قاب تاریخ| ناگفتههایی خواندنی از زندگی صادق قطبزاده

برگی از تاریخ؛ 24 شهریور سالروز اعدام صادق قطبزاده یکی از آن سه تفنگدار معروف است!
هفت صبح| صادق قطبزاده شاخصترین فردی بود که اکثر مردم او را با فیلمهای مربوط به حضور امام در پرواز انقلاب و شخصی که در صندلی کناری آیتالله خمینی نشسته بود، به یاد میآورند؛ تصویر معروف او هنگام پیاده شدن امام از هواپیما در یادها مانده.
از او چه میدانیم؟
متولد 1314 در تهران بود؛ فرزند حاجحسین قطبی اصفهانی تاجر چوب. تحصیلکرده دانشگاه جرج تاون به خاطر تسلطش به زبان انگلیسی، به نوعی مترجم آیتالله خمینی بود. قطبزاده پس از سقوط رژیم پهلوی به ترتیب رئیس رادیو تلویزیون و سپس وزیر امور خارجه شد. درباره او گفته میشد مجرد بود و با یک خانم خبرنگار کانادایی روابط عاشقانه داشت و دوستانش روایتهایی مبالغهآمیز دارند از میزان علاقه بانوان ایرانی در سال 58 به قطبزاده!
قطبزاده خجالتی و آن نامههای عاشقانه!
اردشیر هوشی در این باره به تاریخ ایرانی گفته: «هر روز خیل عظیمی از نامههای عاشقانه به تلویزیون میرسید. روزی یک دسته نامه میآمد، همه نامهها را من میخواندم. از همه قشرها. از محجبه و چادری تا بیحجاب برای دیدن قطبزاده به تلویزیون میآمدند که مثلاً من خوابتان را دیدهام و... در راه جام جم میایستادند و خودشان را جلوی ماشین میانداختند. قطبزاده که هم خیلی خجالتی بود، سرش را پایین میانداخت.»
سه تفنگدار
قطبزاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر میرفت و تمام فعالیت جمعآوری نیرو و از این دست کارها را خودش انجام میداد. از نظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنیصدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنیصدر خوب سخنرانی میکرد، حبیبی خوب مینوشت اما قطبزاده خوب حرکت میکرد. این سه با هم هماهنگی خوبی داشتند. هیچکس توان رقابت با این گروه سه نفره را نداشت.
ما اسمشان را گذاشته بودیم سه تفنگدار. اولین کسی که به ملاقات آقای خمینی در ترکیه رفت، قطبزاده بود. تنها کسی که آن زمان از بین دانشجوهای مقیم خارج با آقای خمینی در ارتباط بود، قطبزاده بود. هر چندوقت یکبار هم برای دیدار ایشان به عراق میرفت. آقای خمینی یک مقرری از سهم امام و… برای قطبزاده در اروپا و یزدی در آمریکا تعیین کرده بود اما مبلغ قابلتوجهی نبود. قطبزاده خیلی از هزینهها را از جیب خودش میپرداخت.
من شلوار برادرم را میپوشم!
قطبزاده وقتی از هواپیما پیاده شد، حتی یک چمدان هم همراه نداشت. خودش بود و لباس تنش. با ما به بهشتزهرا نیامد. اولین کارش این بود که همه را رها کرد و به دیدن مادرش در تهران رفت. بعد هم به منزل ما آمد. منزل ما در خیابان ایران بود.
مدرسه علوی هم در همین خیابان قرار داشت. قطبزاده شبها برای خوابیدن به منزل ما میآمد. صبحها با هم به مدرسههای رفاه و علوی میرفتیم. واقعا لباس نداشت. هیچی. با همان یک دست کت و شلواری که سوار هواپیما شد، آمده بود. من رفتم از برادرش، فریدون (اسماعیل) که هماندازه قطبزاده بود، برایش لباس گرفتم. بهخاطر دارم در یک نطق تلویزیونی گفت: «من شلوار برادرم را میپوشم» [خنده]. من گفتم: «چرا این حرف را زدی؟» گفت: «مگر دروغ گفتم». گفتم: «بابا مرد حسابی برایت جوک درست میکنند».
پایان تلخ قطبزاده
قطبزاده در 13 آبان 1358 متوجه شد که چندان احاطهای بر سازمان تحت مدیریتش ندارد. وقتی که نفوذ خوئینیها در تلویزیون موجب شد تا این سازمان به شکل افراطی به حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و حرکتشان بپردازد و این خلاف خواسته قطبزاده بود. با استعفای دولت موقت، شورای انقلاب با توصیه بنیصدر، سرپرستی وزارت امورخارجه را به قطبزاده دادند و قطبزاده از تلویزیون خلاص شد.
در انتهای همین سال 58 قطبزاده خودش را برای ریاست جمهوری کاندیدا کرد اما با کسب حدود سه دهم درصد آراء آخر شد و شکست وحشتناکی از رقیب و آشنای قدیمیاش خورد. این شکست روحیه قطبزاده را نابود کرد و از آن پس با سرعتی شگفتانگیز از دایره سیاسی ایران حذف شد... قطبزاده دو سال و نیم بعد به اتهام طراحی کودتا و تلاش برای ترور آیتالله خمینی محاکمه و در 24 شهریور 1361 در زندان اوین اعدام شد.