قصه های گمشده - ۳۰ | میخواهم زنده بمانم!
وقتی آیتالله مطهری به شکلی معجزهآسا احسان نراقی را از مشت آهنین خلخالی بیرون میآورد
هفت صبح| دو قسمت درباره زندگی پرفراز ونشیب احسان نراقی نوشتیم و روابط شگفتانگیزش با کمونیستها و روشنفکران و روحانیت و ملیگراها و ساواک و دربار و ماموران اطلاعاتی فرانسه و آمریکا. مثلا جالب است بدانید که عمویش ابوالقاسم نراقی معلم ریاضیات محمدرضا پهلوی در دوره ولیعهدیاش بوده!
حالا بیایید به فروردین 1358. نراقی حالا 52ساله است. از زمانی میگوییم که انقلاب شده و در خشم، انقلابیون تیرباران مقامات درباری و لشگری و دولتی به سادگی شکل میگیرد. در همین زمان است که احسان نراقی بازداشت میشود. او خودش را در زندان باخته است و خب حق هم دارد اما به شکلی معجزهآسا آیتالله مطهری سر میرسد و میتواند احسان نراقی را از مشت آهنین خلخالی بیرون بیاورد.
نراقی تلاش میکند بیسروصدا کارهای خود را برای خروج از ایران انجام دهد. وقتی بنیصدر به ریاست جمهوری میرسد خیال نراقی راحت میشود. او این شاگرد همدانیالاصل ملیگرای خود را از قدیم میشناسد. بنیصدر به او مجوز خروج میدهد و او هم بلیت میخرد و به فرودگاه میرود اما درست در آستانه سوار شدن دستگیر میشود و او را به بهداری زندان میبرند و به شکل محترمانهای حبسش میکنند.
از قرار ابراهیم یزدی که خلقیات انقلابی بیشتری نسبت به بنی صدر داشت ودر ضمن با او در رقابت برای صعود از نردبان قدرت بود، باعث این بازداشت ناگهانی بوده است. اما باز هم بنی صدر به داد نراقی میرسد و از حبس نجات پیدا میکند. نراقی ترجیح میدهد فعلا ایده خروج از ایران را عملی نکند. سرنوشت داستانهای دیگری را برای او در نظر گرفته بود. در حوادث عجیب سال 59 و 60 و عزل بنیصدر و فرار او از ایران و انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در تیرماه 1360 ،احسان نراقی دوباره دستگیر میشود.
این بار بازپرسها به صرافت میافتند پرونده او را کاوش کنند و ردپای او را در تصمیمات شاه و یا ساواک بر علیه روحانیت کشف کنند. این بازداشت سوم، 15 ماه به طول میانجامد و باز هم نراقی به شکل معجزهآسایی نجات پیدا میکند و این بار کلا تبرئه میشود. او به فرانسه میرود و به عنوان معاون یونسکو کار خود را پی میگیرد.
اینجاست که نشانهای از همان تیزهوشی حیرتانگیز خود را نمایش میدهد: به عنوان یک زندانی از بند رهیده ایرانی، در اقامت در فرانسه از هرگونه اظهار نظر علیه حاکمیت اجتناب میکند. در مقابل تحرکات اپوزیسیون میایستد و از منصبش در یونسکو برای پیشبرد برنامههای فرهنگی ایران استفاده میکند. و این گونه اعتماد را در داخل ایران به سمت خود جلب میکند و در همین زمان رابطه خود با فرح را نیز حفظ میکند.
پس به ایران میآید مصاحبه میکند و قدر میبیند و حتی کتاب چاپ میکند ونظریاتش درباره شریعتی و سیدحسین نصر و جلال آل احمد انعکاس وسیع رسانهای پیدا میکند و در آن سو در فرانسه روابط خاص خود را نیز ادامه میدهد. احسان نراقی حتما خدمات خاصی در عرصه جامعه شناختی داشته است اما شخصا شیفته روش عجیبش در دوام آوردن و زنده ماندن آن هم در مرکز طوفانها و گردابها بودهام.
نراقی در روز ۱۲ آذر سال ۱۳۹۱ به علت کهولت سن در منزلش در تهران درگذشت. ظاهراً احمد مسجدجامعی و معصومه ابتکار دو عضو شورای شهر تهران موافق خاکسپاری نراقی در قطعه نامآوران بودهاند، اما به دلیل مخالفت مهدی چمران رئیس شورای شهر تهران، مراسم خاکسپاری در این قطعه انجام نشد.