قصههای گمشده-۱۷ | زندگی پرفراز و نشیب اسکندر
ماجرای زندگی اسکندر فیروز، ملقب به پدر محیط زیست ایران
هفت صبح| «علاء پس از جدایی شاه و فوزیه، خیلی علاقه داشت دخترش، ایران، به همسری شاه درآید. اما شاه در جمعی خیلی خصوصی گفته بود« با آنکه ایران دختری بسیار شایسته است و علاء نیز در حکم پدر من است و او را بسیار دوست دارم، اما من از بیم مادر ایران [که فاطمه قراگزلو دختر ابوالقاسمخان ناصرالملک، نایبالسلطنه دوم احمدشاه بود] هرگز جرات نمیکنم با او ازدواج کنم! زیرا از داشتن مادرزنی مثل او بسیار وحشت دارم!» به این ترتیب ایران علاء سرانجام نصیب اسکندر فیروز شد.
این حکایت، ورودی ما به داستان اسکندر فیروز است. مردی که دوستدارانش او را با لقب افسانهای پدر محیطزیست ایران ستایش میکنند و بدخواهانش او را مباشر شکار برای خاندان پهلوی میدانند. مردی که از خانواده فرمانفرمائیان بلند شد. مریم فیروز عمهاش بود. عبدالحسین فرمانفرمائیان پدربزرگش. و همین طور نسبتهای فامیلی با محمد مصدق و سلیمان میرزا و ایرج اسکندری (از موسسین حزب توده) پیدا میکرد.
پدرش در جوانی آجودان احمد شاه بود و بعدها فرمانده تیپ اصفهان شد و دورهای هم استاندار فارس و دورهای هم در دهه بیست وزیر جنگ شده بود. مادرش صفیه نمازی از خانواده بزرگ نمازی بود که زندگیاش در دو پرانتز عجیب خلاصه شده بود: متولد هنگکنگ و متوفی در پاریس. صفیه متجدد بود و یکی از موسسین حزب زنان ایران بود. اسکندر در چنین خانوادهای پا گرفت و در تناقض با موج سرخ کمونیستها در خانوادهاش از یکسو و دلبستگی و وابستگی به خاندان سلطنت از سویی دیگر، برای تحصیل به خارج از کشور رفت و در طول جنگ دوم جهانی مدرک مهندسیاش را در نیوجرسی آمریکا گرفت و مهندس عمران شد و سالها در هند و سیلان به عنوان کارمند یک شرکت آمریکایی به سد سازی مشغول بود. به ایران که بازگشت کشور در ماجرای ملی شدن نفت غرق بود.
از دست روزگار طبق همان حکایتی که بالا گفتیم و نقل شده از یادداشتهای قاسم غنی است به ازدواج با دختر حسین علاء نخست وزیر و رجل سیاسی بلندمرتبه دوران پهلوی درآمد. تاریخ ایرانی نقل کرده که حسین علاء برای ازدواج دخترش ایران با اسکندر کارت عروسی بانمکی را طراحی کرده بود: «قرنها پیش «اسکندر» به «ایرانِ» عزیز ما حمله کرده سبب شده که خون فراوانی ریخته شود. اما این بار شما را به جشن عروسی اسکندر فیروز و ایران علاء دعوت میکنیم که جشن شادمانی است و در آن از خون و خونریزی خبری نیست!»
اسکندر این گونه روی پلکان روابط خانوادگی تا بالاترین سطح ممکن صعود کرد. در دهه سی دو دوره نماینده مجلس شد و میرفت تا یک سیاستمدار کلاسیک ایرانی بشود. اما سرنوشت، خواب بزرگتری برای او دیده بود. میل دیوانه وار اولیه او به شکار از روزی رقم خورد که به همراه پدر و مهمان ارتشی بلندپایه او برای شکار مرغابی به منطقه زرقان و شکار گراز در نزدیکی «رود کر» رفت. لذت آن شب به شکلی بود که او تا انتهای دهه سی به عنوان یک شکارچی حریص در ایران و کشورهای همسایه مشهور شده بود و به خاطر همین شکارها با عبدالرضا پهلوی و منوچهر ریاحی مراوده و در عین حال تضاد منافع پیدا کرده بود.
