کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۵۴۶۲
تاریخ خبر:

خانوده خوب| داداش بپا نیفتی

خانوده خوب| داداش بپا نیفتی

معروف‌ترین خانواده‌های ایران در ورزش و هنر سینما و موسیقی

هفت صبح| ۱- فکر نمی‌‌کنم هیچ کشوری در دنیا به اندازه ایران، از لحاظ تعدّد حضور برادران و اقربا در میان ستارگان ورزش و سینما، برجسته باشد. یعنی اگر بنشینم قصه تمام داداش‌‌ها و پدر و پسرها و مادرو دخترهای ورزش و سینما را لیست کنم باید تا صبح عّز و جّز بزنم. مثل خانواده فخرالدینی در ورزش و شعر و موسیقی و عکاسی. یا برادران خیامی در حوزه اتومبیل‌‌سازی. برادران حیدری  و خوشخوان در بخش داوری فوتبال. یا برادران درمبخش (کامبیز و کیومرث) در حوزه کارتون و کاریکاتور.

 

۲- در میان خانواده‌‌های هنری- ورزشی، اما هیچکس به اندازه خانواده فخرالدینی پرتعداد و موفق نبود. پدرشان محمدعلی فخرالدینی (با تخلص محزون) از شاعران هم‌‌عصر شهریار در آذربایجان بود و سه پسرش فاروق و فخرالدین و فرهاد، از قله‌‌های والیبال و عکاسی پرتره و موسیقی ایران شدند. من عاشق دودمان فخرالدینی‌‌ها بودم و هنوز کتاب شعر محزون را یادگار نگه داشته‌‌ام.

اسم عبدالقادر مراغه‌‌ای را اولین بار از زبان فرهاد فخرالدینی شنیدم که در اوایل دهه 60 به تحقیقی درباره موسیقی زورخانه‌‌‌ای در کیهان‌‌ورزشی مهمانش کرده بودم. فخرالدین نیز در حوزه عکاسی هنری از پیشگامان هنر کشور بود. اما گل سرسبدشان فاروق‌‌خان بود که مربی تیم ملی والیبال بود و به عمرم آدمی نجیب‌‌تر از او ندیدم. آتلیه عکاسی‌‌اش رو به روی سفارت سابق آمریکا در خیابان تخت‌‌جمشید بود و بعدها آنجا را فروخت و در لواسان باغچه‌‌ای خرید و کلی کفتر و جوجه و خروس ریخت در حیاط آنجا و دیگر از تهران دست شست.

 

۳- برادران شجریان (علیرضا و محمدرضا) جزو مردان «چندرشته‌‌ای» و چندبعدی ورزش و هنر ایران بودند؛ هم اهل فوتبال و والیبال و دوومیدانی بودند و هم در حوزه موسیقی و ترانه به ستارگی رسیدند. در میان داداش‌‌های شجر، اگرچه علیرضاشان در دوومیدانی بسیار پیشرفت کرد و حتی به مقام نایب‌‌قهرمانی پرش‌‌طول و دوهای نیمه‌‌سرعت ایران هم رسید اما این دو برادر موزیسین در حوزه فوتبال نیز کم فعال نبودند.

برخلاف سایت‌‌های هردمبیل که عکس‌‌های فوتبالی علیرضا را به جای برادرش محمدرضا چاپ کرده و روزنامه‌‌ها هم معمولا این اشتباه را تکرار می‌کنند علیرضا در ورزش، مقامدارتر از محمدرضا بود. خودش برایم تعریف کرد که وقتی در تیم مشهد گلر وامی‌‌ایستاد و داداش بزرگه‌‌اش محمدرضا در تیم مقابل چه کورس‌‌هایی می‌‌بست و چه شوت‌‌هایی می‌‌زد. علیرضا بعد از آویختن کفش‌‌ها، به تحصیلات آکادمیک در حوزه ورزش در سوئد پرداخت و کارشناس موسیقی و ورزش شد اما محمدرضا به قله موسیقی ملی ایران رسید.

 

گفتم نجیب، یادم آمد که یکی از معروف‌‌ترین خانواده‌‌های ورزشی ایران، دانایی‌‌فردها بودند. پدرشان علی‌‌آقا اولین مربی تیم فوتبال تاج بود که پسرش ایرج در جام‌‌جهانی 1978بازی کرد و دخترش میترا نیز از اولین فوتبالیست‌‌های منتخب ایران بود.

 

۳- اولین داداش‌‌های فوتبال ایران البته برادران خان‌‌سردار بودند. مرکب از حسنعلی‌‌خان و احمدعلی‌‌خان و حسینعلی‌‌خان. هر سه بازیکن نخبه تیم‌‌های طهران و ملی ایران بودند اما «خان‌‌خانان‌‌»شان از بقیه شهیرتر و معروف‌‌تر و کاری‌‌تر بود و چنان در تیم ملی درخشید که در جلسه هیات دولت برایش پاداش تصویب کردند. او تیم ملی را در اولین سفر برون‌‌مرزی‌‌اش به خارج از کشور (بادکوبه 1304) همراهی کرد و بعدها در زمره اولین سینمادارهای پایتخت درآمد.

