نراقی. جامعه شناسی که تا معاونت یونسکو پیش رفت. در دوره دانشجویی کمونیست شد و در کنگره بوداپست شرکت کرد و همنشین نویسندگان مهاجر ایرانی در فرنگ شد (از بزرگ علوی تا صادق هدایت) و بعد دست از مرام کمونیسم شست و به دربار روی آورد و معتمد فرح و محمدرضا شد.
چهار: احسان نراقی در سال 1305 به دنیا آمد. دو سال از همشهریاش سهراب سپهری بزرگتر بود. از خاندانی که به روحانیون طراز اول خود مشهور بود هرچند پدرش رخت روحانیت را کنار گذاشته بود. تا کلاس یازده در دبیرستان پهلوی کاشان بود و بعد دیپلمش را از دارالفنون گرفت و بعد تحصیل حقوق در دانشگاه تهران کرد و بعد رفت ژنو. لیسانس را از ژنو گرفت و دکترایش را از سوربن. در همین دوران بود که عقاید کمونیستی آشکاری به هم زده بود.
وی در سال ۱۳۲۸ در فستیوال جوانان کمونیست در بوداپست شرکت کرد و در سال 1330 نیز ریاست هیات ایرانی شرکت کننده در برلین شرقی را به عهده داشت.اما بعدها به سادگی این مرام را کنار گذاشت. مثل آب خوردن! در پاریس و ژنو که بود با بزرگ علوی میگشت و صادق هدایت و حتی محمد علی جمالزاده. او البته از همه این بزرگان بسیار جوانتر بود. خودش میگوید که روز قبل از این که صادق هدایت خودکشی کند به واسطه احسان نراقی قرار بود ویزای سوئیس برای هدایت اخذ شود تا او به ژنو بیاید اما به دلیلی این اتفاق نمیافتد و هدایت که بسیار بیقرار بود همان شب خودکشی میکند.
(روایتی دیگر هست که با ترور رزمآرا در تهران در اسفند 29 که شوهر خواهر هدایت بود، موجب شده بود تا واسطه سفارت ایران در پاریس در رساندن پول به هدایت اخلال ایجاد کند و اعتیاد هدایت به هروئین هم قوز بالاقوز شده بود و...) به ایران که برگشت ایدههای کمونیستی خود را کنار گذاشته بود. اوج نهضت نفت بود و به خاطر خویشاوندی مادرش با آیتالله کاشانی به عنوان چهرهای معتمد و رابط میان محافل دانشگاهی و روحانیت انقلابی به کار گرفته شد.
بعد با توصیه دکتر صدیقی جامعه شناس و وزیر کشور دولت مصدق، در دانشگاه تهران استاد شد. اما با شکست مصدق، نراقی باز هم توانست تعادل خود را در حاکمیت حفظ کند. از منصبهای او بین کودتا تا انقلاب میشود به اینها اشاره کرد: مدیریتِ «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی»، مدیریت «اداره جوانان» سازمان آموزش علمی و فرهنگی ملل متحد «یونسکو»، ریاست «مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی کشور».
او در این منصبها نقش مشاور اعظم حکومت را پیدا کرده بود و حتی پاکروان و نصیری هم به سراغش میرفتند تا از او مشاوره بگیرند! ساواک در سال ۱۳۵۲ چنین درباره وی نوشته است: «نامبرده فردی است شهرتطلب که دارای زیربنای فکری متمایل به چپ بوده و احتمالاً از طرف یکی از کشورهای غربی تقویت و مورد استفاده واقع میشود و تلاش دارد برای به دست آوردن مشاغل بهتر در آینده، خود را به مقامات مؤثر کشور نزدیک کند.»
در ادامه این گزارش میافزاید که «تمجید از نامبرده زیانی نخواهد داشت و میتواند بلندگوی تبلیغاتی موافق باشد.» و نراقی در تمام این موارد ژست آکادمیک خود را حفظ کرده بود. در واقع مدام باسرشاخههای قدرت و استبداد در تماس بود اما به شکل عجیبی خود را میتوانست مبرا نشان دهد. در این دوران بنی صدر و حسن حبیبی و صادق قطبزاده از شاگردان او بودند. شاگردانی که به تناوب جان او را در مهلکههای پس از انقلاب نجات دادند. او حتی در دهه پنجاه به موازات نزدیکیاش به فرح و دربار به یکی از تئوریسینهای حزب رستاخیز هم بدل شده بود!
پنج: همسرش آنژل شیبانی عرب بود. از خانواده شیبانی عرب که در شیراز بسیار متنفذ بودند. حاصل این ازدواج سه پسر بود که با فاصله سنیهای فاحش به دنیا آمده بودند و پسر دومش در جنوب اسپانیا غرق شده بود.
شش: در توفان انقلاب، در زمانی که محمدرضا برای فهم ماجرا دست به دامان حسین نصر و علی امینی هم شده بود، احسان نراقی هم جایگاه مهمی برای خود یافته بود. او در پاییز 57 بارها به نیاوران رفت و به محمدرضا برای حفظ سلطنتش توصیههایی کرد...
هفت: داستان عجیب احسان نراقی در سالهای پس از انقلاب را سهشنبه برایتان نقل خواهم کرد.