اما عاقبت آن طور که خودش در کلماتی دراماتیزه شده روایت کرده: او که روزگاری به عنوان یکی از معروفترین شکارچیان ایران شناخته میشد در سال ۱۳۴۶ و زمانی که برای شکار شیر و فیل به آفریقا رفته بود آنچنان از شکار کردن احساس «وازدگی و انزجار» میکند که پس از آن دوربین عکاسی را جانشین تفنگش میکند. در همین سال فیروز به ریاست سازمان تازه تاسیس شکاربانی و نظارت بر صید گماشته میشود. سازمانی که بعدها با تلاشهای او در سال ۱۳۵۰ به سازمان حفاظت محیط زیست ایران تغییر نام میدهد و تا سال ۱۳۵۶ هم به وسیله بنیانگذارش رهبری میشود.او در این دوران به عنوان رئیس سازمان محیط زیست معاون نخست وزیر وقت یعنی هویدا محسوب میشود.
در واقع اگر نام فیروز حالابه نیکی برده میشود به خاطر فعالیتهایش در دهه پنجاه است. بخصوص در دو منطقه خاص تهران که با همت او پارک پردیسان و همین طور باغ گیاه شناسی تاسیس شدند. دو منطقهای که امروزه فخر تهرانیها هستند و مردم و شهروندان اهمیت این دومنطقه و نیت تاسیس آن را به خوبی درک کردهاند. فقط اینها نیست.
او در این سالها پروژههای جاه طلبانهای برای احیای شیر ایرانی را پی گرفت که خب با وقوع انقلاب ناکام ماند و برای محافظت از گونههای مختلف حیوانی در ایران از آهو و قرقاول تا یوزپلنگ و مارال قوانین سفت و سختی را برای محدودیت شکار ثبت کرد. هرچند مخالفانش میگویند این کار در واقع قرق شکارگاهها برای شکارچیان خارجی و آمریکایی و برخی از خانوادههای سلطنتی بوده است.
در دهه پنجاه اسکندر فیروز در میانه فعالیتهای بینالمللی خود وبه کمک تسلطش بر زبان انگلیسی و طیف بزرگ مراودان و معاشرین بینالمللیاش به بالاترین صندلیهای ریاست سازمانهای بزرگ محیط زیستی جهان میرسد و به یک شخصیت بینالمللی بدل میشود. اسکندر در خرداد 58 در آپارتمانش در ساختمانهای سامان ونک بازداشت میشود. دو سال حبس میشود و بعد به اعدام محکوم میشود اما با دخالت یک مقام متنفذ از قم حکم اعدامش به حبس ابد تغییر میکند. و بعد از شش سال آزاد میشود. محبوبیتش در دوران حبس به حدی بوده که میگویند یکی از دزدان آزاد شده از زندان به هنگام سرقت اموال به جا مانده از خلعتبری وزیر خارجه کابینه هویدا، با عکسی از اسکندر فیروز مواجه میشود و به احترام او دست از سرقت بر میدارد و آن طور که خودش ادعا کرده حتی خانه متروکه را جارو میزند و ازآنجا خارج میشود!
اسکندر در دهه هشتاد و نود مورد التفات ویژه حامیان محیط زیست و چهره های فرهنگی اصلاح طلب قرار گرفت. او در ایران ماند و از رفتن به خارج از کشور ابا کرد. در چند محفل رسمی و نیمه رسمی مورد تجلیل قرار گرفت. در نهایت بیماریاش اسکندر را راهی آمریکا کرد. فیروز در اسفند سال 1398 و در سن 94 سالگی در واشنگتن درگذشت.