کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۵۴۶۵
تاریخ خبر:

خانواده خوب| چشمه‌های جوشان هنر

خانواده خوب| چشمه‌های جوشان هنر

هفت صبح|  راضیه برومند را اولین بار در سریال گرگ‌ها (داوود میرباقری) درک کردیم. هرچند که قبل از آن در چند کار عروسکی و داستانی حضور داشت ولی در ذهنمان چندان ثبت نشده بود. حتی سریال مهجور «حکایت آن مسافر گمنام» هم چنان در هاله‌ای از مه در خاطره‌ها جا خوش کرده بود که نمی‌توانستیم به یادش بیاوریم اما نقش دختر حکیم در «گرگ‌ها» با آن ملاحت خاص چهره‌اش و صدایی پر از مهر و خنده‌ای که همیشه به لب داشت و مادرانه برای پدرش هم دختر بود هم همدم و دستیار و هم آشپزی که چندان هم هنر آشپزی ندارد، حسابی به دلمان نشست.

 

خانواده برومندها 

از ریشه اسم کوچکش می‌دانستیم که حتماً نسبتی با مرضیه برومند کارگردان «مدرسه موش‌ها» دارد که کارگردانی که هنوز آرایشگاه زیبا را نساخته بود، هنوز خودرو تهران ۱۱ را نساخته بود، هنوز خیلی از سریال‌های نوستالژیک بعدی را نساخته بود.

بعدها فهمیدیم حدسمان بی راه نبوده و خواهر هم بوده‌اند اما زمان زیادی طول کشید تا بفهمیم خواهر بزرگتری به اسم «احترام» داشته‌اند که قبل از انقلاب مجری برنامه کودک بوده و حالا دوران عسرت و بیکاری را سپری می‌کند و وظیفه همسری یکی از مهم‌ترین بازیگران سینما و تئاتر و تلویزیون ایران را برعهده دارد.

داوود رشیدی نامی نبود که به این راحتی‌ها بتوان از آن عبور کرد کسی که نقش‌های مهمی چون مفتش شش انگشتی (هزاردستان) را کار کرده بود و در همان سریال گرگها یک حاکم جبار رو به زوال را به تصویر می‌کشید و آن روزها محروم از پرده سینما بیشتر در تلویزیون بود و نقش نخست بسیاری از سریال‌ها، که یکی از بهترین‌هایش «عطر گل یاس» و برادر رنج کشیده و دور افتاده از دیگر برادری که در جوانی به‌رغم مهری عمیق و الفتی بی‌بدیل به جور زمانه بریده بود و سی چهل سال بعد دلش برای لحظه‌ای دیدار می‌تپید.

هنوز مرضیه برومند «زی زی گولو» را نساخته بود تا از خواهرزاده‌اش لیلی رشیدی رونمایی کند تا بفهمیم که هنر در این خاندان در خونشان جاریست و فقط کافیست که میدانی برای ابراز لیاقت‌هایشان پیدا بکنند. دیری نگذشت که پی بردیم همین راضیه خانم همسر بهرام شاه محمدلو دیگر بازیگر جذاب و تو دل بروی دهه شصت تلویزیون است که با «آقای حکایتی» در برنامه کودک از ما دلبری می‌کرد هنوز نمی‌دانستیم که هامون در گرگها با آن سر تاس و جملات نیش دار که خود را کچل بچه‌ای یتیم معرفی می‌کرد همان آقای حکایتی خودمان است و مدتی هم طول کشید تا بفهمیم که سال‌ها پیش توسط برادرش به صحنه‌های تئاتر راه یافته!
برادری که هیچ نام و نشانی از او در هیچ تئاتر و سریالی نبود و یک روز راضیه خانم مهر این راز را گشود و از جهانگیر صمیمی‌فرد که «میرشب» در سریال گرگها بود رونمایی کرد. کسی که برادر ناتنی آقای حکایتی بود و در دهه ۵۰ به واسطه حضور برادر راهی به صحنه یافته بود. هنوز کلاه به زمین زدن‌های میرشب و «بخشکی شانس» گفتن‌هایش مثل روز جلوی چشمانمان رژه می‌رود که شاید بارها و بارها آن بد اقبالی‌های سریالی را در زندگی تجربه کرده‌ایم!

