نزار قبانی؛ از عاشق دمشقی تا معشوقه عراقی

اگر میخواهید عاشق شوید باید اشعار جادویی نزار قبانی را بخوانید
هفت صبح| اگر میخواهید عاشق شوید باید اشعار جادویی نزار قبانی را بخوانید؛ شاعری که هزاران زن عرب آرزوی ازدواج با او را داشتند؛ اگر میخواهید عاشقتر شوید و به جنون برسید، باید همین شعر عاشقانه او را بخوانید که میگوید: «انزعی الخنجر المدفون فی خاصرتی و اترکینی أعیش/ إنزعی رائحتک من مسامات جلدی و اترکینی اعیش...» معنی کاملش هم این میشود که «دشنهات را از سینهام بیرون بکش/ بگذار زندگی کنم.../ عطر تنت را از پوستم بگیر و بگذار زندگی کنم.../ بگذار با زنی تازه آشنا شوم که نامت را از خاطرم پاک کند.../ و کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید... »
از او چه میدانیم؟
نزار توفیق قبانی متولد سال 1301 در دمشق بود. دانشآموخته دانشگاه دمشق، حقوق خواند و حتی 20سال در وزارت امور خارجه سوریه کار کرد اما بالاخره از کار در دیپلماسی دست شست و فقط شعر گفت و شعر گفت... تا ما را عاشق کند. نزاری که به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی تسلط خاصی داشت... نزاری که کم از روزگار زخم نخورده بود؛ نزاری که خودکشی خواهرش را دید؛ آن هم در یک ماجرای عشقی به علت مخالفتش در ازدواج با مردی که به او تحمیل شده بود یا مرگ پسر نوجوانش به دلیل بیماری قلبی و کشته شدن همسرش بلقیسالراوی عراقی در بمبگذاری سفارت عراق (۱۹۸۱در بیروت)، او را ویرانهتر از خرابیهای امروز سوریه کرد.
عشق پشت چراغ قرمز نمیایستد
نزار سال 1325 برای اولین بار با زهرا آقبیق دختر دمشقی ازدواج میکند و صاحب دو فرزند دختر و پسر به نامهای هدباء و توفیق میشود و سال 1349 از او جدا میشود. جالب اینکه او که همسرش بلقیس را با اندوهی جانکاه پس از مرگ فاجعهآمیزش از دست داده بود، خیلی نتوانست در سوگ بماند و پس از آن مصیبت، دوباره با زنی به نام فاطمه در خیابانهای پاریس و لندن پرسه میزد و به او عشق میورزید و برایش در مجموعه «الحب لایقف علىالضوء الأحمر/ عشق پشت چراغ قرمز نمیایستد» خطاب به فاطمه از همان واژگان و عبارات پیشین درباره زنان بهره گرفت و نوشت: «گویی تو نخستین زن منی و گویی پیش از تو هرگز دوست نداشتهام.» خب این خاصیت شعر است و نزار هم خود سراینده شعرهای عاشقانه در وصف زنان!
عبدالحلیم و الغزالی و کاظمساهر
هزاران کلمه اینجا میتوانم برای عاشق کردنتان با اشعار نزار مثال بزنم؛ شاعری که زن و عشق موضوع و پایه اصلی شعرهای او بودند؛ اگر میخواهید عاشق شوید، باید موسیقی فاخر عربی گوش بدهید؛ نه هیفا وهبی و نانسی عجرم و میریام فارس و عمرو دیاب و نجوا کرم و اصاله نصری؛ (این دو تای آخر را البته دروغ گفتم چون همیشه گوش میدهم؛ چون طرفدارشان هستم!) بلکه باید مثلا آهنگ لیبیروت فیروز با اشعار نزار را گوش بدهید یا عبدالحلیم حافظ یا ناظم الغزالی را یا «مرا بیقید و شرط دوست بدار» کاظمالساهر عراقی را...
عشقبازی با آهنگ قارئهالفنجان
از بخت خوبم این است که در آبادان بزرگ شدم؛ خوزستانیها دقیقا میدانند الان چه میخواهم بگویم؛ وقتی پدر مرحومم کاستهای امکلثوم یا عبدالحلیم را از گنجهاش که برای ما دست زدن به آن ممنوع بود، بیرون میکشید و آهنگ قارئهالفنجان یا فالگیر را پخش و خودش با عبدالحلیم این آهنگ را زیر لب زمزمه میکرد؛ من هم از همان موقع عاشق عبدالحلیم و البته بعدتر شیفته نزار قبانی شدم...
ورود حسنالبکر برای وصال نزار و بلقیس
نکته جالب درباره ازدواج نزار قبانی را بهطور خلاصه بگویم وقتی که نزار برای «شب شعر نزار» عازم عراق شده بود، بلقیس را که ساکن منطقه الاعظمیه جایی مشرف بر دجله بود، میبیند و عاشق و شیفته او میشود و به خواستگاریاش میرود اما پدر بلقیس براساس شناختی که از شهرت شاعر در جهان عرب داشت و نسبتهایی غلط مثل شکار زنها و فریب و بازی با احساسات با اشعارش را به او داده بودند، دست رد به سینه نزار میزند.
القصه... نزار و بلقیس هفت سال آزگار به دور از چشم پدر شروع به رد و بدل کردن نامههای عاشقانه کردند تا اینکه نزار سال 1969 برای شرکت در جشنواره شعر «المربد» به عراق دعوت میشود و قصه سوزناک عاشقیاش به گوش حسنالبکر رئیسجمهور وقت عراق میرسد و در حرکتی قابلتامل حسنالبکر، رئیس گروهی مرکب از وزیر جوانان عراق و معاون وزیر خارجه که هر دو شاعران شهیری بودند را به نمایندگی خود برای خواستگاری نزار قبانی فرستاد و پدر بلقیس که چارهای جز موافقت با ازدواج این دو نداشت، رضایت داد و مراسم عروسی هم بدون معطلی برگزار شد.
زن و عشق؛ دغدغه نزار و پایان او...
شوقی بزیع شاعر معروف لبنانی درباره نزار میگوید سخت است که کسی، خواه منتقد کارکشته شعر باشد یا تنها دوستدار آن، بخواهد موضوع عشق را در شعر عربی معاصر بررسی کند بیآنکه مکثی جدی بر تجربه غنی نزار قبانی نداشته باشد. زیرا از روزگار عمر بن ابیربیعه تاکنون هیچ شاعری همچون او زن و عشق را به محور اصلی دغدغههایش بدل نکرده است. او همان صاحب «قصائد متوحشه» و «اشعار خارجه عن القانون» است. القصه... نزار قبانی دوستداشتنی سال 1376 در 75 سالگی به دلیل بیماری قلبی از دنیا میرود.