 

یک نسل بعد از خان‌‌سردارها، داداش‌‌های جدیکار رو آمدند. مخصوصا بویوک‌‌آقا و اصغرآقا. تُرکان پارسی‌‌گویی که در سطح اول پایتخت بازی می‌‌کردند و فروشگاه لوازم ورزشی‌‌شان در لاله‌‌زار را تا آخر عمر باهم چرخاندند. صمیمیت و حرف‌‌شنوی بویوک‌‌آقا از اصغرشان چنان بود که وقتی بویوک در ویکتوریا کلوپ برلین بازی می‌‌کرد و ماهانه سه هزار مارک حقوق می‌‌گرفت و همسر پزشکش را هم به آلمان برده و تازه تازه راه درخشش خود را پیدا کرده بود که یک روز با رسیدن نامه‌‌ای دستنویس از داداش‌‌اصغر که «پدر بیمار است، خودت را در اسرع وقت برسان» به پلک‌‌زدنی تمام کاسه کوزه‌‌های موفقیت و آینده روشن خود را یک شب همانجا در برلین گذاشت و در حالی که خانم دکتر برای بازگشت همسرش به ایران چندان رضایت قلبی نداشت خود را به لاله‌‌زار و پشت دخل مغازه رساند.

 

۴- در میان تمام تیم‌‌های ایرانی، البته تاج و استقلال در عضویت دادن به برادران فوتبالی، از همه پرتعدادتر بود. ابتدا اخوی‌‌های بیاتی‌ها‌‌ بودند؛ متشکل از محمودآقا و محمدآقا و احمدآقا که محمودآقا در هر مقطعی که مربیگری تیم ملی فوتبال ایران را به عهده گرفت محمدآقا را هم که خود قبلا گلر تاج و تیم ملی بود کناردستش روی نیمکت نشاند اما بعدها در روزگار پیرانه‌‌سری میانه‌‌شان شکرآب شد.

 

کمی بعد از بیاتی‌‌ها، برادران حبیبی (حسن‌‌آقا و گودرز و منوچهر) از چهارصد دستگاه در فوتبال ایران گل کردند. حسن‌‌آقا به عنوان کاپیتان تیم ملی، چند نسل از فوتبالیست‌‌ها را زیر پر و بال خود گرفت و برای بقیه  چهارصددستگاهی‌‌ها و پاسی‌‌ها کمتر از داداش ارشد نبود و گودرز و منوچهر هم در سطح اول فوتبال مملکت به میدان رفتند.

 

یک نسل بعدتر، داداش‌‌های مژدهی -عباس و مسعود- در همان تاج درخشیدند و مادرشان همیشه برای تشویق آنها روی سکوهای امجدیه  حاضر و ناظر بود و از شنیدن فحش به پسرانش، دلش خون. بعد از آنها نوبت به برادران مظلومی -غلامحسین و پرویز- رسید که پیراهن تاج را پوشیدند و هر دو در قالب گلزن، هوراهای پسران سکونشین آبی را به دنبال خود کشاندند و پشتبند آنها هم نوبت به برادران بیانی (شاهین و شاهرخ) تیموریان‌‌ (سرژیک و آندرانیک) و مجیدی (فرهاد و فرزاد) رسید.

 

این در حالی بود که اولین داداش‌‌های قرمز در تیم پرسپولیس، برادران وطنخواه (بویوک آقا و رضا) بودند که بویوک‌‌شان یکسال بعد از خداحافظی از فوتبال، مربیگری پرسپولیس را در 33 سالگی بر عهده گرفت و تیم را به قهرمانی جام تخت‌‌جمشید (1354) رساند و آقارضاشان بعدها به دستیاری دهداری در تیم ملی رسید و چنان گرد و خاکی به پا کرد که در همین فیلم «پرویزخان» هم حسابی زیرآبش را زدند.

 

دومین زوج داداشی در میان قرمزها مهدوی‌‌کیاها (مهدی و هادی) بودند و این در حالی بود که برادران دیگری مثل معینی‌‌‌‌ها (فریدون و مسعود) فنونی‌‌زاده‌‌ها (مرتضی و مهدی) استیلی‌‌ها (حمید و مسعود) خطیبی‌‌ها (حسین و رسول) دین‌‌محمدی‌‌ها (غلامحسین و سیروس) نویدکیاها (محرم و رسول) و محمدی‌‌ها (میلاد و مهرداد) نیز به عنوان دیگر اخوی‌‌های فعال در فوتبالفارسی تشریف داشتند.

 

۵- برادران ورزشکار ایرانی، نه تنها در فوتبال که در سایر رشته‌‌ها نیز کنار هم سر به آسمان می‌‌ساییدند. اولین‌‌شان برادران ایزدپناه بودند که عباس‌‌شان سرلشکر شد و در راس سازمان تربیت‌‌بدنی نشست و «استاداحمد»شان بنیانگذار دوومیدانی ایران شد.

