خانواده خوب| یک روز خوش برای موزماهی
هفت صبح| خانوادههای هنری زیادی در جامعه ما وجود دارد مثل شجریانها یا کامکارها یا داوودنژادها اما به اعتقاد من این نتیجه جامعه غیرمدرن و سنتی است که در آن زندگی میکنیم و برای فردی که آزاد نیست، انتخاب چندانی در نظر نمیگیرد و او هم از دایره امن خانواده خود پا را فراتر نمیگذارد و میراثدار شغل پدری میشود.
تا زمانی که این آزادی برای افراد فراهم نشود، نمیتوانم بگویم این افراد به واسطه علاقه به هنر بوده است که هنرمند شدهاند.
خانوادههای هنری و دوست داشتنی را باید از لابهلای فیلمها و کتابها بیرون کشید. خانواده گلسها در آثار سلینجر از آن خانوادههای شگفتانگیز است که داریوش مهرجویی در فیلم پری زندگیشان را به تصویر کشیده است.
سیمور که سرنوشتش را سالینجر در داستان کوتاه یک روز خوش برای موز ماهی به تصویر کشیده است. بادی که سعی میکند رهبر خوبی برای فرانی و زویی باشد.
حالا که فیلم پری را مرور میکنم نه ذکر گفتن پیروزفر در ته چاه و نه اسد و کلبه سوختهاش در ذهنم زیاد نمانده است بلکه بیشتر آداب و رسوم مردم آن زمان و شکستن تخم مرغ خام و مخلوط کردنش با برنج توی آن چلوکبابی مشهور در اصفهان که فرهاد جم، نامزد پری انجام میدهد، ذهنم را درگیر خودش کرده است.
یا آن خانواده کوچک آپاراتچی در مهمان مامان که در خانهای اشتراکی زندگی
میکنند و ناگهان به واسطه محبت همسایگان سفرهای میاندازند از این سر اتاق به آن سر اتاق!
یا خانواده لیلا که مراسم شله زرد پزیشان انگار محفل روشنفکری است که دایی در آن عبا میپوشد و کسی هم هست که سهتار میزند احتمالا اگر مهرجویی زنده بود و دوباره قرار بود لیلا را بسازد یکی مشغول زدن ساز دهنی بود و دایی همه را به قهوه ترک توی فنجانهای کوچک دعوت میکرد.
در میان کتابها که به تازگی خواندهام و هنوز تمامش نکردهام میتوانم ظهور و سقوط خانواده شایقپور اثر اشکان نیری را بگویم که همان اول کتاب شجره نامه مفصل این خانواده را کشیده است.
البته توی ادبیات پوچی خانواده و روابط از هم گسسته و ریا و دودره بازی و حرص و خساست و دنائت طبع برخی خانوادههای ایرانی بیشتر نمایان است.
اخیرا در ایکس یکی از اکانتهای سینمایی خانواده هاشم اگزوز در متهم گریخت رضا عطاران را دوستداشتنیترین یا مهمترین نمود خانواده ایرانی معرفی کرده بود و اکانتی دیگر با کوت کردن خانواده دنیای شیرین، از خانواده معمولی و طبقه متوسط سالهای 76 ایران گفته بود. اما به اعتقاد من همان عرفان سر خوشی که میتواند برای یک خانواده در به در یک سفره به پهنای اتاق پهن کند هم میتواند هاشم اگزوز را از فقر و فلاکت و فاقه نجات دهد و خانواده دنیای شیرین نتیجه سرخوشی و فانتزیهای بیژن بیرنگ است.
دنیایی عاری از پیچیدگیهای رابطه پدر و پسری، پدر و دختری و مادر و پسری... دنیایی عاری از روی زمخت زندگی وقتی همه چیز به خاک سیاه نشانده میشود و دختران حق انتخابی ندارند؛ سرخوشیها همه سرپوشی برای چشم بستن به واقعیات جامعه میشود. بله! هنوز فرسنگهاست تا یک خانواده دوستداشتنی یا واقعی را دنیای هنر ایرانی ببینیم.