که ایران چو باغیست خرّم بهار

به احترام و احتشام بیرق سهرنگ وطن
هفت صبح،حمیدرضا محمدی| من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا؛ و آن اینست که رسالت ایران به پایان نرسیده است.
محمّدعلی اسلامی ندوشن
این عکس شاید باشکوهترین قاب برای اینروزهای ایرانمان باشد. تصویری که هیچ دور و دیر و دراز نیست و هیچیک یادمان نمیرود که همین هشتسال پیش، در فروردین ١٣٩۶ بخشهایی از ایران را سیل درنوردید و ایرانیان چگونه جملگی بهپاخاستند و با غیرت و همّت و حمیّت به یاری هموطنان سیلزده خود شتافتند و از میان آن روزهای باشکوه، روحالله خسروی در لرستان، این صحنه را در میدان روبهروی شهرداری پلدختر ثبت کرد و نمادی و نمودی شد از اتّحاد و اقتدار، از همبستگی و یکپارچگی، و از انسجام و استحکام مضاعف ما ایرانیان در سختترین شرایط. قابی از نهایت توش و توان برای پابرجا نگاهداشتن بیرق وطن و درفش میهن، تا برای همیشه در خاطرها و خاطرهها یادگاری شود ماندگار که ایرانیان تا کجا به آرمانهای خویش وفادار و پایدار و استوارند و پایمرد و رادمرد ایستادهاند از برای این پرچم محترم و محتشم.
و حال در اینروزهای جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران، که پاره تنمان، مورد هجوم دشمن متجاوز قرار گرفته، بار دیگر نوبت یکدلی و همدلی رسیده است. باید پای این درفش کاویان ماند و بدانیم که برای برقرارماندناش چه خونها که نثار نشده است. اصلاً مگر میشود خصم بیگانه مان و خانمان را زیر آتش برده باشد و ما در اندیشه جان و مال باشیم که جان شیرین فدای ایران.
سرزمینی که در سرتاسر ٢٧٠٠ سال گذشته ٢۵٠ نبرد عظیم را از سر گذرانده و پنج ویرانی ناشی از پیکار را تجربه کرده و هنوز و همچنان پایدار مانده است. و این همه نشان و نشانهای است برای جان دادن در راه این بیرق مقدّس و کوشش برای حفظ وحدت ملّی و تمامیّت ارضی.
به قول محمدعلی اسلامی ندوشن که در مقاله «ایران را از یاد نبریم» (مجله یغما، شماره ١۴١، فروردین ١٣٣٩) نوشته است: «ایران شاید سختجانترین کشورهای دنیاست. دورههایی بوده است که با نیمهجانی زندگی کرده امّا از نفس نیفتاده؛ و چون بیمارانی که میخواهند نزدیکانِ خود را بیازمایند درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده است و زندگی را از سرگرفته. بهرغم تلخکامیها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمرِ ما در زیر بار تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو میدهد و ما را باز میدارد که از پای درافتیم.
قوم ایرانی در سراسر تاریخِ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز نایستاده. دلیل زنده بودنِ ملّتی نیز همین است. آن همه مردان غیرتمند، آن همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن همه سرهای ناآرام، پرورده این آب و خاکاَند و به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار میکنیم.
ایران از مسیر آزمایشها گذشته است، مانند سیاوش گذرنده بر آتش. دیدیم که همه آمدند و رفتند: اسکندر رفت، عرب رفت، ترک و تاتار رفتند، و او، او را چه بنامیم؟ سیمرغ چارهگر، چنار پیر، آتش نمردنی؟ همانگونه بر جای است و چنین مینماید که سختجانی او ضربههای روزگار را از سر میگذراند.»پس آنان که خیال خام کردهاند، آگاه باشند که ما اهالی سرزمین ایران، از پای این پرچم پرگوهر کنار نخواهیم رفت و همهچیزمان را خواهیم داد از برای دوامِ مداماش.
* مصراعی از فردوسی توسی