 

خانواده مصفا

شاید خود علی مصفا هم فکر نمی‌کرد که بعد از حضور در دو فیلم ضعیف امید (حبیب کاوش) و همه دختران من (اسماعیل سلطانیان) ستاره اقبالش بدرخشد و به زودی تبدیل به یکی از مهمترین بازیگران ایران شود و با چنان مداومتی کار کند که هنوز بعد از گذشت سه دهه از نخستین حضور تصویری‌اش باز هم بتواند به‌راحتی وزن خود را به فیلم تحمیل کند.

 

او که با فیلم پری جدی گرفته شد بعدتر «برج مینو» را با ابراهیم حاتمی‌ کیا کار کرد ولی سیمای کامل بازیگری‌اش با فیلم لیلا (داریوش مهرجویی) شکل گرفت که همراه با رونمایی از دختر یکی از بزرگترین کارگردانان سینمای ایران بود کسی که قبلاً در کودکی در فیلم‌های پدر حضوری گذرا داشت ولی زوج بازیگری‌اش با علی مصفا چنان دلپذیر بر پرده نشست که تا سال‌های سال بعد هم به کرات همبازی شدند و به‌راحتی موفق شدند لطافت رابطه در بازی دونفره‌شان را به مخاطب منتقل کنند.

 

لیلا حاتمی خیلی زود با علی مصفا ازدواج کرد و هر چقدر نام علی حاتمی و زهرا خوشکام در کنارش سنگینی می‌کرد خیلی‌ها از اصل و نسب مصفا چیز زیادی نمی‌دانستند. در غیاب شبکه‌های مجازی آرام آرام خبرهایی به گوش سینما دوستان رسید که او نوه شاعر بزرگ امیری فیروزکوهی است و هنوز زمان لازم بود تا بدانیم که پدرش مظاهر مصفا استاد تمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است و شاعر و مصحح متون و مادرش امیر بانو کریمی نیز استاد ادبیات فارسی و متخصص سبک هندی و صائب شناسی! همه این آدم‌ها چنان وزنی به خانواده مصفا می‌دادند که دیگر بازیگر و کارگردان شدن علی مصفا اتفاقی کاملا عادی تلقی می‌شد و آنچنان هم که شاهدان گواهند تا پایان عمر پرافتخار پدر در معیتش دست به زانو نشسته و سعی در برآورده کردن خواسته‌هایش و جلب رضایت والدین داشته باشد.

 

خانواده داوودنژاد 

علیرضا داوودنژاد وقتی فیلم مصائب شیرین را ساخت یکی از نخستین فیلم‌هایی بود که مهر اکران درجه‌بندی به پیشانی‌اش خورد و مناسب کودکان و نوجوانان تشخیص داده نشد.

همه می‌دانستند که داوود نژاد فیلم را خانوادگی ساخته و خیلی‌ها نقش خودشان را بازی می‌کنند. تا قبل از آن فقط برادرش محمدرضا به عنوان بازیگری شناخته شده در سینمای ایران فعالیت می‌کرد و سیمای شناخته شده‌ای از آدم‌هایی به ظاهر دلسوز و در باطن ریاکار را به نمایش می‌گذاشت اما فیلم مصائب شیرین حکایت دلدادگی دو نوجوان که از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و در بازی‌های کودکانه فامیل گوششان با «عروسم» و «دامادم» پر شده و حالا خاطرخواه هم شده‌اند در حالی که خانواده‌هایشان رضایتی به این وصلت ندارند.