 

همچنین در میان نسل اول وزنه‌‌برداران ایران برادران هفت‌‌صندوقی حضور داشتند که به دلیل فقدان سالن اختصاصی هالتر در ایران، بساط تمرین وزنه‌‌برداری اولین نسل هالتریست‌‌ها را در منزل خود فراهم کردند.

 

آنسوتر از طهران، برادران مهاجرانی از اولین ستاره‌‌های تیم ابومسلم و کلنی مشهد بودند. همچنین برادران خیامی که فوتبالیست‌‌های تهیدست محلاتی در مشهد بودند و بعدها باشگاه پیکان را تاسیس و به قهرمانی کشور رساندند.
آن زمان حوزه داوری فوتبال مملکت را هم داداشی‌‌ها می‌‌چرخاندند. مثل برادران حیدری (داوود و رضا) که خود از بهترین بازیکنان زمانه خود بودند و یا اخوان خوشخوان (محمود و حمید) که بعد از خداحافظی از فوتبال به عنوان نخبه‌‌ترین داوران ایران، طی چند دهه مسابقات را سوت زدند. خانواده زرافشان شامل دو برادر: باقر و اسماعیل (و پسرش چنگیز و خواهرزاده‌‌شان هوشنگ) از پرتعدادترین خانواده‌‌های عکاسان ورزشی کشور بودند که آنها هم البته بر سر اینکه کدام‌‌شان اولین بار دوربین به دست گرفتند به اختلاف خوردند و تا پایان عمر هم آشتی نکردند. در کشتی نیز برادران محبی (محمدحسین و محمدحسن) و خادم‌‌ها (امیررضا و رسول) نه تنها افتخارآفرین که صمیمی‌‌ترین داداشی‌‌های عالم بودند.

 

۶- در یادآوری نام تمام داداشی‌‌های خونی و تنی اما برای من هیچکس اندوهسازتر از برادران میرقوامی‌‌ها نیست. ضیا و منصور و ناصر که از بهترین ورزشکاران زمان خود (دهه بیست) بودند. بچه‌‌های خانواده مرفه میرقوامی‌‌ها در خیابان شاپور که به بچه‌‌های دست راست شاپور معروف بودند. آنها اولین داداشی‌‌های حاضر در تاریخ المپیک هم بودند. در اولین المپیکی که کاروان ایران شرکت کرد (1948) آقامنصور عضو تیم ملی کشتی ایران بود که بعدها نمایندگی وستینگهاوس را بر عهده داشت و آقاناصرشان عضو تیم ملی وزنه‌‌برداری مملکت در المپیک 52.

اما داداش ضیاشان که در 19 سالگی با هشتاد کیلو وزن، پشت همه نهنگ‌‌های بالای صدکیلوی کشتی ایران را به تشک دوخت و بازوبند پهلوانی کشور را بر بازو بست (در سال 1326) ناکام‌‌ترین‌‌شان بود.

او بعد از آنکه در سال 1330 مقابل غلامرضا تختی ضربه‌‌فنی شد کشتی را کلیوم بوسید و کنار گذاشت و در زنجیر اعتیادی سنگین غرقه شد. منصور و ناصر هر چه کردند داداش ضیا را ترک دهند موفق نشدند. تا اینکه در یکی از روزهای اردیبهشتی سال 1356 ضیا خود را از پنجره بیمارستان سجاد در میدان فاطمی به زمین انداخت و تمام کرد.

 

۷- در میان خانواده‌‌های معروف ورزشی در ایران، می‌‌توان به «وکیل‌‌منفرد»ها، پورحیدری‌‌ها، روشن‌‌ها و حجازی‌‌ها اشاره کرد. اگر از چهار عضو معروف خانواده حجازی (نصر و دو فرزندش آتیلا و آتوسا و دامادش سعید رمضانی) و نیز خانواده پورحیدری (منصورخان و دخترش عسل و همسرش فریده‌‌خانم که از بسکتبالیست‌‌های موفق دهه 50 بود) صرف‌‌نظر کنیم نصرت و پسرش سهراب وکیل‌‌منفرد از قهرمانان استثنایی بوکس ایران بودند.

 

همچنین حسن روشن که این روزها روی تخت بیمارستان است پدرش منوچهرخان قبلا در همان تیم تاجی فوتبال بازی می‌‌کرد که بعدها پسرش در آنجا ستاره‌‌ شد.

 

در میان پدر و پسرهای معروف،  خانواده عباسی هم از یادم نرفته است. آلوش عباسی ستاره دلپذیر تیم ملی بوکس در دهه سی و پسرش شهاب عباسی که به جای رینگ‌‌های خونین، صحنه نمایش را برگزید. ببین دیگر اگر بخواهم از خانواده پرتعداد شمشکی‌‌ها در اسکی، خدایی‌‌ها و درفشی‌‌جوان‌‌ها در تنیس، خانواده سه‌‌نفره علی حاتمی و زری خوشکام و لیلی‌‌خانم یا خانم خیرآبادی و دخترش ثریاخانم در سینما داد سخن برانم چقدر باید صفحه را تا روزهای بعدی کش بدهم.

کدخبر: ۵۵۵۴۶۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر