ستون فقرات | نوه نوه نوه رامبرانت
زنده شدن خاطرات جمعی از فیلم ترسناک نسخه سحرآمیز
هفت صبح| در صفحهام نوشته بودم که هر چند وقت یکبار بیدلیل یاد پسری میافتم که موهایش دچار رشدی توقفناپذیر شده بود. چیز بیشتری ازش یادم نمیآمد اما امیدوار بودم که دیگران هم آن را از یاد نبرده باشند. یکدفعه با سیل نیمهخروشانی از پیام روبهرو شدم. آدمهایی که گفته بودند نهتنها آن فیلم لعنتی را از یاد نبردهاند بلکه تا سالها کابوسش را میدیدهاند. هرکس صحنهای را مرور میکرد و خاطراتمان را روی هم میگذاشتیم.
تلویزیون اسم فیلم را گذاشته بود «نسخه سحرآمیز». یک فیلم فانتزی ترسناک کانادایی درباره پسری که پا به خانهای متروک میگذاشت، با صحنهای ترسناک روبهرو میشد، از ترس کچل میشد، در خواب جادوگری را میدید که برای درمان کچلیاش معجونی سحرآمیز میسازد و پسر در بیداری معجون را به کلهاش مالید و بعد از آن نتوانست جلوی رشد عجیب موهایش را بگیرد. بعد بحث به قلم موی جادویی و فرو رفتن در دل نقاشیها کشیده شد و دوستی که معجون را به زانوهایش مالید و مو از پاچه شلوارشهایش بیرون زد. آن موقع بود که فهمیدیم باز گول خورده بودیم و اینهم ماجرایی بوده مثل دوقلوهای افسانهای و عموی سوباسا اوزارا.
سالها از آخرین باری که این فیلم را دیدم میگذرد و هیچ یادم نمیآید که پسر در آن خانه خرابه چه دید که آنطور به وحشت افتاد؟ همه از صحنهای حرف میزدند که او سر کلاس نشسته و دوستش از پشت سر موهایش را قرچ قرچ قیچی میکند. خیلیها گفتند هنوز صدای موهای قیچی شده در گوششان است. عجیب است که یک فیلم میتواند برای چند نسل کابوس بسازد. بعضیها گفته بودند در خوابهایشان خود را میدیدند که موقع فرار، موهایشان لای شاخ و برگ درختها گیر میکند و دیگر نمیتوانند بدوند. بعضی دیگر گفته بودند کاش میتوانستند حالا در بزرگسالی دستور ساخت معجون را پیدا کنند و آن را به سرهای کم مویشان بمالند.
همه به این فکر میکردیم که چرا این فیلم را نه یکبار که بارها و بارها تماشا کردیم؟ جواب مشخص بود؛ چون انتخاب دیگری نداشتیم.