 

فیلم همراه با معرفی رضا داوودنژاد و مونا داوودنژاد بود که در کنارشان احترام حبیبیان مادر کارگردان هم حضور داشت و البته شجاع حبیبیان! موفقیت فیلم باعث شد که داوود نژاد این ویژگی را تبدیل به امضای خود کند و بعدها به کرات از حضور خویشاوندان دور و نزدیکش از پسرخاله و شوهر خواهر گرفته تا دایی و پسر و دخترش در فیلم‌هایش استفاده کند و در بیشتر اوقات هم نتیجه مثبت بگیرد.

این ویژگی هم باعث معرفی بازیگران جدید به سینمای ایران می‌شد و هم هزینه فیلمسازی داوودنژاد را به شدت پایین می‌آورد و می‌توانست با چند تا دورهمی خانوادگی فیلمی تدوین و راهی سینماها کند. رضا که در کودکی در فیلم بی‌پناه بازی کرده بود با این فیلم رسماً وارد سینمای ایران شد کمی بعد زهرا داوود نژاد با فیلم«بچه‌های بد» به سینمای ایران معرفی شد و بعدها در فیلم شماره ۱۷ سهیلا (محمود غفاری) در نقش دختری که از سن ازدواجش گذشته و این موضوع به شدت آزارش می‌دهد درخشید.

احترام حبیبیان هم که در مصائب شیرین، بهشت از آن تو و بچه‌های بد حضور داشت در «هوو» یکی از بهترین بازی‌های سینمایی‌اش را تجربه کرد. داوود نژاد در فیلم «مرهم» نقش پیرزن فیلم را به بازیگر دیگری داد که حسابی غوغا کرد. بعدها مشخص شد که کبری حسن‌زاده زن بابای داوود نژاد است که او گشاده دستانه برای بالا بردن کیفیت فیلمش حتی از اقدام به عملی غیر معمول در جامعه سنتی ایران هم ابایی ندارد.

 

خاندان موذن‌زاده اردبیلی 

 

خاندان موذن زاده همیشه برای اردبیل که نه، حتی برای کل ایران هم غنیمتی هستند. اعجازی که در صدای این خاندان به صورت موروثی، نسل به نسل و فرد به فرد تکثیر می‌شود و یکی زیباتر از دیگری با حنجره طلایی خود مخاطبان را به سیر آفاق و انفس می‌برند به واقع کیمیاست. مردم اردبیل هر یک دست کم در برهه‌ای از زندگی خود شیفته این صداهای قدسی بوده‌اند و در کنج دل خویش با آنها بسیار گریسته و حتی شوق لذت را چشیده‌اند. «داوود» که کوچکترین برادر بود در دهه هفتاد جوانمرگ شد و بعد از آن هم «حاج رحیم» و همین اواخر هم «حاج سلیم».

 

ولی خب سرچشمه زاینده حنجره موذن زاده‌ها هنوز به همان قوت برقرار است و حالا «ودود» وارث این اعجاز است و شهروندان دلباخته صدای او، که البته بیشتر موسیقی سنتی آذربایجان و ایران را در اولویت کاری خویش قرار داده و در کنار آن در سایر هنرها از جمله نقاشی و مجسمه‌سازی هم تبحر ویژه‌ای دارد و نقل است که حیدر‌ علی اف رئیس جمهور فقید جمهوری آذربایجان یک بار در نمایشگاه نقاشی «ودود» در باکو حاضر شد و بعد از دیدن تابلوهای خلق شده توسط این هنرمند، چندان به وجد آمد که به شوخی حتی گفت که : «اگر به جای تو بودم موسیقی را کنار می‌گذاشتم و فقط می‌رفتم دنبال نقاشی!» ولی «ودود» در کنار هم، همه این هنرها را ادامه داده و هر سال چندین بار کنسرت‌هایش می‌تواند انبوه مشتاقان را به سالن کشانده و آنها را شادمان و راضی به خانه بفرستد.

 

 

کدخبر: ۵۵۵۴۶۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر